گفتی ترا به وهم ِ پنجره ها برده است
در پشت ِ دود ها و تردیدها
در باغ ِ پر تپش
مست از شمیم ِ نرگس و
از خاطرات مست.
افسانه ای نگفت
از راز چشمه ها
گلهای زرد غم
نم های ماند ه جا
از چشم ِ من نگفت
او هر چه گفت
از باغ بود و گل
گلهای ِ سرغ ِ باغ
از غم نگفت
دل را
از رنجه ها
هرگز نخست
ما را
سبب مپرس
این پنجره
چون بسته خوش
تیغ ِ زبان
باید شکست
باید شکست.
بهار 78
جهان ماهواره