تابوت
رامیلا جان
نشتری بر زخم زدی
دست مریزاد
در دنیای واقعی نیز
تنهائی میرود که خفقان وگلوگیر شود.
کجاست آن حیاط های بی در و دیوار
گرسنمان که میشد اگر خانه نان نبود به دو میرفتم سر لاک نان همساده و رفع جوع می کردیم.
حال در قفس تنگ ِ آپارتمان
حتی سلام و علیکی هم با همساده نداری
بقول آن دوست به گنده لاشه ات پی به رفتن می برند.
ولی در این دنیای مجازی اسمت هم واقعی نیست
شاید همانی که کمی دیر حضورت را در این جا احساس می کند و نگران میشود.
در همسادگی باشد وعکست را ببیند و اسمت را در اطلاعیه ای بر دیوار
بی عکس العملی بگذرد.
خودمانیم
پر بدک نیست این تنهائی وگمنامی
پدر دلبستگی بسوزد
که خانمان برانداز است.
پس همان بهتر که در سایتی و وبلاگی رفتن را دلمشغولی روز مره بدانند
وتو در آرامشی ابدی
بی دغدغه ء تنهائی .....
بدرود ای دنیای دوغین واقعی.
وای دنیای ِ مجازی واقعی
بدرود
بدرود
سلام به کورش عزیز مطالب زیبایی بود
به اوج بی احساسی و خلا رسیدن این روزا دیگه عادی شده
یه جورایی بد هم نیست فک میکردم فقط ما خانوما به اخر خط می رسیم نمیگم یکی دلمو شکسته از این قصه ها....
میدونی میگن خلا رو تو ادما حس پرواز پر میکنه میخوام پروانه شم اما از این میترسم طوفان بالهای من قلب یکی رو داغون میکنه
خود اسیریی که من دارم از حس تنهایی هم تلختره
ممنون عزیز
خیلی دوست داشتم
آدرس وبت رو میدادی تا با نوشته هات بیشتر آشنا میشدم
بازم سپاس