سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

قامت غرور شکست

ورد زبان مسلمانان شناسنامه ای است که
مرگ حق است
پس چرا گریه؟؟؟؟؟؟
اندوه از دست دادن عزیزان ما سخت است
ولی مگر ما به قصد مانده گاری امده ایم
خود نیامده ایم که رفتنمان به خود مان باشد
دوستی را که ساعتی پیش از دست دادم
به بیماری سرطان از زندگی رها شد
در ابتدا ما را دلداری میداد  که این بیماری برای ماست
ولی درد و زجر زیاد از پایش در آورد و به زانو انداختش
اشکم نه برای رفتنش
که برای شکستنش است

حیف از آن همه غروری که  قد رشید استقامتش را شکست



نظرات 2 + ارسال نظر
فرخ دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:51 ب.ظ http://chakhan.blogsky.com

کورش عزیز ... تسلیت میگم . شما هم نباید زیاد سخت بگیری.
به مسافرهایی فکر کن که میرن خارج و مقیم میشن و دیگه تا آخر عمر اونا رو نمیبینیم. سالی چند تا تماس تلفنی و دو تا
ای میل کفایت میکنه؟؟ ما به شکلی از هم دور میشیم ... یکی میره خارج و یکی میره به آسمونها!! یکی میره توی یه شهر دیگه زندگی میکنه و سالی به دوازده ماه ازش خبر نداریم.
فقط در این شرایط میتونم این بیت ازمولوی رو به یادت بیارم که خیلی دوستش دارم:
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

فرخ عزیز
ممنون از دلجوئیت
بقول شاملو عزیز
هرگز از مرگ نهراسیدم
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود
باری هراس من
همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکنش
از آزادی آدمی
افزون باشد

negar جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ب.ظ http://www.nefrin-shodegan.mihanblog.com

کوروش عزیز می دونم که شاید الان برای تسلیت دادن دیر باشه اما بهت تسلیت میگم و واقعا متاسفم اینو از صمیم قلبم می گم

ممنون نگار عزیز
امیدوارم همیشه من هم چون اطرافیانت شانس این رو داشته باشیم
تا همیشه بهت تبریگ بگوئیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد