سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

پاسخ از یک ناشناس!!!!!!!!

لب فروبند شاعر رفته به خواب

حیف باشد یاوه هایت را جواب

چند بگرفتی که می گویی جفنگ ؟
بر دل مردم مزن اینگونه چنگ !

بیش از این مغرور و یاوه گو مباش
تو کجا و بلبل عرش و نواش؟

ساز نیست اما هزار آوا هست
آن ندا ها را تو هیچت یاد هست؟

سرخرویان شهید و نوجوان؟
ماهرویان دلیر و مهربان؟

کشته های دست ارباب تواند
شعر تو اما هنوز در گیر و بند

یاد گیر از رهبر زردت مرام
او که هر دم می سراید دیم دارام

ذره ای بد گفت از آوای عشق؟
این چنین بشکست این سودای عشق؟

شرم برتو! بر وجود یاوه ات!
اووف بر خُلق چنین بیگانه ات

گوش تو تنها به صوت ربنا
ربنایش رفته تا عرش خدا

آن خدای مهربان مهرورز
بهتر از این طاغیان کینه ورز

ربنایش پلکان نور و شور
کرده از گوش ملائک هم عبور

روزه خود می گشاید کبریا
می شناسد ربنایش را خدا !

" لب فرو بند از جفنگ و از عتاب
سوی خان آسمانی کن شتاب

طفل جان از شیر سلطان باز کن
بعد از آن  با ملتی انباز کن

چند شبها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو ملت بگیر"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد