از راهی دور
صخره ای بزرگ را استراحتگاهی دید فراخ
تا دمی بیاساید و بعد به را مانده پایان دهد.
اما گویا درخت تنها
دیگر جیک جیک پرنده گان را خوش نداشت
شاید فکر می کرد
این پرنده گان همه مست غرور پروازند و می آیند که فخر بال زدنشان را دراین لایتناهی سردهند.
و پرنده خسته از نگاهش زود پی برد که باید شکستگی بالهایش را
پنهان کند
و خود را به دست باد سپرد.
salam be manam sar bezan.
درود بر تو
حتما
باعث افتخار است
درود.شعرت بسیارزیبا و دلنشین بود
موفق باشی رفیق مهربانم.
ممنون
اگرچه عکسی است عاریه
ولی گاه عکسها با ادمی سخن می گویند
درود بر شما دوست عزیز:
من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره منع قربانی کردن حیوانات و منع نوشیدن مکسرات در دین زرتشت نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطالب را بخوانید و با دیدگاه خود آن را کامل کنید.
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]
آره
تو زندگی یه تفاوت هایی بین آدما هست.
بعضی ها در شناخت دنیا به بلند نظری می رسند و فکر می کنند بالاتر از اونها وجود نداره، اما باید فراموش نکنیم که به هر جا برسیم بلند نظرتر از ما و کامل تر از ما هم وجود دارد.
کاملا موافقم میلاد جان
ممنون که با نظرات صمیمانه ات کمکم می کنی
شاید این که گفتید باشد اما درخت بیچاره.....خیلی تنهاست.......
اما
پرنده نه فقط تنها
که خسته هم هست
در ضمن ببخشید که عکس را بی اجازه عاریه گرفتم