سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

قصه ای برای پرنده و درخت


خسته و بال زنان

از راهی دور

صخره ای بزرگ را استراحتگاهی دید فراخ

تا دمی بیاساید و بعد به را مانده پایان دهد.
اما گویا درخت تنها
دیگر جیک جیک پرنده گان را خوش نداشت
شاید فکر می کرد
این پرنده گان همه مست غرور پروازند و می آیند که فخر بال زدنشان را دراین لایتناهی سردهند.
و پرنده خسته از نگاهش  زود پی برد که باید شکستگی بالهایش را
پنهان کند
و خود را به دست باد سپرد.

نظرات 5 + ارسال نظر
sara جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:35 ب.ظ http://iransam.blogsky.com

salam be manam sar bezan.

درود بر تو
حتما
باعث افتخار است

صادق جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:38 ب.ظ http://kafe89.blogfa.com

درود.شعرت بسیارزیبا و دلنشین بود
موفق باشی رفیق مهربانم.

ممنون
اگرچه عکسی است عاریه
ولی گاه عکسها با ادمی سخن می گویند

اردشیر بابکان جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ب.ظ http://www.avestaariyo.blogfa.com

درود بر شما دوست عزیز:
من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره منع قربانی کردن حیوانات و منع نوشیدن مکسرات در دین زرتشت نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطالب را بخوانید و با دیدگاه خود آن را کامل کنید.
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]

میلاد شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:17 ب.ظ

آره
تو زندگی یه تفاوت هایی بین آدما هست.
بعضی ها در شناخت دنیا به بلند نظری می رسند و فکر می کنند بالاتر از اونها وجود نداره، اما باید فراموش نکنیم که به هر جا برسیم بلند نظرتر از ما و کامل تر از ما هم وجود دارد.

کاملا موافقم میلاد جان
ممنون که با نظرات صمیمانه ات کمکم می کنی

باران- یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ق.ظ http://tabeedi.blogsky.com

شاید این که گفتید باشد اما درخت بیچاره.....خیلی تنهاست.......

اما
پرنده نه فقط تنها
که خسته هم هست

در ضمن ببخشید که عکس را بی اجازه عاریه گرفتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد