سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

آرزو

gjrmxkh0jhz9krcdwe4.jpg


آرزو


برشیشه ی خیالم، الماس ِ آرزو بود
آن قامت ِبلندت تاصبح روبروبود.

باحُسن و روی ِنیکو می رنجم از گریزت
رنجاندنِ عزیزان جانا مگرنکوبود؟

خورشید ِ صبح،داند ،شب زنده داریم را
چشم ِ به خون نشسته،بغضی که در گلو بود.

محروم ِ از حضورت،چون لایقش ندانی
در خلوتِ پریشش ،دائم به گفتگوبود.

بر خار و سنگ و خارا ،بر کوه و دشت و صحرا
دیوانه ِ دل، چو میدید می گفت :بنگراو بود.

جان بلهوس مخوانش، این دلشکسته ام را
این پاکبازِراهت،کی فکرآبروبود ؟

گفتا غزل به یادت ،تا حجّت اش بماند،
بر دفتر ِخیالش ، حرفی که مو به مو بود!




نظرات 7 + ارسال نظر
negin سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:57 ب.ظ http://www.silent.blogsky.com

khoob bod

سپاس گذار مهربان

میلاد سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ب.ظ http://chashmanekhamush.blogsky.com

وااااااااااااااااای
محشر بود
صد احسنت
واقعا عالی بود
عجب وزنی
عجب انتخاب واژگانی
عجب حس لیفی.....
واقعا باریکلا کوروش جان

ممنونم میلاد عزیزم
سپاسگذار اینهمه مهرم
ممنون

لیلی سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ب.ظ http://leiladarbaran.blogfa.com

سلام

وبتون خیلی قشنگه

من اپم

ممنونم لیلی عزیز لطف داری
چشم

sambad سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ http://www.sambad999.blogfa.com

slm web bahali dari age mikhai mano be esme دهکده سرگرمی link kon bad behem khabar bede ta linket konam

ممنونم عزیز
از اینهمه لطف

رها چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ق.ظ

خودت بهتر می دونی کوروش عزیز که شعر یک دنده است و لجباز
و در عین حال هر وقت طالب باشد به زیباترین نحو ممکن ظاهر می شود
آرزو یکی از همونهاست...روان است و مشخص که در جدال برای صرفا شعر گفتن نبودی
بسیار زیبا بود
دست مریزاد استاد

رهاجان تو همیشه به من لطف داشته ای عزیز
نمیدانم این مهر را چگونه پاسخی در خور دهم
فقط با تمام وجودت
سپاسگذارم

فتح باغ چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام
خیلی قشنگ بود. من چون توانائی آن را ندارم که پاسخ شعر زیبایتان را با کلام خود جوابگو باشم از این شعر کمک می گیرم :

داد ترا نمی‌برم از یاد، در قفس
ای داد بر تو رفت چه بیداد در قفس

گویی زجان و هستی من مایه می‌گرفت
فریادها که جان تو سر داد در قفس

دیوار و در گشوده نشد، گرچه صدهزار
چون تو زدند پرپر و فریاد در قفس

چون آفتاب رفتی و من دیر چون غروب
چشمم به جای خالی‌ات افتاد در قفس

از آن همه امید گرامی دریغ و درد
دیگر نمانده هیچ، بجز باد در قفس.

سپاس گذار قدم مهربانه ات پرنیان عزیز
تو کلامت شعر است
و حضورت شاعرانه
ممنونم

ثریا(قشنگ ترین دقایق در کنار هم...) چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:11 ب.ظ http://soraya90.blogsky.com

نیمه اول زندگی صرف انتظار کشیدن برای نیمه دوم و نیمه دوم صرف حسرت خوردن برای نیمه اول .

بازم مطلبتون پر از احساس و زیبا

ممنون عزیز
از مهر سرشارت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد