گفتم : دستم به کار نمی اید. اگر چه قلمی که در دست من است.
شمشیر را می ماند.
اگرچه این برنده را نمی توانم جلودار باشم.
چرا که هرازگاهی خودنمائی می کند .که با نشان دادن غلاف زنگار بسته ی مستبد
به گوشه نشینی اش وادار می کنم
گفتی: نترس
گفتم که می ترسم نه برای خودم .چرا که چیزی برای ازدست دادن ندارم.
که برای انانی که مرا به خانه مهرشان مهمان می کنند. که خانه ام را باگل وجودشان تزئین می کنند
و دلایلی دیگر
پس بگذار تا با ترس زندگی کنم. اگرچه مرگِ تدریجی است. مرگ حق است پس حق را مرده ندان
مرده ای است که ققنوس وار با بال های زیبایش شعله افشانی می کند.
واز میان اتش ققنوسی دیگر ،جوان و شادب و پرامید بالهای ِاسمانی اش را بر زمین زادگاهش
خواهد گشود
به خشنودی پاک یزدان.
به روز هستم با نوشتاری درباره ی بحث روز به نام :
(هویت سازان اروپایی به دنبال کوچک شماری ایرانیان)
از دوستان خواهشمندم این نوشتار کوتاه را بخوانند تا جایی که میتوانند پخش کنند (این نوشتار و نمونه های این نوشتار را )
تا دست کم در اینده شرمنده فرزندانانمان نشویم و فریب هویت سازان اروپایی که با نوشته هایشان ایران و ایرانی را تحقیر کرده اند نخوریم.
امید است که دوستان در این باره خوب بیاندیشنمد.
دیدار ما در تارنمای ایران پرست
ممنون عزیز
حتما خدمت می رسم
پیروز باشی
من معتقدم آتش سوختن و فنا نیست. آتش مظهر پاک کنندگی است همانطور که اجداد ما در دین زرتشت معتقد بودند.
کوروش جان ، کلامت به دل نشست. پیروز باشی!
از همین پاکی است که ققنوس متولد می شود عزیز
وگرنه این پرنده ی افسانه ای مقدس (به نظر من ) هرگز غیراز چنین جائی
حیات دوباره را آغاز نمی کرد
ممنون که سر می زنی
نفرمایید جناب کوروش عزیز
آتش قلم شما به مثابه شعله زیر خاکستر است.
درست که مثل ما جوان های بیکله بی بروا نیست ولی در عوض عمیق تر و تاثیر گذار تر است.
به هر حال همین بای بندهاست که قلم ها در زنجیر می کنند تا از نیام خارج نشود و خون بازی نکنند.
همیشه از داشتن مخاطبانی چون اطرافیان لذت بردم
ممنونم میلاد جان
مثل همیشه...
تعبیر زیبایی بود...
وتو نیز
بانوی شرقی همچون همیشه مهرورزی کردی
ممنون
سلام
شاید به کمک همین شمشیرهای بران بتوان کاری از پیش برد .البته باز اگر بگذارند
استاد گرامی زیبا میگویی زیبا مینویسی
جنس شمشیر زنگار ناپذیر است
اگرچه تلاش کردند به زنگار بیالایند
سرفراز باشی و شاد
دستم را قلم می کنم .اما قلم را از دستم نمی اندازم
امید مائید عزیز
هیچ
قدرتی نیست که بتواند زبان قلم را کند کند
سلام
و من می گویم اگر که همیشه نه اما گاهی بنویسید و نترسید ...
اگر اینجا نه ، پس کجا؟!
درود بر پرنیان عزیز
اینجا حصار است و تزویر
حصاری که خود می کشیم و تزویر ی که اینه ی نهاده پیش رو چکاوک ذهن می بینیم
چشم و سپاس از مهرت
سلام به شما دوست خوبم چقدر شعر زیبایی نوشتی واقعا نوشته های هنری زیبایی مینویسی و همینطور توی تعبیر کردن استاد هستی. دوست خوبم من تا ظهر بامطلبی تازه به روز میشم بهم سر بزن. به امید دیدار.
با مجبتت شرمسار می کنی عزیز
منهم از نوشته های تو همیشه لذت برده ام
حتما
درود بر تو یار مهربان که چون کتابی سیاری و جاندار
اخیرا مقاله ای در وبی از دوستان مقاله ای خواندم که افغانی ها فقط خود را اریائی میدانند
که اینان اگرچه امروز شاید دوست نداشته باشند خود را منسوب به ایران بدانند
ولی اروپائیان و اینهمه سماجت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
البته شنیده ام که نازیستها و بویژه هیتلر خود را اریائی میدانستند
سپاس از این نوشتار پر اندرز
درود و ستایش بر شما کوروش جان.
سپاسگذارم برای مهرت.
درست میفرمایی کوروش جان به نکنه ژرفی اشاره کردید.
سپاسگذارم.
هماره ما را از اندیشه ژرفتان بهره مند کنید.
شاد باشید و در پناه مزدا
ممنونم عزیز
تو همیشه لطف داری سپاس گذارم
سلام کوروش جان خیلی دوست داشتم اسمم علی باشه خوشحال شدم که منوعلی نام بردی
باعث شرمنده گیه که هر وقت میایی مطلبی را در وبم یافت نمیکنی که به کارت بیاد
اما در عوض من هر وقت میام به خونت با مطالبی زیبا و پند آموز روبرو میشم.........
کوروشم همین که ما رو به خونت راه میدی و به فکر من هستی باعث افتخاره
قربان خوبیاتـــــــــــــــــــــــ...
امیر جان گمانم باید فکری برای الزایمر خودم کنم
ممنون و تعجب می کنم مگه چنین اشتباه فاحشی ازو سر زده؟
سپاس به خانه ی خودت خوش آمدی
سلام بر شما و سالم باشید.
نباید گذاشت قلم کند گردد قلم باید تیز تر از شمشیر گردد.
اگر چیزی برای از دست دادن نداریم پس نباید مرگ تدریجی قبول نمود .باید ققنوس های جوان و شاداب بوجود آورد.
سپاس گذار سیمین بانوی تعلیم و تربیت
چشم رنجه هایتان را ارج نهاد و اطاعت امر خواهیم کرد
اگرچه استه استه
ممنون مهر سرشارتان