کاکلی
(پرنده ای که صیاد ، با مکر و حیله وبا ابزاری همچون آئینه و نور وصدای معشوق !
به دام می اندازد.)
کاکلی جان ! که ترا ، هم به فریب
عشق ِ آلوده ، به دامت ، بکشاند
عشق ِ پاکت ،که چنان آئینه بود
دغل آورد ، به آئینه رساند
صاف بود آن دل و ،صیاد به غش
یار ، در منظر ِ تزویر نشاند
عاشقان ،گرچه برفتند ، چه باک
نام ِ عشق است که بر جای بماند
عجب از بخت نیاید که چنین
در قفس ، بادۀ وصلت بچشاند