سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

چگونه شاعر شوم؟(2)

سلام بر شما عزیزان همیشه همراه و تشکر از شرکت دربحث ،بانظراتی که بسیار آموختم .وسعی خواهم کرد از انها در نوشته های بعدی بیشتراستفاده کنم

نظرات ِ در این موضوع (چگونه شاعر شوم)برایم خیلی آموزنده بود.

دوستانی در پیوند هستند، فرهیخته و دانش آموخته که باراهنمائی هایشان به تکمیل وغنی شدن آن افزوده و خواهند افزود.

درآنجا نیز گفته شد که چرا ما محفوظات ادبی کمی داریم ؟البته به باور من همه ی گناه به گردن ما نیست. 30یاستهای حاکم بر سیستم آموزشی ما عمده دلیل آن است. در گذشته ناب ترین اشعار و متون ادبی

را در کتب درسی داشتیم که اجبارا باید حفظ میکردیم.ومتاسفانه حال ازداشتن این گنجینه ها محرومیم.

(مثل آن زمان ما اجبارا باید قلمی و دواتی میداشتیم تا مبادا دکتر،مهندس و.. باشیم و خط ما باعث طنز و تمسخر نباشد.)

دوستی گفته بود نمی خواهم به وسیله ی شعر حرف دلم را بزنم.میپذیرم

ولی مگر نباید سخنمان دلنشین و مانده گار گردد؟ مگر سعدی گلستان را

به زبان شعر گفت؟وقتی که می گوید : منت خدای را ،عز و جل ،که طاعتش  موجب قربتش است و به شکر اندرش مزید نعمت......

یا خاقانی درمنشئات می گوید:یالله العجب!دست بر آب بر بساط ِ عبقری

ریختن،و به عادت عقربی گریختن نه آئین جوانمردان ورسم جوانمردی باشد......

نگوئیم این زبان فاخراست و برای زمان ما نیست.بله فاخرهست ولی در زمان خودش برای آن مردم قابل فهم بوده و اگر کلمه ای چون عبقری (به معنای بزرگ قوم) را آورده برای ان مردم آشنا بوده است.

ولی هنرنمائیش را به اوج رسانده و با عقربی به زیبائی به خلقی شاعرانه  دست زده است.بی آنکه شعر را منظور باشد.

پس نباید گفت من شعر نمی خواهم بگویم .

اگر بدانیم که هرپست همان مقاله است. و مقاله باید دارای اصول و قوانین پذیرفته شده باشد. باید به هرچه زیباترشدنش کوشید.

بسیار شاعرانه داریم که شعر نیست.ولی تمام زیبائی های شعر را وحتی بیشترنیز دارد.

دارای زیبائی هایست که در شعر به ساده گی یافت نمی شود.

در زیر سه مثال را می آورم که در نثر یا یک نوشتار غیر  ِشعری به کار رفته است

ترصیع مثل: مادر مرده و چادر برده____می خورده و قی کرده

من مرده نیم ولی مردنیم___فلان با سرودست یا فلان زارونزارست

تضمین مثل فلان بسیرت گزیده ،عادت پسندیده معروفست و به خدمتکاری دولت و طاعت داری حضرت موصوف....

تشبیه مثل فلان چون شیراست،اگرشیرعقل دارد و چون ابرست اگر ابر گوهر دارد.

وبسیاری که در ادبیات ما با عنوان صنایع ادبی نامیده می شود که با نخواندن و ندانستن چقدر ما فقیر در بیان هستیم.

ما که در وادی قلم ،قدم میزنیم نمی توانیم بی این پاپوش طی راه کنیم.

پس بدانیم آنکه حرف دل دارد، باید که با ادبیات پیشین آشتی کند

 ادامــــــــــــــه دارد

 باز هم در نظرات من و همراهان را با نقد و سوالو اظهار نظر یاری کنید

(راستی سعی کنید در خرید عید انتخاب رنگهای شاد و روشن داشته باشید)

نظرات 15 + ارسال نظر
مرجان سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ب.ظ http://ajnomanp10.mihanblog.com&mitiliha.blogfa.com&aram-ax.blog

سلام کورش خان.خوبی؟
نه تو همون وبلاگ انجمن هم هستم منتها اینم به نظرم جالب اومد....حرفایی که تو میتیلیها میزنمو خواهم زد واقعیت دارنا.
دوست دارم توی اینترنت تجارت کنم ولی راهشو اصلا بلد نیستم.واسه همین به این درو اون در میزنم...تنها مشکلم اینه که وقت تفکر مناسب برای ایده هام رو ندارم....از صبح تا 2 سر کار میرسم خونه میشه 3 و بعدشم کارای خونه و همسرداری...که البته الان زمان برعکسه زن داری شده...خیلی وقتها همسرم غذا میپزه و کاره خونه میکنه ولی باز همین نکات ریز فرصتهای استفاده ی بهینه از نت رو ازم گرفتند مخصوصا شغلم

سلام مرجان عزیز
امیدورام به اهدافت برسی نازنین
من اکابری دنیای نت هستم و امیدوارم که بتوانی راهی درست برای
کار تجاری در نت را پیدا کنی.
به همسر مهربانت نیز سلام برسان که امیدوارم همچنان صبور در کنار هم
به شادمانی روزگار سرکنید


فریناز سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:12 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

سلام استاد بزرگ
خیلی خوشحالم که این بحث همچنان ادامه دارد تا به جایی برسیم...

فکر میکنم اگه توی مدارس در کنار درس انشا درس شعر هم وجود داشت اونوقت الان ما و امثال ما غصه نمی خوردیم که چرا نمی تونیم شعر بگیم!

زمان های خیلی قدیم توی فیلم هاشون این طور نشون میده که زبان روزمره شون هم آهنگین بوده و به خاطر همین بزرگانی چون سعدی و امثال این ها چنین یادگاری ها یی رو به ارمغان گذاشتن...

امروزه زبان ما آهنگی نداره
شاید واسه ی همینه که تازه کارانی چون من میتونن نثر بنویسن ولی نظم رو نه!

بازم به یاریه شما و لطف فراوانتون همچنان تلاش میکنیم تا روزی بتونیم حرف دل را با اشعار ملموس بلند شده از اعماق دل ها مون فریاد کنیم

سپاس بزرگ مهربان


سلام فریناز عزیز

بله حق همینه ما رو از اصالت و داشته هایمان دور کردند

ما راکه قدمتی نزدیک به 8000سال داریم
انقدر گفتند این اخه و اون اوخه که یادمون رفته باید برای چی درس بخوانیم

تو عزیز استعدادشو داری حتم دارم بخوای میتوانی احساست رو تو هر قالبی بریزی.


عزیز همین اندازه که شما بر خلاف تمام هم نسلهایتان این فضارو انتخاب کردید
تا خودتان باشید و از مکنونات دل بگوئید

نشان ان است که می توانید

سیما سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:16 ب.ظ http://eshgheroyayee.blogfa.com

سلام استاد اپم

سلام
چشم خدمت خواهم رسید

محمد سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:38 ب.ظ http://mohamad-asa.blogsky.com/

سلام استاد عزیز
امروز فروشنده زیاد بود و خریدار کم
جنسی هم که میخاستیم به نظر میرسید امروز قیمتش خیلی گرون باشه، واسه همین بدون خرید برگشتیم
به امید خرید هفته آینده

سلام محمد جان

شنیدم که فروشندگان امروز خودشون به نیت خرید راه افتاده بودند

تا عید وقت زیادست

پول باشه خرید همیشه میشه کرد

شاد باش و امیدوار

ثریا (یه قدم من...یه قدم تو...!!!؟؟؟) سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ب.ظ http://ghadamhaye-man-to.blogsky.com/

یعنی به شما میگن استاد

امیدوارم شاگردای خوبی برای بزرگی چون شما باشیم

ولی استاد تا کسی تو وجودش نباشه قوانین زیاد کمک نمیکنه

پیروز باشی

سلام ثریاجان

نه من خودم هنوز شاگرد این راه هستم
و همانطور چند بار اشاره کردم
خیلی چیز ها دارم یاد میگیرم
در عنوان هم اشاره کرده ام که چگونه شاعر شوم

وامید دارم با کمک شما عزیزان بتوانم
به اندک اندوخته ام چیزی بیفزایم

ممنون لطفت عزیز

شمع خاموش سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ب.ظ

سلامی چو بوی خوش آشنایی

پست قبل و پست حاضر را مطالعه کردم . از اینکه به این مقوله پرداخته اید خوشحال شدم. موفق باشید.

من عقیده دارم شاعر شدن مثل مهندس و خلبان و... شدن نیست که راهی برای آن پیدا کرد .
" چگونه شاعر شوم؟ "
شاید بهتر باشد بپرسیم " چگونه شعر بسرایم ؟ "

آیا شده فردای یک شب طوفانی کنار دریا بروید ؟ در این صورت صدفهایی را کنار ساحل خواهید دید که حاصل تلاطم و خروش شب گذشته دریاست . شعر یک شاعر هم مانند همان صدفهاست که حاصل یک شب طوفانی شاعر است .
خیلیها شاعرند ولی شعر نمیگویند . یعنی توانایی سرودن آن را ندارند . اینها هستند که باید تمرین سرودن بکنند . اینها هستند که باید شعر ازبر کنندو....
ولی تا شب طوفانی نداشته باشی حتی اگر صدفی هم کنار ساحل باشد ؛ نیست مگر جعل .
کوروش عزیز . از طوفان بگو

سلام بر شمعی که ارزو می کنم هرگز خاموش نشود

من گفته ام
چگونه شاعر شوم نه چگونه ناظم شوم

بله ناظم را که فقط به رعایت عروض و قافیه است را میشود همان خلبان دانست
که عشقی به پرواز ندارد

من هم مورد و مخاطبم همان افراد احساسی و بقول زیبای تو طوفانی است

وگرنه بیدردان را در این راه راهی نیست

به طوفان هم میرسیم عزیز
قرار نیست طوفان مخرب باشیم

ممنون باز هم بیا عزیز
واگر ادرسی هم دریغ نکنی اشتیاق آشنائی را به طوفانت مهرت خاموش خواهم کرد

AM!R سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ب.ظ http://inc.blogfa.com/

سلام و درود فراوان به کوروش عزیز

درود بر تو امیر در دوستی پایدار

ممنون حضور دلگرم کننده ات

چه فرقی می کند! سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ http://chefarghimikonad.persianblog.ir/

سلام کورش عزیز
خوب من که این همه شعر نو و کهنه از حفظ کردم اما شاعر نشدم ...
صنایع ادبی هم که می دانم ...
مشکلم شاید این است که حرف دل ندارم

سلام نگار جان

چرا کهنه
دلم گرفت

شاید اشکال در همین است تمام چندین قرن پیشین را که به دود چراغها
افروختند را اینگونه می نگری

اگر مهربانانه به این استوار تاریخ نگاه کنی
راه هموار تر و ستیغ کوه آمال
قابل دسترسی تر خواهد بود

تو که سرشار حرف دلی عزیز
و شاید به آزمون نگذاشته ای

که


میتوانی


رها چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ق.ظ http://www.ramsina22.blogfa.com

من دوست دارم شعر بنویسم ولی میخوام شعر هام تقلیدی باشه از حافظ و سعدی و بقیه ی شاعران گذشته ولی افسوس که نمیشه یه ذره هم مثل اونا شد

درود بر تو رهای عزیز


چنین احساسی را گویاشهریار عزیز نسبت به حافظ داشته
و من دیده ام که گاه از او پیشی گرفته است
و باز
دیده ام که در شعری که شهریار در ردیف ( طبیب هست)
شاعر گرانقدر معاصرمان هوشنگ ابتهاج (سایه) با همان ردیف می گوید
طبیب نیست
که پاشخی در همان وزن به او میدهد با همین تغییر که دیوانه بار دوستش میدارم

بی نشان(سایه )

زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
گم گشته دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست
در کار عشق او که جهانیش مدعی ست
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست
جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست
گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به ناله ی هر عندلیب نیست

فرخ چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ق.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

کوروش عزیز در کشورهای پیشرفته ویراستار در نشر کتاب و آثار هنرمندان نقش بسیار مهمی دارد ... ارنست همینگوی نثر بدی داشت .. اما به برکت ویراستاری خبره ُ به شهرت رسید !!
ما نیز اگر سخن پردازان را به سرودن و نوشتن ترغیب کرده و سپس متن و شعرشان را ویرایش کنیم ُ گنجینه های بزرگی را بدست خواهیم آورد!
منتها به علت کسادی بازار نشر و کتاب ُ کار ما فعلا به جایی نمیرسد و میمانیم و تماشاگر این بستان خزان زده ایم .
به نظرم باید از افکار نوین استقبال شود تا تنوع و تازگی به بازار کتاب و هنر برگردد . . ممکن است نویسنده و یا شاعر امروز حوصله سعدی را نداشته باشد ... اما از روحش مطالبی تراوش کند که دیگران را مبهوت نماید .

درود بر تو فرخ عزیز

کاملا درست است . اگر در کنار فرمایش متین و متقن شما
ممیزی های گاه آنقدر مسخره نیز دست از سر
احساسات ما برداشته شود
کمکی دیگر خواهد بود
نوشتار باید پسند افتد
چاپخانه باید پسند کند
و از جیب مبارک هم باید هزینه کنی و انقدر زجر فروش و.. بکشی که وامصیبتا

من خبر یک کتاب را دارم
که در این 3000 تا روی دست صاحب اثر ماند
ودر کالیفرنیا تا 35000فروش داشت
ومنتظر چاپهای بعدی

گل گوئی و گزیده


چه فرقی می کند! چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:26 ق.ظ http://chefarghimikonad.persianblog.ir/


کورش عزیز دوباره سلام
شرمنده ... شوخی سبکسرانه ای بود استاد
اولش می خواستم بنویسم غزل و قصیده و رباعی و ... دیدم که بسیار است از حوصله خارج ...
می دانید من به دیده کهنه نمی نگرم که خود بسیار از حافظ و مولانا و بابا طاهر، وحشی بافقی و خیام و ... از حفظم همان طور که از نیما، سهراب، مشیری، فریدون کدکنی، حمید مصدق، سیمین بهبهانی، فروغ ...

هزاران درود بر نگار عزیز

دشمنان زبان پارسی شرمنده تو چرا؟

برحسب اتفاق تو کمک خوبی کردی به من تا نگاهی که نسل جدید ِ نا آشنا
به تاریخ ادبیات کلاسیک نیز اشاره ای داشته باشیم

اگر تاریخ را نردبانی تصور کنیم . هر سبکی و شاعران آن سبک پله ای هستند برای در ک و رسیدن به اوج این ادبیات کهن پا
علت کم مایه بودن ما در نظر نگرفتن ادبیات کلاسیک است

و کمتر ملتی را دیده ام که اینهمه کم توجهی کند به فرهنگ رسیده از پیشینیان
و بالعکس نیز بایسته نیست

اتفاقا در پست بعدی نیز شعری سپید قرار خواهم داد تا مبادا فکر شود که من فقط به شعر کلاسیک توجه دارم.
که اتفاقا در چند پست قبل با عزیزی بسیار ملی گرا که به علت خطای
شاملو نسبت به بی حرمتی به فردوسی داشت که در جای خود گناهی نابخشودنی است
تمام آثار و زحمات او را نادیده گرفته به او ناسزا می گفت
حقیر به از او در آمدم.

من باور دارم که نباید به پیشینه کم توجه بود و به حال نیز بی حرمتی کرد.
در هردو حالت افتادن از پشت بامی به بلندای تاریخ ادبیاتی ما تمام می شود


می بینی نگارجان
بقول صائب:
مستمع صاحب سخن را بر سرکار آورد
غنچه خاموش را بلبل به گفتار آورد

تو را غنیمت دانسته و میدانم
که باعث شدی که واجباتی را در نظرات به عنوان پی نوشت بیاورم

سپاس گذارم( این همان مشارکتی است که از همگان طالبم)

ویس پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 ق.ظ http://lahzehayenab.blogsky.com

سلام.شفیعی کدکنی روزی به دانشجوی دوره دکترایش که گفته بود در این کشور ما غول های ادبی چون حافظ و مولانا و سعدی داریم نمیشود کاری کرد ،جواب داده بود که بله در بزرگی آنان شکی نیست ولی ما کوتوله هایی هستیم که روی دوش آنان نشسته ایم و به اندازه قامت ناسازمان از آنان بلندتریم و می توانیم وسعت بیشتری را ببینیم.پیشنهاد من این است:اگر می خواهید آشنایی با نثر و شعر را شروع کنید بهتر است دوره ای باشد.یعنی از آغاز سبک ها چه در نثر و چه در نظم.تا خواننده تان بعد از پایان دوره چیزی یاد گرفته باشد.ما در دوره فقر ادبی هستیم هر چند که انسانهای بزرگی در همین دوره زندگی می کنند...راستی می دانستید که حافظ را در مقطع پیش دانشگاهی در رشته علوم انسانی در درس متون نظم و نثر حذف کردند؟

درود بر تو عزیز

چه مثالی زیبا واز چه بزرگواری را آوردی
اتفاقا قصد داشتم اشاراتی مختصر به سبک داشته باشم
البته متفاوت با آنچه را در گذشته داشته ایم
و از مواردی هم چون تاریخ ادبیات در رابطه با سبک ها
یادم امد در سالهای پیش با چه ذوقی سه جلد کتاب ارزشمندسبک شناسی بهار را
خریدم و تند وتند به سیاق ان زمان شروع به خواندن کردم
وعزیزی تلنگری زد که به خودم امدم و
بعد ها اندکی دریافتم
که سبک چیست و...

در خاتمه از همه یاران همراهی را طلبیده ام محدود بوده ایم
واز تو مهربان درخواست می کنم اگر نوشتاری داشتی که در راستای این مطلب بود به جان دل پذیرایم و بنام در ادامه قرار خواهم داد

وراجعه به حافظ.اینان سالهاست به هتک حرمت حریمهای هویتی ما همت گماشته اند
ودلیل من نیز از این مقال با همه ی کم مایگی ام بیان مختصری از
آنچه بر ما میرود بوده و هست البته با رعایت جوانبی که همگان میدانیم

از همه ی مهربانی هایت سپاس دارم


توحید پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:29 ق.ظ

درود بر استاد بزرگوار

استاد بسیار عالی بود و حسابی استفاده کردم ! منتظر ادامه هستم ...

درود بی نهایت بر تو مهربان یار همیشه همراه

چشم اگر حالی و عمری بود
در خدمت گذاری آماده ام

چه فرقی می کند! جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 ق.ظ http://chefarghimikonad.persianblog.ir/

آری کورش جان
کاملا با فرمایشات شما موافقم ... می دانم وقتی گذشته را نداشته باشی ... از اکنون هم آنچنان که شایسته و بایسته است استفاده نخواهی برد
ممنون و لطفتان همیشه برقرار گلگل گلگل گلگل گلگل

نگار جان
ممنونم از شرکتت در این بحث
ایکاش از تو و جند عزیز دیگر طبعیت می کردند و در این بحث بیشتر شرکت می کردند. حال که باید استه استه رفت چرا از بودن در نت به فکر یاری کردن به هم نباشیم
وفقط کپی پیس بی هدف

ممنونم که مهربان و صبور همراهی

rozbeh سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ب.ظ http://behtarinrozha.mihanblog.com

avalin bare omadam didane sayteton khili vasam jaleb bod
makhsosan ke zamane zyadi hastesh ke az keshvaram bedoram vali tonestam mojadad khodamo baz peyda konam merci azet
rozbeh

سلام عزیز
حسرت اینجا را نداشته باش که سخت جانفرساست و دلگداز
اگر این خانه خانه من است
ولی مقبول من نیست

بازم بیا که خوشحالم می کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد