سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

خنجر رفیق

تیز آمد و تیغ تیز بر ریش زده

آشفته سر از،خنجر بر خویش زده

فریاد کنان ،ز نارفیقان می گفت

واز مار  ِدرون ِ آستین نیش زده

نظرات 15 + ارسال نظر
سحر چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ق.ظ http://www.saharjegar99.blogfa.com

ممنون کورش جان زیبا نوشتی لذت بردم موفق باشی گلم

سلام سحرجان

سپاسگذار اینهمه مهر نتوانم بود
شرمنده می کنی

کوروش چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ق.ظ http://www.parsilegends.blogfa.com

درود بسیار دوست گرام.... بروز هستم با یپرم خان....
پیروز باشید....

درود بر تو نازنین

تو رانیز چنین باد

فریناز چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:25 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

ترسیدم


سلام استاد
شب زنده دار بوده اید گویا!

چی شده که کورش خان از تیغ و خنجرو عکس خونین سخن رانده؟!!!

خدا کند حس زودگذری بوده باشد

از اسم مار می ترسم
با اینکه خودم از سال مار آغاز شده ام...

سپاس استاد
حتی با حس ترسی که داشت زیبا بود





سلام فریناز عزیز

ترس
نا امیدم کردی.
اگر خنجر واقعی بود چه می کردی؟
راستی تو سحرخیزی کردی یا مثل من شب زنده داری
چون من هنوز نخوابیدم ۶/۵ صبح شده دیگه بی خیالش میشم و میزنم بیرون
شرمنده اگه ترساندمت
در هرصورت صبحت بخیر و روز به کام باد


آبرنگ چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:41 ق.ظ http://kaghazerangi.blogfa.com

سلام استاد گرامی
دو بیتیتان را خواندم با مهر وزیبا بود.
چندی پیش با دوستان انجمن هنری دانشگاهمان جلسه ای داشتیم،تا اون روز هیچ وقت پای حرف دل یکدیگر ننشسته بودیم اما وقتی سخنانشان را گوش دادم دیدم کلا هنر،هنر می آفریند.
واینکه هرچه در اعماق چیزی پیش رویم بیشتر در احساسمان نفوذ میکند.
شاعرانه برقرارباشید.

درود بر تو
که قلم اینگونه با کرشمه بر احساس میکشی و خالق خاطراتی
از همراهی همراهان می شوی
آری که به راستی
هنر ،هنر آفرین است و همنشینی با دلسوختگان
تلون احساسات بر بوم مانده گاری می آفریند

شادی زی و جهان فرخنده دار



فریناز چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:10 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

استاد میگم یه بار اینجا جواب میدم یه دفه هم تو وب خودم

خب جوابتونو اینجا هم میذارم:


نه کورش خان
من اصلا نمی خواستم شما رو ناامید کنم
فقط گفتم میترسم از خون و مار و خنجر
ولی این چیزی از شعر زیبای شما کم نمی کنه استاد



سحر خیز بودم امروز....
رویایی که دیدم خواب رو از سرم پروند

یعنی هنوز نخوابیدین؟!!!
آخه چرا کورش خان؟!
نگران شدما


صبح و شبتون به خیر و خوبی و شادمانی باد کورش مهربون






نه نازنین همراه
نا امید نشدم
و خوشحالم که چون مرغ سحرگهان
به نوای مهربانانه ی تو
پی به طلوع آفتاب بردم

روزگارت به کام

خنجر بد خواهانت
همیشه به نیام
[:S004:]



آرمان. چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:13 ق.ظ

استاد! خنجر رفیق بر دل مینشیند
البته کاری هم می نشیند
یه وقتی طعم خنجرش را چشیدم
سالها مداوای دل کردم و عاقبت هم چون اولش نشد

درود بر تو آرمان مهربان
بعضی از تجارب به علت کثرت آن و به تکرار
می شود همه گیر و دردی مشترک را به ما همگانی می کند
ایکاش باورمان میشد
آنچه پیش از این بر سر دیگری آمده
بر ما نیز
خواهد آمد
اگر پند نگیریم

دلت صاف چون آئینه باد

باران چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ http://paieze89.blogfa.com

..

این بود زندگی؟!! :(

سلام بر باران مهربان

آری اینچنین است سرنوشت

آرمان چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ب.ظ http://abdozdak.blogsky.com/

ممنون استاد!
یادم رفت این رو بگم
دل خنجر خورده تنها چیزی است که باز هم خریدار دارد
بنده ناراضی از وضعیت موجود نیستم
فقط تیزی خنجرتان برایم یاداور نشتری تلخ بود

ولی به قیمت داشتن یک خاطره ارزشش را داشت

درود بر تو نازنین و بهترین آرمان

بله زخم هائیست
که درمان شده جراعتش
اما اثرش چون لکه ای می ماند

هرگز مکدر نبینمت

محمد چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 ب.ظ http://mohamad-asa.blogsky.com/

سلام کوروش عزیز
بد دردیه خنجر رفیق،

درود بر تو محمد عزیز

امید که هیچگاه خنجر نارفیق بر دل مهربانت آشنا نشود

اهورا چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ http://kheradepak3.blogsky.com

یه لحظه دلم خواست مست کنم یکی بیاد این شعرو با تار برام بزنه....
با ادامه نقد بر روند وبلاگ نویسی با عنوان حسنک کجایی به روزم.امیدوارم با کمک در نوشتن اساسنامه (راهنما نامه) کمک حال ما در اتمام ان باشید.

آی گفتی
مدتهاست دلم برای شنیدن ساز هایی چون تار و سه تار در محفلی دوستانه تنگ شده
البته یاران همیشه آماده به لطفند ولی منم که کم سعادتم

از قلمت همیشه لذت برده ام
وباز هم اینگونه خواهد بود

فریناز چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:21 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

موج و طوفان و تلاطم شده بود

یک نفر دور و برم گم شده بود

زندگی معنی مردن می داد

ظاهرا سوء تفاهم شده بود

باعث اینهمه غم ،می گفتند

یک عدد سیب، نه گندم شده بود

خنجر از پشت زدنهای مدام

شغل معمولی مردم شده بود

جای حرف از گل و آیینه و عشق

صحبت از نرخ تورم شده بود

یک نفر گفت که دنیا زیباست!!!

سخت درگیر توهّم شده بود




نمی دونم چرا ولی فکر کردم همخونی داره با شعرتون....

سلام کورش مهربون
امروز همه خنجر به دست بودنا!!!

سلام فریناز عزیز

شعر بسیار زیبا و با مسمائی بود

دست مریزادی داری به مهر

ممنونم

ویس پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ http://lahzehayenab.blogsky.com

در حالیکه تو را می بوسند طناب دار تو را می بافند.

سلام ویس عزیز

همیشه با در ک بالا و تصاویری زیباتر

ظهور کردی

توحید پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ق.ظ

درود بر استاد بزرگ

باد این جمله افتادم استاد ...

پر نور ترین مشعل همیشه زودتر از همه خاموش میشه ...

شاید کمی حرفم بی ربط باشه ولی ...

لذت بردم استاد .............

درود بر تو عزیز همیشه راه

اتفاقا بهترین جا و زمان به کارش بردی

ر بطش را خودت هم میدانی کاملا بموقع است

بوسی از سر مهر ارزانی ات

پرنیان پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ق.ظ http://fathebagh.blogsky.com

آخرین حرف این است
زندگی شیرین است
خود از اینروست اگر می گویم :
پایمردی بکنیم
پیش از آنکه سرما بر سر دار آرد خصم
ما بکوبیم سر خصم به سنگ
وین تبهکاران را
بر سردار بسازیم آونگ
حمید مصدق

سلام

بانو هزاران درود و
سپاسگذار هدیه زیبایی که برگزیده ای از شادروان
حمید مصدق

sambad شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:49 ب.ظ http://www.sambad999.blogfa.com

و چه زیبا بود

ممنونم سمباد مهربان

شاد باشی و سربلند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد