سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

عاشقانه ها(7)


u97zphadsqeezihnijp.jpg

 

دلم لک زده برای خواب. خوابی که دیگر نه خواب تو ، که خواب هیچ کس را هم نبینم.


گل که می بینم یاد تو می افتم .ولی خارِ ِبی وفایی ات چشمم را پرخون میکند.


پاشنه آشیل یا چشم افراسیاب ِعاشق ،دلش است که ازتیر نگاهی کارش را میسازد.


هرگز نفرتم را جدی نگیر؟ خار هم که باشم بی تو گل  ِ باغ هیچم.


از من نخواه از امید بگویم.وقتی که تنها راه رسیدن به قله با ریزش کوه اندوه بسته شده.


امشب هوای آسمان من بارانی است . بیرون نیا .خیس می شوی.


به رفتنم دعا نکن . روزی خواهد آمد که به رفتنم نگاه کردی و عمری به خودت نفرین خواهی کرد.


صدائی دیگر نیست/ انچه را که شنیده ای. خورده شیشه های دلم است/ که در سطل زباله ریختم.


سکوت من برای نشکستن شیشه ی  غرور توست.حیف که تو آینه پنداشتی و فقط خود را دیدی.باختت را هم ندیدی.


روزی اگر به مزارم سر زدی .به تاریخ نگاه کن . مدت زمانی را که به یادت بودم نوشته اند.

 

پف کردی و باز می پرسی چرا خاموشی؟!!!!!!!!!!!!


ایکاش آغوشم را به دریا داده بودم نه به کوه. حال با اینهمه زخم سینه چه کنم.


آغوشم پر ِ هواست . نمیدانم چرا زمین گیر شدم.


دریا دریا ستاره چیدم .تا آسمان شبت را چراغانی کنم . افسوس که تو نابینا بودی.


تندیسی از تو ساختم..حیف که عمر برف و وفا کوتاه بود.




j2kateoverwb0waucuwp.jpg


هیچ شبی تنها نبوده ام .اینکه میبینی نسیم نیست! . هرشب بانوی شعر سر بر بالینم میگذارد.و صبح ،تو قطره های اشک چکیده را می بینی.


کشتگر ،دل ِمن ، بسکه بی آبی دیده .ازجوئی خشک و ترک خورده نیز انتظار  آب دارد.



عجله کردی ! آنچه را که دیدی و پرپر کردی ،تارپود دلم بود که به شکل قاصدک برایت فرستادم .و آنزمان که یک به یک می کندی ،اگر گوش می کردی.زمزمه ای دوست داشتن داشت.


امید ،نهالی کوچک  است و نومیدی علف هرز . باغبان باش و هر روز باغچه ی دلت را وجین کن


دلم لک زده برای خواب. خوابی که دیگر نه خواب تو که خواب هیچ کس را هم نبینم.



بی انصاف ،اگر اینهمه شب بیداری ام را مزدی بود .برج نشین عاج آرزوها بودم . دریغ.


زندگی واقعی ان است که دوطرف بازی ،هرگز فکر بردو باخت نباشند.ولی  اغلب یکی بازنده است. وچه قمار تلخیست زندگی واقعی.


عمری گریستم تا دیگران بخندند . هیچکس ندید. چون روحی دورو داشتم.

میدانی که نباشی شبم ،شب تاره.فکر می کنم هوا ابری است.  به فکر بارا ن فردا می افتم.بی چتر چه کنم؟


حقیقت گریه های نهانی است .وقتیکه نقاب خنده بر صورت است.


جام تن من از قطره های تو پر شد.حیف کودکانه به سنگ حماقت شکستی اش .


به پایان رسید آتش عشق .ولی دود ِاندوهش تمامی ندارد.


امروز که زیر باران رفتم فهمیدم .که چرا دوستش دارم .چون بوی خاک بلند می شود .و یاد آور آن می شود که پایان ماندن است.


من کر هستم  فریاد بزن. چونکه سالهاست آرام گفتی دوستت ندارم را ومن نشنیدم.شاید سمعکی می خریدم.


سرت کجا گرم است که بخاری دل من بی بهانه می سوزد؟


دل هرزه ام  از بس یخ زده است . باید به شلاق ببندند . چرا که به هر نگاهی می لغزد.


نمیدانستم که عاشق رژه لب شده بودم . وندیدم جای زخهای پنهان شده ی زیر آن را.

 

شب و روز ،عاشق معشوق امروز را به یاد من میاورند .تا به هم میرسند . از هم جدا می شوند-_________یا از هم فاصله میگیرند.


افسرده گی همیشه مثل دیواری است که تکیه بر آن میزنیم و مویه های بیصدا سر میدهیم.




40rjirxlbsb02v4rso7m.jpg

 

نظرات 15 + ارسال نظر
نیکی جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:08 ب.ظ http://www.virak.blogfa.com



زمانی که روحیه ی شما سست می شود و ناامید می گردید
به یاد آورید: پایین تر جزر است که مد را ایجاد می کند

غم فردا نخور . اندوه چه داری از دی
تو به امروز بیاندیش. که امروز خوشست


قریبه جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ب.ظ http://feelingofburn.persianblog.ir

و چه غمار تلخی است زندگی واقعی

ماهی را برکه باید و برکه را آب .دی را فراموشی . اما فردا را چرا سراب؟


خبر آنلاین جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:21 ب.ظ http://www.akhbar98.com/

5.679012299059994.71279670166سلام دوست عزیز اگر با تبادل لینک موافقی وب منو با عنوان اخبار آنلاین لینک کن و خبر بده تا لینکت کنم ..... تبادل لینک تو افزایش آمار تاثیر داره

به مجمو عه ی ارزشمندت سر زدم
امید که تردد مان مداوم بوده و بتوانیم یاران خوبی باشیم


آرمان. جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:23 ب.ظ

هم عاشقانه بود هم رنجنامه
استاد! استاد کلماتی جدا
عالی بود

ممنونم از

[لطف همیشگی ات مهربان

:S004:]

باران شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ق.ظ http://paieze89.blogfa.com

..

فریناز شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ق.ظ

استاد خیلی خیلی دوستش داشتم

امشب انگار دوباره از اون شب هاست که خواب بر من و چشمانم حرام گشته....

آسوده بخوابید که ما در خدمتیم و کشیک می دهیم

الان که دارم پاسخت را میدهم
فریناز عزیز

صبح شده

و حتما خواب تشریف داری مهربان

شب و روزت طلائی


آرمان شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:50 ق.ظ

در شب چراغ چون نیست
باطل به حق دهد ایست
باید چراغ افروخت
تا دید راه دل چیست


یلام استاد مهر!

امروز حال دلتان چگونه است؟

سرشارم از کین کردی و محرومم از مهر
اکنون که بینی این تنم رنجور و خسته است
دل کوزه است و مهر ِ در آن آب شیرین
از سنگ شوری کوزه ی این دل شکسته است


سلام به روی ماهت آرمان عزیزم

ر ف ی ق شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:28 ب.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

سلام براستاد دلم ، براین اندیشه ام که عاشقانه هایت را چراغ راه زندگی ام سازم ، که اگر غیر از این باشد به تاریکی قدم گذاشته ام ... اینجا همیشه راهی تازه بسویم گشوده می شود و میانبری به احساس های ناب خدائی دست مریزاد استاد...

سلام بر تو مهربان و فرهیخته
اینها اگر چه حاصل لحظات و زمان های متفاوت از دمدمی مزاجی های من است
عاشقانه نامیدنش هم نوعی طنز است.رنجنامه را می ماند
امیدوارم هرگز دلت به این جملات مانوس نباشد
که شادی تو و همه ی عزیزانم طالبم

ممنون از تو عزیز

عسل شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:22 ب.ظ http://abip51.blogfa.com/

این روزها، آب وهوای دلم آن قدر بارانی ست،آنقدر که رخت دلتنگیم را، فرصتی برای خشک شدن نیست! ...

زادی تو کودکت را بانوی شاعر من
در نیمه شب بینند چون افتاب آمد

این شعر تر ترا شد .چون بوسه بر لب شب
افسوس و حسرتیرا او جای خواب آمد

از پنجره برون شد این آه سرکش اما
فواره شد زمانی از چشم ، آب امد

این آینه دل تو شد منکسر ز اندوه
اندوه یادگاریت چون ماهتاب آمد

این چند بیت سستم از عکس و شعر زیبا
بر کودک دل ِ من بینش چو تاب آمد



عسل شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ب.ظ http://abip51.blogfa.com/

تقصیر ما نیست بر روی حرف هایمان نمی مانیم. ما در زمینی زندگی میکنیم که روزی دوبار خودش را دور می زند !

به باکره ام وعده میدهند و باز گیر این عجوزه هزار دامادم.

نسیم شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:23 ب.ظ http://purebreath.blogfa.com

سلام استااااااااااااد
این نوشته های اینجوری که میذارین با یه بار دوبار خوندن جواب نمیده که باید چندبار بخونمشون

تا حالا سه بار خوندم میرم میام باز میخونم..

استاد کوروش جان خودم تخته نرد رو بهتون یاد میدم...شما هم شطرنج به من یاد بده...

سلام بر نسیم امید بر دل سرمازده

تو همیشه به من و این کم مقدار حرفهای دل لطف داشته ای

سپاسگذارم
چقدر زیباست یادگیری بازی نرد
برای من ِ همیشه بازنده
که در نرد زندگی هر چه تاس انداختم
پوچ

فرخ دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

عالی بود . . . عالی

ممنونم فرخ جان
ممنون ار لطفی که به من داری


رها سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ

استاد عزیز
اینگونه که سخن می گویید دلم را می برید به گذشته .به گذشته های دور . هم تلخ بود و هم شیرین .شیرینی هایش رفت و تلخی هایش سالیان سال است که همزادم شده .
کلامتان حاکی از درد است ، غم است و شاید من اینگونه احساس کردم . زیرا برای من کلمات امیدوارکننده هم نومیدی در خود دارد . از آشنایی با وبتون بسیار مفتخرم.

درود بر رهای عزیز
چه زیبا نگاره ایست این زیبا نام
که این روزها بر هر نازنینی چنین نامی زیبنده است
می شود روزی رها شد؟
سپاسگذار اینهمه مهربانی ات
وقتی چنین به لطف نواخته می شوم
امید شعله می کشد در من
و این من
به غلیان می اید برای ماندن
اگر چه به بیهوده گیش باور دارد

شاد باشی و هر گز دلت را
غمین نبینم

رها سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:28 ب.ظ

استاد عزیز
با گذشته ام کنار آمده ام . غمهایی که در آن بوده آنقدر بی باک و گستاخند که به هر طریقی بیرونشان میکنم باز هم خودنمایی
می کنند .گویی کاری جز آزار من ندارند . دیگر توان جنگیدن با او را ندارم . زندگی مسالمت آمیزی داریم . من و غم سال ها در کنار هم اما بیزار از هم زندگی می کنیم ...
کلامتان بسیار بر دلم خسته ام می نشیند . گویی زبان حال مرا به رشته ی تحریر در می آورید .
به امید روزهای بدون غم.

شاد غم

جان مارا ، نفسی در عدمی پیدا شد
خانۀ دل ِ به فروغ ِ صنمی پیدا شد


بار ِعشقش ، چو به این قامت ِ افتاده نشست
کور بیند ،که قدم را ، چه خمی پیدا شد


هر شبی تا به سحر خواب ندارد چشمم
چشم ِ خواب آ مده ام !صبحدمی پیدا شد


مَردم از رفتن ِ غم ، خوشدل و من غمگینم
خوشترین شاد منم، چونکه غمی پیدا شد


گنگ ِ علم شده بودم ، چو وجودش پیدا شد
عالمی یافتم و باز المی پیدا شد


بازی عشق دگر هیچ ندارد سری
نزد آنان که کنون ، زیر وبمی پیدا شد


چشم ِ عاشق شود آئینۀ وصل ِنگار
عشق را ، خیل ِ نگه ،چون علمی پیدا شد


گرچه شهری همگان ، شهره به دیدار تواند
حجّتا شاد غمی ، خوش قدمی ،پیدا شد

باید با این مهمان ناخوانده به آگاهی دل ساخت
شادیت را آرزومندم

بانوی اجاره ای دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ http://wf3.blogsky.com/

عاشقانه هایت را دوست داشتم ./

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد