سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

عاشقانه ها (8)


من ِمغرور سر بر افراشته و موی سپیدم را به خنده های شادمانی ،سیاه می کند .و

من ِمغلوب در درون  به رنگ سیاهی ،گریه های نهانی اش را عیان می کند


سکوت سرما ی روح است و دل .که از برودت  رابطه سخن می گوید



بلبلم به گفتار، ولی به گاه گفتن از خود، به گنجشکی مانم الکن، که فقط جیک جیک بلدم.


بند دلم پاره شد .بسکه رخت شسته ی خاطره ات، از آب چشم، سنگین شده  بود.

مادر در کودکی بارها در گوشم زمزمه می کرد که اگر شربت تلخ است . ولی برای سلامتت مفید است. تا بزرگ که شدم نفهمیدم ولی بزرگتر که شدم فهمیدم ولی افسوس که دیر شده بود

 

سر را ملکه ی علم لازم است و دل را ملکه ی عشق.

 

ظاهر همه ی درهای امید بسته است. فقط چشم بصیرت باید داشت تا پی به هنر طبیعت برد . که چقدر در کشیدن نقاشی ماهر است.

 

خوشبختی اشک هنگام وداع است که با رفتن نگار از چشم جاری می شود.

 

دلها همه دیوار شد

بین روح ما بیمار شد

آن کس که دم از عشق زد

منصور شد بر دار شد

 

  گردن کشیدم تا دربین "آدم "ها ببینمت.افسوس تو از جنس دیگری بودی.

اصرار دارند که اشعارم را چاپ کنم. از این میترسم که هرعنوانی انتخاب کنم  . بازمردم نفرین نامه اش بخوانند .

 

ما مردم نه در عشق تعادل داریم و نه در فراق. شروعش چشم بسته ایم و پایانش دهان گشاده.

 

پرسید: یعنی چه که عشق ما هم شده مثل نت؟

گفتم:نه اینکه وقتی سایتی رو که دوست داریم.نمیتوانیم وارد شویم ؟ بسته است.و باید پیلتر شکن داشته باشیم.

دختری رو هم که دوست داریم .نمیتوانیم راحت بهش بگوئیم :دوستت دارم . با رو داشته باشیم.

دختری هم که  دوستمون داره مثل سایتهائی هست که تو لیست علامت پنجره ی پیلتر می مونه.

                                تازه تو سایت مورد علاقه هم باید اذن ورود داشت.بعضی جاها باید تعداد پست هات

به حد نصاب برسه...

گفت: جلو نرو تا تهش رو گرفتم.

 


روزی دهانمان را می بوئیدند که مبادا گفته باشیم دوستت دارم. حال به همت صفحه کلید.دست هایمان را می پایند.

 

حجم اغوشم را خیالی پر کرده . مبادا باد بایستد.گریه بلد نیستم . دق میکنم ازین بی دلخوشی.


 

اصرار دارند که اشعارم را چاپ کنم. از این میترسم که هرعنوانی انتخاب کنم  . بازمردم نفرین نامه اش بخوانند.


 

 دیگر نه به چشم اعتماد دارم و نه به گوش .مگر آدم از یک سوراخ چند بار گزیده می شود.

 

هر تار گیسویت را بر صفحه ی کلید دلم رها کرده ای و واژه واژه کلام عشق را کلیک میکنی.

تندیسی از تو ساختم..حیف که عمر برف و وفا کوتاه بود.

با همان شکست رویایی دست نیافتنی ساختم که امیدم را بر آب رفته می بینم


بی انصاف ،اگر اینهمه شب بیداری ام را مزدی بود .برج نشین عاج آرزوها بودم . دریغ.

 

دل من ساحل تنهائی شد

بسکه کمرنگ شده رد نگاهت.

 

 

نظرات 15 + ارسال نظر
سیما دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ب.ظ http://eshgheroyayee.blogfa.com

چه خوش باشد که بعد از روزگاری به امیدی رسد امیدواری

ای خوش آن روز که تو
وعده دهی و نرسی
به زمین و به زمانت بزنم
تا که به شهرت نرسی


ببخشید کمی مزاح کردم

عسل دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ب.ظ

بزرگترین افــســوس آدمی آن است که حس میکند میخواهد اما نمیتواند .......

و به یاد می آورد زمانی را که می توانست اما ..........

نــخــواســت

عشق تنها کتاب ِ قصه ای است که یا پایان ناخوش دارد و یا چند ورق آخرش می افتتد.


عسل دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ب.ظ

تا عاقل کنار آب به دنبال پلی میگشت

دیوانه پا برهنه از آب گذشت

سالها فکر می کردم دهقان مزرعه ی تو ام. افسوس که فهمیدم .مترسک جالیز تو بوده ام


رها سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ق.ظ

به من می گفت اگر از من جدا گردی
روی با دیگری آشنا گردی
و من چون غنچه ی نشکفته در حال شکوفایی
از این دوری طاقت سوز می میرم
به خود می گفتم او روزی اگر از من جدا گردد
جهان از غم ز هم می پاشد و غم از در و دیوار می بارد
به خود می گفتم او روزیاگر از من جدا گردد
چو مرغ شب ز درد هجران تا سحر یک شب نمی پایم
ولی روزی رسید ،روزی رسید
از هم جدا گشتیم
نه من از غصه دق کردم
نه او از دوری من مرد
نه دنیا رنگ دیگر شد

ابر سیاه

با خنده ، دلِ شکسته امید گرفت
بالنده شد و شباب ِ جاوید گرفت
افسوس که آسمان ِ ما شیطانی
شد ابرسیاه و باز خورشید گرفت


نگین سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:49 ق.ظ http://www.mininak.blogsky.com

مثه همیشه عالی بود ... ولی جمله ی آخرتون یه چیز دیگست

سپاسگذارم نگین انجمن
مهربان همیشه

نیلوفر سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:15 ق.ظ http://ensan8707.blogfa.com

آقا کوروش !


اینهمه دل تنگ ....این همه عجله ...نعمت وجودت ....شخصیتی که به من

داد ....اندازه بی نظیر قلبتان ......قابل ستایشه ....

مهربان!
وجود شما باور ماست ...بهترین لحظه ها ....در مطالب شماست " ....

روح تازه ی زندگی ما." .......ای منشاء امید ....باش ....همیشه باش ...
امید قلب شکسته ی ما...... " باش " .. ...............تنها دارایی ما ....امید به
بودن تو ....و اندیشه ی توست .....

پایدار باشی .ای رنگ تازه ی زندگی..


نیلوفر عزیز

سپاسگذار مهرت

عجله و کوتاه ماندن صبر
نوعی گریز از ناملایمات است
که هر کوزه ی صبری را
اهنین هم که باشد میشکند

وقتی که من به خود اجازه دهم
برای انسانی برابر
به بهانه ی اینکه روزی از من خواست لباس خدمت تن کنم
ولی پس از مدتی
امر بر من مشتبه شود و
بخواهم تا به این حد
ارزش انسانیش را زیر سوال ببرم
و بگویم تو نمی فهمی و فقط من می فهمم!
و خود را آقا و او را برده بدانم
حاصل چه میدهد ؟

ببخش
جوش آورده ام عزیز
از دست این دونان ونادانان که مرا
گوسفند می پندارند
و می خواهند چون چوپان مرا....



آرمان. سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:08 ق.ظ http://abdozdak.blogsky.com/

استاد! ما را با قلمت چون ماری در سبد مرتاض به رقص آورده ای
ما که از رقص خوش مان میاد
پس استاد! بنوازید که خوش می نوازید

درود بر تو آرمان عزیز
یار مهربان همیشه همراه
امید سب ز بهانتظار نشسته

خوابند همرهان

بیدار بمان
باید به بهاری حقیقی دل بست

غریبه ای عاشق سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ق.ظ http://strange1.blogfa.com/

ساز غریبی می شناسم
در اندام آینه
نواختنش
بهانه می خواهد
خورشید امروز
با همیشه
فرق دارد ..

سازی کهنه
آویخته بر میخ بر دیوار
که هر از گاهی
به بال پر مگسی
نغمه که نه
به زنجموره ای
مرا
دعوت می کند

غریبه ای عاشق سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ق.ظ http://strange1.blogfa.com/

کنار لوازم کهنه
با هیچ رنگی
نو
نمی شوم
مرا
به زمستان
بسپارید ..

در دخمه ای که سالها
گفتند زیسته ای
گوری نه
چاله ای حفر کنید
بگذارید
با یادش بمانم

قریبه سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:36 ب.ظ http://feelingofburn.persianblog.ir

افسوس تو از جنس دیگری بودی

افسوس


افسوس که عمری همه بیهوده گذشت
عمری به پی بوده و نابوده گذشت
خوش آنکه ادب جست ،هنرمند بزیست
یا آنکه بر او عمر ، تن آسوده گذشت


نازنین سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ب.ظ

دروووود استاد
مثل همیشه لذت بردم از عاشقانه ها


منم توی گوگل سرچ کردم استاد
ظاهرا یونانی بوده
ممنونم استاد از توضیحتون

سلام به روی ماهت عزیز
شرمنده
زحمت افتادی
و سپاس که یاد گرفتم

ر ف ی ق سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ب.ظ http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

استاد عزیز ، ای خویشاوند راستین من ، که هرگز با تو نبوده ام ، وسوسه ی خواندن تو مرا آرام نمی گذارد ، من همه ی آرزوهای بلند خود را در تو می یابم عاشقانه هایت و فی البداهه هایت و اشعارت را همه را لاجرعه می نوشم

درود بر تو رفیق شفیق دل
دل گو و دلشکسته و دل همراه
بگذار غم را در کلام شیشه ای و به دریای رهایش کن
بگذار با نسیم بر امواج خاطره سوار شود
برود انجا که در یک جزیره ای متروک
شاید
او را که دل شکست
روزگار راهی انجا کند
و خواند
از گریه هایش
طوفان نه سونامی را افتاد

نفیسه سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ب.ظ http://deep-breath.mihanblog.com/

درود بر کوروش عزیز
نوشته زیبای شما رو که خوندم یادم افتاد به این جمله که "خسته شدیم از بس که احساساتمان را تایپ کردیم " و این قسمت رو خیلی دوست داشتم که " مبادا باد بایستد.گریه بلد نیستم ."
تا درودی دیگر بدرود.

خسته شدیم نفیسه جان
باز از رو نرفتیم

سپاسگذار مهرت عزیز

شاد باشی و بی غم

فریناز چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ق.ظ

فقط جیک جیک بلدم...

کورش عزیز میدونین وقتی این قسمت رو میخونم پر میشم از واژه های جدید و زیبا که چه به دلم میشینه عجیب

و چه زیباست فرینازجان
که این کلمات روح زیبای امثال شما فرخنده دلان رو به غلیان می اورد
برای
یک خلق زیبای ادبی

sara_t68 یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ب.ظ

دل من ساحل تنهائی شد

بسکه کمرنگ شده رد نگاهت.

سلام بابا کوروش اتفاقی گذرم افتاد به اینجا راسته که میگن دنیا کوچیکه
خوبین؟ مطالبتون زیبا بود ....
نیستین قهوه خونتو ول کردی بچه هارم به امون خدا

ساحلت را که پر مهر گل عاطفه است
تو به دریا بسپر
برکه را جای شنا کردن نیست

ممنونم سارا جان
هرجا که باشم دلم با شما و مهر زیادتان منظر گاه من است

ممنون حضور مهربانانه ات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد