سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

مدارا ؟


7lkem6iir9bbd78d7oj.jpg


می بینی آخر عمری به چه کارا دست زدیم

توی مجلس عزا ما اون کنارا دست زدیم

 

ما عزب اوقلی بودیم، بی خیال ِسفره و نون

آدم و حوا شدیم و آشکارا دست زدیم

 

پشت لب سیاه نبود و دلامون روشن و صاف

تو زمستون سیاه به اون بهارا دست زدیم

 

قد این درخت کاشته، به خدا قد می کشید

همت مردممون، به شاخسارا دست زدیم

 

سی‌اسی کار نبودیم، اما همون روزای خوب

واسهءمردان بد، آن روزگارا دست زدیم

 

سیل اومد جَوُنو برد ،پیر مونم به غم نشست

جاهلی کردیم و پیش، سووگوارا دست زدیم

 

اما حالا که جوون نیستیم و، پا به سن شدیم

واسه جهل جمعمون، به یادگارا دست زدیم

 

ولمون کن بخدا ،با جهلمون مدارا کن

دیگه بس کن که چرا، به این مدارا دست زدیم

نظرات 33 + ارسال نظر
شکیبا شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:53 ق.ظ http://kavirbienteha.blogsky.com

جوانی دوره ی جاهلیه و خامی...
ولی خب وقتی آدم جا افتاده ژخته میشه و از یاد خامی ها فقط لبخند بر لبانش میاد...
منم که هنوز جوونم و خام!

شکیبا جان
دوره ی جهالت جوانی ما
با یک جهالت بزرگ همراه شد

عسل شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ق.ظ

سلام شعرقشنگیه

سلام عسل جان
ممنونم مهربان

شکلات تلخ شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:54 ق.ظ http://www.mahemany.blogfa.com/

درود بر کوروش بزرگوار ...
شعر زیبایی بود ... ولی ما به چه کارا دست زدیم ها ....!
مکتب ایرانی ...... مکتب اسلامی

درود بر تو نازنین
ان که اینهمه امید پشتش بود و این شد
وای به اینکه که دم خروسش بی حاشا پیداست

سایت. عجایب شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:24 ق.ظ

سلام کشفجدیدترین قرص خواب براى تن ستیزان تکنولوژیزدئ رایانه ها

قیمت : مگابایتى ............ملیون تومان

به عبارتى ثانیه اى .........ملیون تومان

به عقیدهء شما یک انسان معمولى در شبانه روز به چند ساعت خواب احتیاج دارد

پرنیان شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ق.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام کوروش عزیز
باز هم ؟؟؟!!! دست زدید ؟!
شوخی کردم. قشنگ بود شعرتون .

درود بر تو پرنیان عزیز
واین شوخی تاریخی هی تکرار می شود
و باز دست خواهیم زد
امید که این بار بازیچه نشویم

ممنون حضورت نازنین

آرمان شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ق.ظ http://abdozdak.blogsky.com/

استاد! والله ما هیچکدام دلمان نمی خواست سیاسی باشیم
اما انقدر خونابه خوردیم که رودل کردیم
وگرنه دست زدن در مجلس شادی ارزوی همه ماست
اما در همسایگی یک مادر داغدیده چون ولوم دستهایمان را بالا ببریم

این روزگار است آرمان جان که در جهان سوم همه را چنین میکند
کارگر معدن و رفتگر تا ادم رسانه ای
همه و همه


سکوت شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:03 ق.ظ http://mahin74.blogfa.com

از نوراوآسمانهای هفت گانه و زمین روشن شد،اسمش شد:زهرا...
قسمت دوم....
آپم...

نازنین شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام بر استاد خوبم
شعر خیلی خیلی زیبا و با معنایی بود

واقعا همینطوریه استاد
البته بلانسبت خودتون

سلام نازنین جان

سپاسگذار مهرت عزیز

بانوی شرق شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 ب.ظ










قندک شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ

یه روزی توی اتاق تو پنج دری توی خونه
دوتایی قایم شدیم پشت دری هارو پس زدیم
تو حیاط دخترکان خوش ادا می رقصیدن
من وتو یادته با چه ذوق و شوقی دست زدیم؟!

چه زیبا و در استعاره گفتی
درود زمین و زمان بر تو باد

دخترشرقی شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:22 ب.ظ

جوانی جهالت نیست.
بستگی به برداشت از کارها و عملکرد افراد داره.

این جهالت است
که در جوانی بیشتر خود نمائی کرده
و اسباب بسود جوئی دیگران می شود

غریبه ای عاشق شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ب.ظ http://strange1.blogfa.com/

بازیگوش تراز آنی که در شعربیایی
یا سطرهای کوتاه و بلندی که
دنبال هم می دوند

کلمات ترکتازانه بر دشت سپید
می تازند .
بی واهمه از جان قلمدار

ایکاش نبودش بیم و هراس
و می توانست تا بی نهایت
پرواز کند


رها شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 ب.ظ

آقا کوروش:
ما ادما چرا قدر لحظه هارو نمی دونیم؟
جون که هستیم می گن پیر شی الهی
پیر که بشیم می گیم کجایی جوونی که یادت بخیر .
راستی تکلیف ما با خودمون چیه؟
عزت زیاد ...

درود بر تو رهای عزیز
دعای پیر شدن متاوت است با انچه که به ظاهر نشان میدهد
به معنی فرار وجدائی از خامی است
در پیری هم این خود ماهستیم که جوانی را ادست میدهیم
در هرسنی باید به اقتضای ان زیست

راستی پاسخ شعرت را چگونه بدهم؟


شنگین کلک شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:08 ب.ظ http://shang.blogsky.com

فکر کنم میتونم درک کنم
دوره جوانی ما با یک جهالت بزرگ همراه شد
یعنی چه . و امیدوارم گرگ بیابون هم از این جهالت ها نکنه
دسته شما درد نکنه برای شعر زیبا

خوشحالم از فرهیخته گیت
که احساسی مشترک را به نمایش میگذاری همراه همدردی

کنگان طنز شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:13 ب.ظ http://kangantanz.blogfa.com

سلام .زیبا گفته ای .

ممنونم عزیز

نگین شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:53 ب.ظ

عاااااااالی بود

آپم استاد

ممنونم نگین جان
خدمت میرسم برای بهره برداری

عسل شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ب.ظ

آن موقع که توانستی جلوی یک گریه ی مسخره را با گاز گرفتن لب هایت بگیری ؛ لیاقت لبخند زدن داری ...

کولیان رهکذرانند ورنه زبان اشاره را هم می فهمنند. تنها به زبان اواز بلدند حرف دل بکویند. شاید به همین دلیل تنهایند

ویس شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ

واقعا چرا به اون کارا دست زدید؟

بر سر آنم که گر زدست بر آید

دست به کاری زنم که غصه سر آید

ویس عزیز

به کامنت نوشته ی قندک میرزا نگاه کن
و ببین چرا دست زدیم


ندا یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ

جونی جاهلی
پیری از کارافتادگی پس کی زندگی

از ما تمام شد
دیگر حتی اندیشه اش بر ما حرام است
امید نسلهای بعد از ما دریابند

سیما یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ق.ظ http://eshgheroyayee.blogfa.com

انسان آن چیزی خواهد شد که خود باور دارد!"

سلام عزیز بعد از مدت زیادی دوباره به روزم خوشحال میشم دوباره به کلبه ی من سر بزنی

پیکر تراش پیرم و با تیشه خیال
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام

تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سیه را خریده ام

بر قامتت که وسوسه شست و شو در اوست
پاشیده ام شراب کف آلود ماه را

تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم
دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را

تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم
دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام

از هر زنی . تراش تنی وام کرده ام
از هر قدی کرشمه رقصی ربوده ام

اما تو چون بتی که به بت ساز ننگرد
در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای

مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده ای

هشدار!زآنکه در پس این پرده نیاز
آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام

یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که تو را درهم شکسته ام

نادر پور

قریبه یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ق.ظ http://feelingofburn.persianblog.ir

از شعر قشنگتون ممنونم

سینا یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ق.ظ http://omide-ma.blogsky.com

سلام و درود

سیاست کثیف نیست و ان سیاستمدارانند که ان ار آلوده می کنن

درود بر تو عزیز و مهربان

و مائیم که بازیچه می شویم
درد اینجاست

آبرنگ یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ http://kaghazerangi.blogfa.com

سلام استاد گرامی
دلتنگ اشعار دلنشینتان بودم.

سیل اومد جَوُنو برد ،پیر مونم به غم نشست
جاهلی کردیم و پیش، سووگوارا دست زدیم

خیلی به دلم نشست.
برقرارباشید.

سلام بر بانو قلم

من هم دلم برای تو تنگ شده بود

امیدوارم به زودی فراغ بیشتر بیابی و بیشتر در جمع یاران ببینیمت

مهرداد یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.kahkashan51.blogsky.com

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را وگم کردم جوانی را....

بسیار جالب بود دوست عزیز

فدای تو مهرداد عزیزم
با این شعر زیبا و دوست داشتنی

قندک یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 ب.ظ

میگن یارو با دوست دخترش میره سینما. یارو در گوش طرف میگه دست بزنم؟ میگه نه بذار چراغهارو خاموش کنند بعد. دوباره میگه دست بزنم ؟ میگه نه بذار تبلیغاتش تموم بشه بعد.میگه دست بزنم؟ میگه نه بذار فیلم اصلی که شدوع شدبعد.فیلم شروع شد گفت دست بزنم ؟ گفت بزن. بلند شد یک کف مرتب زد و هورا کشید! هرکی خدا وکیلی فکر بدی کرده و گناه این دوتا شسته خودش زودی توبه و استغفار کنه. این دوتا بچه مثبت بودند و قصدو نیتشونم خیر بودخدا گواهه .



ایکاش ما هم از اون دستها میزدیم

ولی احمقانه پاشدیم و ...


خیلی زیبا گفتی افرین بر شیرین کلک ات

باران یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ب.ظ http://paieze89.blogfa.com

...

سلام

و دعوتید به یک آغاز!

با افتخـــــــــــــــــــــار ... [گل]

سلام بر باران بهاری وبلاگستان


عسل یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:26 ب.ظ

ترکه میره ماشینشو بیمه کنه، آقاهه بهش میگه ایشااله هیچوقت از بیمه‌تون استفاده نکنید، ترکه هم میگه ایشااله تو هم از این پوله خیر نبینی

نگاه ادم خسته . ترجمان درون شکسته است.کافی است تا واژه گان عشق معنا بدانی


رها یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ب.ظ

سلا بر استاد خوبی ها:
لطفا همین جا پاسخ دهید . ( در صورت امکان)
تشکر خالصانه مرا جهت زحمتی که به گردنتان انداختم بپذیرید .
فقط عنوان شعر را ذکر کنید کافی ست . منتظرم...

سلام بر تو رهای عزیز
من نه تنها که زحمت نیست بلکه لذت است
اگرچه منتقد ادبی نیستم
وفقط می توانم استنباط و یا اینکه سلیقه من چگونه پسند میکند و مطمئنا عاری از فاکتورهای علمی نقد خواهد بود.
سپاسگذار لطف بیش ات

ستوده یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:26 ب.ظ http://saba055.blogsky.com/

سلام استاد عزیز.
ممنون از لطفتون .
در این دنیای پراز غم واندوه اگر خودمون همدیگر را دلداری ندیم پس چه کنیم .
به قول دوستی وقتی در کنار ما مادر داغدیده ای هست چگونه میتونی با دیدن اشک او بخندیم ودست بزنیم .
من خیلی فکر کردم وبه این نتیجه رسیدم که بهتره به مشکلات بخندم تا بشینم وزانوی غم به بغل بگیرم .
حالا دیگه وقتی یک مشکلی میخواد خردم کنه به نوشتن پناه میبرم وتو دفترم هر چی میخوام مینویسم واینجوری آروم میگیرم وبعد شاد وخندان با عزیزانم روبه رو میشم .
فکر کنم راه خوبی را انتخاب کردم .
همیشه شاد باشید وسلامت

سلام ستوده ی عزیز
فدای تو مهربان. بله بقول شاعر
غم بینوایان رخم زرد کرد

امید که اطافمون انقدر شادی باشه که یادمون بره غم چیه


آرمان. یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:57 ب.ظ http://abdozdak.blogsky.com/

گرگ با ما در لباس میش بود
ما تعاون او به فکر خویش بود
صبح شد اما نیامد آفتاب
اتفاق تازه ای در پیش بود
ناگهان آن میش را هاری گرفت
تا کنون گرگش درون ِ خویش بود
گرگ ها در گله افتادند مست
هر یکی دنبال مشتی میش بود
این حکایت سرگذشت تلخ ماست
تلخی اش از آنچه گفتم بیش بود

سرگذشت ما را شما به زیبایی تمام و ایهام گفتید استاد!
اما زبان ما تیز و چرکین تر بود
شما به بزرگواریتان ببخشید

میش مارا گرگ اندر خویش بود
ما به خود.او هم به فکر میش بود

عمر او در فکر غارت میگذشت
دیده ما عمامه بود و ریش بود

ما به کم قانع بدیم و او پی بسیار بود
در تقلب او همیشه از من و ما پیش بود

حیف ما با اینهمه ایثار ما
بهر این نالایقان این بیش بود

ما به دام یک ریای کهنه ایم
یک تله آنهم که نامش کیش بود

الغرض ما را شکسته نعلبکی
حاصل این مفتخوران رادیش بود


عسل یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:29 ب.ظ

جاده جوانی لغزنده است ، زنجیر ایمان را ببندید . . .

جاده ها اگر هم لغزنده باشد
دلهای محکم راه بلدند

نیلوفر یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:55 ب.ظ http://ensan8707.blogfa.com

دروود

مدارا .... یعنی انعطاف پذیری ..اگه اشتباه نکنم .... و

هیچ چیز در این دنیا ....مثل آب ...نرم و انعطاف پذیر نیست ....


ما از نسل بارانیم ....و چیزی یارای مقابله با آب را ....ندارد

چراکه نرمی بر سختی غلبه می کند ... و لطافت بر خشونت ... ۱!!


ممنون بزرگوار

ممنونم نیلوفر عزیز
هم شاعرانه و هم فلسفی

و هم درست

آفرین بر تو با اینچنین نگاه زیبا

کوروش جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ http://korosh7042.blogsky.com/

رها

korosh7042

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد