سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

سحر شده ای

با سلام به تمام عزیزان مخاطب و پوزش به خاطر تاخیر در توضیح .این یک ترانه است. و سعی شده تا در آن بیشتر به محاوره نزدیک  و ازکلمات عامیانه و رایج بهره ببرد.این ترانه به هنگام اجرای موسیقی استاد تجویدی  گفته شده و به نظر من به فرم حمیرا خوانده شود دلنشین تر خواهد بود

k4u7tjxi9vl5wgif8bue.jpg

ببین با دل ِ من چها کرده ای

تو روی شبم را سیا کرده ای

چرا با من و دل ،غریبه شدی

دلی با خودت آشنا کرده ای


 

تو نور چش ِ بی صفای منی

تو دریایی و ناخدای منی

به بیماری دل بگو چه کنم

تو خود .دردی و هم ، دوای منی

 

 

چرا از دلم بی خبر شده ای؟

امیدم شدی و سحر شده ای

منم مانده در این شب و تیره گی

تو غایب کنون از نظر شده ای؟

 

 

شب تار من کی به پایان رسد؟

امید ِ دل ِ من به سامان رسد؟

بگو  اینهمه بی تو بودن بسه

بگو جان ِ من کی به جانان رسد؟

 

 

بگو ای دل ای دل کجا رفته ای

بگو آشنا چون صبا رفته ای

بگو ناله کم کن که من با توام

بگو با من ای دل خطا رفته ای

 

 

پناهم توئی بی پناهم نکن

تو پیش همه روسیاهم نکن

دل ِ عاشقم بین و امید  ِ من

به این، مو سفیدم نگاهم نکن

 

 

نظرات 47 + ارسال نظر
آرمان دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ب.ظ http://abdozdak.blogsky.com/

شکوه نامه بود
کی این کلایه های عاشقانه با وصال یار به پایان می رسد خدا میداند

سپاسگذار
مهربان

مارا هراز گاهی گریزی به صحرای کربلا
لازم است

سیما دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ب.ظ http://eshgheroyayee.blogfa.com

سلام



آدمها زود عوض میشن


لحظه های خوب زود به خاطره تبدیل میشن


آرزوها زود عقده میشن


دوست داشتنها زود تموم میشن


عشقها زود خراب میشن


محبتها زود فراموش میشن


آدمها زود پشیمون میشن ولی دیگه دیر شده



چون عادت کردیم امروز رو ازدست بدیم

هرکه از خود خبری دارد، ازو بی‌خبر است
عشق جایی نبرد، پی که ز هستی اثر است

مرد هشیار منم، کم خبر از عالم نیست
وین کسی داند، کز عالم ما با خبر است

بر سر کوی محبت، نتوان پای نهاد
که در آن کوی، هر آنجا که نهی پای، سراست

جان درین منزل خونخوار، ندارد خطری
هر که او غم جان است، به جان در خطر است

جان من، همنفس باد سحر خواهد بود
تا ز بویت نفسی در تن باد سحر است

مردم چشم من از با تو نظر باخت، چه شد
عشق بازی، صفت مردم صاحب نظر است

خاک بادا! سر من، گر سر افسر، دارم
تا به خاک کف پای تو سرم، تا جور است

آخر آن خار که بر رهگذرت نپسندم
بر دل من چه پسندی، که تو را رهگذرست؟

زاهدان! باز به قلاشی و رندی مکنید
عیب سلمان، که خود او را به جهان، این هنر است

سیما دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ب.ظ http://eshgheroyayee.blogfa.com

دیدم دلم گرفته !................هوای گریه دارم ...............تو این غروب غمگین

دور از رفیق و یارم ..........دیدم دلم گرفته ............دنیا به این شلوغی

این همه آدم اما ............من کسی رو ندارم ..............دیدم غروبه اما

نه مثل هر غروبی ...........پهنای آسمونه ............هرگز ندیده بودم

از غم به این شلوغی ..........دیدم که جاده خسته س ...........از این که عمری بسته س

اونم تمام حرفاش ...............یا از هجوم بارون ............یا از پلی شکسته س

اونم تمام راهاش یا انتها نداره .............یا در میونه بسته س

من و غروب وجاده ...............رفتیم تا بی نهایت ..........از دست دوری راه

یکی نداشت شکایت ................گم شدیم از غریبی ..............من و غروب و جاده

از بس هوا گرفته .............از بس که غم زیاده ...........پر از غبار غم بود

خوشا! دلی که گرفتار زلف دلبند است
دلی است فارغ و آزاد، کو درین بند است

به تیر غمزه، مرا صید کرد و می‌دانم
که هیچ صید بدین لاغری، نیفکندست

علاج علت من، می کند به شربت صبر
لبت، که چاشنی صیر کرده، از قند است

فراق بر دل نادان، چو کاه، برگی نیست
ولیک بر همه دان، همچو کو الوند است

طریق بادیه را از شتر سوار، مپرس
بیا ببین، که به پای پیادگان، چند است

حدیث واعظ بلبل کجا سحر شنود؟
کسی که غنچه صفت، گوش دل، در آکند ست

میانه من و تو، صحبت از چه امروز است
دل مرا ز ازل، باز، با تو پیوند است

دل از محبت خاصان، که بر تواند کند؟
مگر کسی که دل از جان خویش برکندست

اگر تو، ملتفت من شوی وگر نشوی
رعایت طرف بنده بر خداوند است

ز خاک کوی حبیبم، مران، که سلمان را
بخاک پای و سر کوی یار، سوگند است

رها سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ق.ظ

سلام بر استاد خوبی ها:
شعری به خاطم می آید اما شاعرش را از یاد برده ام .زیباست که خواندن آن خالی از لطف نیست

پاییز حزن بی تو نهد پا به باغ دل
یارا چرا زمهر نگیری سراغ دل
در سایه ی غروب خزان چهره ام ببین
از غصه سوخته همه گل های باغ دل
با آه بشکفد لب من صبح و شامگاه
از خون لبالب ای گل زیبا ایاغ دل
از برگ گل لطیف تر ای دوست قلب من
داغی فراغ تو نهد بر روی داغ دل
آتش زده به خرمن جانم غم فراغ
افروخته شراره ی عشقت چراغ دل
آشفته جان وهمدم غم در دل شبم
پیچیده بوی طره ی تو در دماغ دل
پاینده باشید.

به وقتی که باد خزان خاستی
رزان را به زیور بیاراستی

هوای مخالف زدی باغ را
شدی زرد و بیمار شاخ از هوا

خزان بر رزان دامن افشاندی
چراغ گل و لاله بنشاندی

زمانی شدی بید بن تیغ بار
دمی باد می‌برد دست چنار

ز سوز فراق سمن یافت داغ
از آن جامه زرد پوشید باغ

نبینی که خور پشت چون برکند،
زمین جامه رزد در بر کند

اوان جوانی و فصل بهار
همه رنگ و بوی است و نقش و نگار

خزان است ایام پیری و مرگ
شود روی زرد و برد باد برگ

بهار ار نبودی خزان کی شدی؟
چنین زرد روی رزان کی شدی؟

رخ زرد به را گرفتی غبار
به خون سرخ می‌کرد دندان انار

ز بی برگی از بس که بر سر چنار
زدی دست دستش فتادی ز کار

بسی آب نالید و بر خود گریست
که زنجیر بر گردن من ز چیست؟

بسم نیست این کاندرین روز چند
هوا کرد خواهد مرا تخته بند؟

بساط رزان بود در زر نهان
چو بزم جهانبخش گیتی ستان

به فصلی چنان شاه پیروز بخت
سر آب جستی و پای درخت

می‌ زرد زرین چو برگ رزان
کشیدندی اندر هوای خزان

نسیم خزانی چو برخاستی
همه بزم مستان بیاراستی

ملک در خزان داشتی نوبهار
درختش برومند و باغش به بار

گزیدی لب یار را بی حجیب
گرفتی ز نخدان سیمین چو سیب

به حسن ار چه سیب از میان برد گو،
ز نخدان زد او با ز نخدان او

اگر چه زند خنده شیرین انار
به خود خندد او با لب لعل یار

رهاجان ممنونم از شعر زیبایت
ما هریک حاصل خزانیم . فصل درو فصل برداشته از مزرعه ای که گاه
حاصلش باد است و طوفان
باید پناه مهر جست و آرامشگه ای که تسکین برودت پائیز باشد

شاد باشی عزیز

نیلوفر سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ق.ظ http://ensan8707.blogfa.com

دروود
کوروش جان !

دلت به وصل گل ای بلبل سحر خوش باد

که در چمن همه گلبانگ عاشقانه ی توست


عشق ..... امید ....ارزنده ترین سرمایه ...

همیشه عاشق باشی و امیدوار عزیزم


خسته‌ام ای یارو ندارم، طبیب

هیچ طبیبی نبودچون حبیب

آه! که بیمار غمت، عرض حال

کر دو نفر مود جوابی، طبیب

یک هوسم هست، که در پای تو

جان بدهم، کوری چشم رقیب

می‌سپرم راه هوایت، به سر

این ادب آن نیست، که داند، ادیب

عاشق مسکین، که غریب است و زار

گر بنوازیش، نباشد غریب

طالب وصل توام، اما چه سود

سعی تو چو سلمان نباشد، نصیب

تا ز در بسته نگردد ملول

« نصر من الله و فتح قریب»

شنگین کلک سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ق.ظ http://shang.blogsky.com

دستتان درد نکند زیبا بود
خوشا بحال شما که به صحرای کربلا گذر دارید
یحتمل این روزها گردو غبار آنجا کمتر از شهرهاست

ترکم، عرب مثال، چنگ بر عذار بست
مردانه، روی بست و دل عاشقان، شکست

ای صبر، چون رکاب زمانی بدار پای
کان شهسوار ترک، عنان می‌برد ز دست

آنکس که گشت کشته، ز سودای چشم تو
خیزد صباح روز قیامت، ز خاک مست

هر کس که در کشاکش عشق توام بدید
از صحبت کمان قد من چو تیر جست

پرنیان سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:53 ق.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام کوروش عزیز
چه غمی داشت توی این شعر ...

زیبا بود ...

درود بر بانوی پرنیان خیال

سپاسگذار مهرت

آرمان. سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ق.ظ http://abdozdak.blogsky.com/

عاشقان را گله بسیار بُود
شکوه هاشان همه از یار بُود

شاید آن دلبر مغرور اگر
کم کند ناز نکو کار بُود

شرط انصاف نباشد که یکی
عشوه گر باشد و آن زار بُود

اندکی مهر به پیمانه خوش است
غیر از این میکده هوشیار بُود

کار معشوق فقط ناز نبود
خوشتر آن است که با ساز بُود

در پست بعدی اظهار لطفت رو پاسخ خواهم داد

ممنونم آرمان عزیز

آرمان. سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ق.ظ http://abdozdak.blogsky.com/

استاد! شرمنده که بی اجازه شما شعرتان را در کلبه محقرم نصب العین کردم
و شرمنده تر که یک کلمه را تغییر داده تا احتیاط شرط عقل باشد
بزرگوارنه مرا عفو کنید

آرمان جان
این چه فرمایشی عزیز

محبت کردی و سپاس همیشگی من همراهت

بهزاد(معمار و معماری) سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ق.ظ http://www.behzadkaremian.blogfa.com

سلام کوروش جان
مثل همیشه عالی بود
امیدوارم همیشه موفق و سر بلند باشی.

سپاسگذار معمار ایران ساز آینده هم هستیم


ندا (حرف دل) سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ق.ظ http://nedayeghalbeman.blogfa.com/

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را؟
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟

غیبت نکرده ای که شوَم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

چشم به صد مجاهده آیینه ساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را

بالای خود در آینـﮥ چشم من ببین
تا با خبر ز عالم بالا کنم تو را

مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله گاه مؤمن و ترسا کنم تو را

خواهم شبی نقاب ز رویت برافکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را

گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را

طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را

زیبا شود به کارگِه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را

رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را

فروغی بسطامی


ستوده سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ب.ظ http://saba055.blogsky.com/

سلام استاد .
زیبا بود ولی من دوست دارم صدای واقعی این خواننده را بشنوم .
من صدای مهستی را بهتر از حمیرا دوست دارم .
راهی برای پیدا کردن این هست

رها سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ

استاد عزیز:
بعد از توضیحات مختصر اما مفیدتان . شعر را به سبک و سیاق حمیرایی خواندم بسیار به دل نشست.
سپاس.

سلام رها جان
لطف کزدی عزیز
کاش موقع خوندن منهم میشنیدم . چون من با صدای نکره و انکرالصوات خودم که خوشم نیامد

ممنونم از توجه ات

عسل سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:12 ب.ظ

سلام واقعا زیباست ولی نتونستیم مثل حمیرابخونیمش

سلام عسل جان
چه بد شد
حالا نمیشد مدل مهستی بخونیش؟

امتحان کن
شاید روزی حمیرا دیگه تصمیم گرفته بخار تو سکوت کنه

شوخی کردم
مهم نحویه خواندن بود

غریبه ای عاشق سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:01 ب.ظ http://strange1.blogfa.com/

خارها
خوار نیستند
شاخه های خشک
چوبه های دار نیستند
میوه های کال کرم خورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگ های زرد را
زیر پای خویش
سرزنش کنی
خش خشی به گوش می رسد
برگ های بی گناه
با زبان ساده اعتراف می کنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب می خورد !

برگ ریزان همه خوبی هاست
می بریم از هم پیوند قدیم
می گریزیم از هم
سبک و سوخته برگی شده ایم
در کف باد هوا چرخنده
از کران تا به کران
سبزی و سرکشی سروری نیست
وز گل یخ حتی
اثری در بغل سنگی نیست
این همه بی برگی ؟
این همه عریانی ؟
چه کسی باور داشت
دل غافل اینک
تویی و یک بغل اندیشه که نشخوار کنی
در تماشا گه پاییز که می ریزد برگ

سیما سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:03 ب.ظ http://eshgheroyayee.blogfa.com

سلام به روزم عزیز

سلام سیمای عزیز

اینکه پشت به دریا
یا دریا پشت به تو
مهم نیست
مهم این است

که دریا باشی

نگین سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:05 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

آخی چه ترانه ی قشنگی...
مسی

ممنون نگین عزیز

امیر سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ http://armiya.net

بسیار زیبا بود...

ممنونم امیر جان

سیما سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ http://eshgheroyayee.blogfa.com

سلامی دوباره ممنون از جوابت کوروش جان نظرتو لطفا تو وبلاگمم بگو البته ببخش باعث زحمته

این پاسخی بود که ظهر نوشتم
ولی نمیدانم چرا پست نشد
خوشبختانه کپی کرده بودم

سلام سیمای عزیز

اینکه پشت به دریا
یا دریا پشت به تو
مهم نیست
مهم این است

که دریا باشی


[گل][گل][گل]

رها سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ

سلام.
لطفا شما دلتان را به صدایمان خوش نکنید .یقینا صدای ما از صدای نشنیده ی شما هم به مراتب فاش تر است . ما در خیالمان به جای حمیرا خواندیم .
آرزو بر جوانان عیب نیست . بر بزرگسالان را نمی دانم؟؟؟!!!

موید باشید.

این فقط صدا نیست که دلگیر می شود
هستند خواننده گانی که صدای عالی ندارند
ولی گرما و صفای صدایشان انان رو ممتاز میکنه

قریبه سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ب.ظ

استاد اگر اشتباه نکنم این ترانه هنر خودتان است ؟

بله عزیز از ارتکابات حقیر است
در این وبلاگ اگر چیزی از دیگری باشد حتما خواهم گفت
حتی بعضی از پاسخ ها هم

ممنون توجه ات مهربان

بانوی شرق سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ب.ظ

سلام استاد
بسی زیبا و البته دلنشین بود

من سبک حمیرا بلد نیستم
به سبک خودم خوندم
رویایی

اشکالی نداره؟!

دارم می شنوم
چقدر دلنشین و زیباست

البته گناهش هم گردن من

ممنونم

pink سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ http://www.togetherlife.blogsky.com

واقعا زیبا بود
اهنگ دل نشینی داشت

ممنونم عزیز

عسل چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ق.ظ

سلام بابا مگرگرما میذاره صدای قشنگی داشته باشیم

بخصوص
گرد و خاک

ولی مهم گرمای صداست که حتما داری

عسل چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:57 ق.ظ

اگر قلب توان تفکر می داشت از تپیدن باز می ایستاد.



وظیفه ی کشتی، دریانوردی نیست، ورود به بندر است.


یکى دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنى
زمانه زیرو رو
زمینه پر نگار می شود.

آرمان. چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:56 ق.ظ http://abdozdak.blogsky.com/

دیروز این رااینجا گذاشته بودم ولی انگار ثبت نشده
با عرض شرمندگی دوباره میذارم
شما استاد طبع ما را با شعرهای زیبایتان قلقلک میدین
ما هم که حساس...

عاشقان را گله بسیار بُود
شکوه هاشان همه از یار بُود

شاید آن دلبر مغرور اگر
کم کند ناز نکو کار بُود

شرط انصاف نباشد که یکی
عشوه گر باشد آن زار بُود

اندکی مهر به پیمانه خوش است
غیر از این میکده هوشیار بُود

کار معشوق فقط ناز نبود
خوشتر آنست که با ساز بُود

عاشقی چون تو در این کار نبود
واگربود چو تو یار دل افگار نبود

رندی و مهر به هم داده به دست
نه رقیبی چو تو در عرصه ی بازار نبود

شرط انصاف، تو را یار کند تاج سرش
بهر او غیر تورا کس که دگر یار نبود

و پسرقند تو هم ،نیک پدردارد او
که به غیر پدرش ، دلبر غمخوار نبود

روز تو هست مبارک ای دوست
تو تکی و چون تو که بسیار نبود؟

سیما چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ق.ظ http://eshgheroyayee.blogfa.com

سلام دوست عزیز و مهربونم پسشاپیش روز مرد و بهت تبریک میگم عزیز همیشه شاد باشی بهترین هارو برات ارزو میکنم

من هم مبارکبادی دارم به شما شیر زنانی که
اگر مردی افتخار افرید از مادر بود

فتح باب چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ق.ظ

سلام قربان. شما که میدانی بنده چقدر بااین گونه اشعا حال می نمایم دست گلت درد نکند. ضمنا روزت مبارک

سلام شیرین بیان برادر گلم

روزت مبارک و فرخنده

گل گل گل

کافه چی چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 ب.ظ http://cafe-gap.blogfa.com

تــکــــــهـ ای از «بــی شــــیر و شــــکـــر» (قــــــــسمــــت آخر)

ایــــنـــم ازقســــمتــــــِ آخـــــَر!

بــــا عـــرض پــــوزش!

منــــتــظر قــــدوم سبــــز و نگــــاه پــرمهـــرتان.




بـــا سپـــــــاس[گل]

یکى دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنى
زمانه زیرو رو
زمینه پر نگار می شود.

نگار من
امید نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار میشود.

کسرائی

سینا چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:55 ب.ظ http://omide-ma.blogsky.com

سلام
اتفاقا ترانه بسیار زیبا و دلنشینی بود

ممنونم سینا جان
پای درختان سرسبز گیلان
اگر یادت بود
بیاد من زمزمه کن

شکلات تلخ چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ب.ظ

خیلی زیبا بود ... دلنشین
زنگ خطر ...

ممنونم عزیز

ولی متوجه خطر نشدم

نکند از کنار گوشم رد شده؟

رها چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:38 ب.ظ


برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را


فاطمه بنت اسد به دنبال پناهگاهی می گشت،

مأمنی که او را از چشم مردم پنهان کند،

و سرانجام آغوش گشوده کعبه را در برابر خود دید.

فاطمه قدم به درون خانه کعبه گذارد.

و این تقدیر الهی بود که مرد خدا در خانه خدا

قدم به صحنه حیات پر افتخار خود بگذارد.



نامش را علی نهادند؛ و با علی، موجودی دیگر نیز

موجودیت گرفت، موجودی عزیز، گرانبها و بس کمیاب.

همان چیزی که باید راز سعادت جامعه ها را در آن جست،

و در آن هنگام جوامع سخت از آن نهی شده بودند،

جهان، "عدل" را نه می فهمید و نه می شناخت.

میلاد علی با تولدی دیگر همراه بود؛ تولد عدل...



پدرعزیزم:

همواره پشتیبان و راهنمای من بودی .نگاه مهربان و دلنشینت

ستودنی ست .

دستان پینه بسته ات گواه توست .گواه عشق تو به فرزند ،

به خانواده .

بر دستان مهربانت بوسه می زنم و با افتخار می گویم:

پدرم ، ای بهترین ، روزت مبارک.
استادعزیز روزتان مبارک



مادرم گندم درون آب می ریزد
پنجره بر آفتاب گرمى آور می گشاید
خانه می روبد، غبار چهره آیینه ها را می زداید
تا شب نوروز
خرمی در خانه ما پا گذارد
زندگی برکت پذیرد با شگون خویش
بشکفد در ما و سرسبزی بر آرد.

ای بهار، ای میهمان دیر آینده
کم کمک این خانه آماده است
تک درخت خانه همسایه ما هم
برگ هاى تازه ای داده است

ممنونم رهای عزیز

روز پدر نه تنها به پدر که به تو نیز مبارک

غریبه ای عاشق چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ http://strange1.blogfa.com/

در این شب کوچه ی سرد غریبی
من و تا صبح درد بی نصیبی
بیا ساقی! طنین نای من باش
رفیق خلوت شب های من باش
بیا ساقی که من هم اهل حال ام
هم اهل حالم و هم بی خیال ام !!
بیا از دور بودن هم با هم بخندیم !!
جدایی هایمان را پل ببندیم
بزن ساقی سه تاری عاشقانه
که باز آمد بهاری غمگنانه
بگو ایل شقایق کی می آیند
پرستوهای عاشق کی می آیند؟
بگو پس کوچه ها نا مهربانند
در و دیوارها بی هم زبانند
ببین در زمین و آسمان ها
شده از عشق خالی آشیان ها
هوا همواره طوفانی ست ساقی
دل مردم زمستانی ست ساقی
کسی ای کاش بارانی نپوشد
لباسی غیر عریانی نپوشد
چرا در کام هم زهرند مردم؟
چرا با خویش هم قهرند مردم؟
اگر ریگی به کفش خود ندارند
چرا پا بر سر هم می گذارند؟
بیا قدر محبت را بدانیم
دو بیتی های بابا را بخوانیم:
" دلی دارم خریدار محبت
کزو ،گرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز تار محنت و پود محبت

نگو، نگو قصه نگو * قصة سربسته نگو
از شب خاموش صدا * شاعر دلخسته نگو
قصة سربسته نگو * شعر تو فریاد منه
درد من و تو مشترک * زخم تو همزاد منه
گریه نکن، گریه نکن * گریه همیشه بی صداس
وقتشه فریاد بزنی * شعر تو رنگ خون ماس
ما همه مون یک نفریم * بایه سکوت, با یه صدا
اما اسیر سرنوشت * با هم غریب، از هم جدا
هیشکی به فکر هیشکی نیس * اسیر خود شدیم و بس
اسیر تو ،اسیر من * اسیر این همه قفس
حیفه پرنده باشی و * بال و پر تو وا نشه
این همه تو،این همه من * حیفه بمیره ،ما نشه

کنگان طنز چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ب.ظ http://kangantanz.blogfa.com

سلام.میلاد مولود کعبه مبارک باد

سپاسگذارم مهربان

روز پدر بر تو مهربان نیز فرخنده باد

شنگین کلک چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ب.ظ http://shang.blogsky.com

روز پدر بر شما مبارک باد

سپاسگذارم مهربان

روز پدر بر تو مهربان نیز فرخنده باد

نازنین چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ب.ظ

سلااام استاد
روزتون مبارکککک
امیدوارم سایه تون همیشه روی سر خانواده تون و ما باشه


این ترانه برام آشنا بود
نمیدونم شاید قبلا شنیده بودم
خیلی قشنگه

سلام نازنین جان
شاید بخاطر ریتمی بود که بخود میگرفت باشد
وگرنه اولین بار است

من هم مبارکبادی دارم به شما شیر زنانی که
اگر مردی افتخار افرید از مادر بود

سیمین محسن نژاد پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ق.ظ

سلام بر کورش عزیز

میلاد لعل درخشان ولایت ، گوهر تابان علی (ع) را تبریک می گویم. روزتان مبارک باد.


من هم مبارکبادی دارم به شما شیر زنانی که
اگر مردی افتخار افرید از مادر بود

ویس پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ب.ظ

به به بازار عاشقی ها چه گرمه اینجا!!!چه خبره.من صدای حمیرا ،دوست دارم.البته نه تا اونجایی که تو خونه بشینم گوش کنم.ولی هر جا بشنوم بدم نمیاد.

سلام ویس بانوی گرانقدر ادب

من صدای حمیرا را مثال زدم عزیز
مهم لحن خواندن بود و اشاره به اینکه بد نیست عزیزان یک تست صدائی
هم داشته باشند
حالا ما سعادت نداشتیم باشد
همانطور که صدای سه تارشان را

ممنون مهربانی هایت

๑۩۞۩๑زیــــــبا๑۩۞۩๑ شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:54 ب.ظ http://zibaaa.blogsky.com/

سلام دوست عزیز نیومده خونه تکونی کردم راستش فک کردم این ادرس برای وبلاگ بهرت باشی چون یه مقداری وبلاگم شخصیه گفتم از اسم خودم استفاده کنم ممنون از حضورت داداش کوروش عزیز

سلام زیبا جان
امدم و زیباتر از قبل شده بود عزیز

گزارش یک سفر کامل

کوروش یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ب.ظ http://korosh7042.blogsky.com/

مرهمی، زندگی­ام، زخمی اگر، مرگ­ام باش
که به هر کار خوشا، یکسره کاری بودن
گر خزان این همه رنگین و اگرمرگ اینست،
دل کَند گُل به تمامی زِ بهاری بودن
□□
عشق را دیده و نشناخت تُرنج از دستش
آنکه می­خواست زِ هر وسوسه عاری بودن
باز«بودن» و«نبودن» ؟ اگر اینست سؤال
همچنان«بودن» اگر با توام. آری، بودن!
دل من! دشت پر از آهوکان شد، تا چند
تو و در حلقه­ی یک یاد، حصاری بودن؟
آتشِ عشقی از امروز بتابان، تا کی،
زیرِ خاکسترِ پیراری و پاری بودن.

کوروش دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ق.ظ http://korosh7042.blogsky.com/

من هستم عزیز
تا صبح در خدمتم

کوروش دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ق.ظ http://korosh7042.blogsky.com/

فدای تو نازنین
اره عزیز
چای دم کردم بفرما

ولی اگه دوست داشته باشی
نظر بی جواب
نازنین را بخوان

کوروش دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ق.ظ http://korosh7042.blogsky.com/

ببخش که دیر جواب دادم
برای من تازه بود
نظرات رو خواندم


ولی نه در لب تاپ من و نه جای دیگه مشکل نداشت عزیز
و تو اولین هستی که ایراد دیده


آب آرزو نداشت به غیر از روان شدن
دریا غمی نداشت مگر آسمان شدن

می‌خواست بال و پر زدن از خویشتن قفس
چندانکه تن رها شدن از خویش و جان شدن

آهن به فکر تیغ شدن بود و برگزید
در رنجبونه‌های زمان امتحان شدن

تاوان آشیانه به دوشی نوشته داشت
همچون نسیم در چمن گل چمان شدن

آنانکه کینه ور به گروه بدی زدند
قصدی نداشتند به جز مهربان شدن

باران من! گدایی هر قطره‌ی تو را
باید نخست در صف دریادلان شدن

با خاک آرزوی قدح گشتن است و بس
و آنگه برای جرعه‌ای از تو دهان شدن

کوروش دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ق.ظ http://korosh7042.blogsky.com/

خاطراتت ز آنسوی آفاق ، آوازم دهند
تا در آبی های دور از دست پروازم دهند
رفته ام زین پیش و خواهم رفت زین پس بازهم
با صدای عشق از هر سو که آوازم دهند
آنچه را با چشم گفتم با تو ، خواهم گفت نیز
با زبان گر شرم و شک یارای ابرازم دهند
شام آخر را نخواهم باخت همراهش اگر
لذت صبح نخستین را دمی بازم دهند
تا سرانجام است امید سر آغازم به جای
گر چه هم بیم سرانجام ، از سرآغازم دهند
یک دریچه از نیازی مشترک خواهم گشود
با تو وقتی مشترک دیواری از رازم دهند
در قفس آزاد ،زیباتر که در آفاق اسیر
گو در بازم بگیرند و پر بازم دهند

کوروش دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ق.ظ http://korosh7042.blogsky.com/

روزگار هزار رنگ و نیرنگ داره عزیز

باشه برو و راحت باش
شبهای من بلند و یلدائیه

هروقت اومدی من هستم
شبت خوش عزیز

رها دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:53 ب.ظ

سلام کوروش جان.فقط می تونم سلامی عرض کنم.

سلام عزیز
ممنونم رها جان
امید که شادمان و سرزنده باشی

رها دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:32 ب.ظ


خسته نباشید .
تا شب.البته اگر توانستم مزاحمتان می شوم .
خداوند نگهدار شما دوست خوب باشد.

زنده باشی مهربان
شادیم به شادی عزیزانم است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد