در گرما گرم ِسکوت
سفری می باید
فارغ بال.
به انتهای ِبی نهایت ها
به ماورای ِزوال
به قهر ِدریاهای ِ ِوهم
به وهم آلود ،جنگل ِ ابتذال
به اندوهناکترین، شبهای ِ بی سحر
و تجسم همهمه را باید گفت:
بس است.
ما راه خویش میرویم
بی خیال.
در حشـــر مگر دامن ِ وصـل ِ تو بگیرم
یا وصل رســــــد یا که دگر باره بمیرم
پیشانی بختـــم شده کوتاه به وصلت
از بخت بلنــــد است به دام تو اسیرم
از ماه به ماهی اگرم سلطـــــنتی بود
فقراست همه چونکه توئی شاه وامیرم
در مملکت ِ عشق تو شــیرینی جانی
فرهادم و گویم که من از جان شده سیرم
چون باد چنان بادیه پیمای ِ دل خویش
مجنون زمان ،مونس هر شـــــیر دلیرم
من سایه صفت،خاک نشین ِ قدم دوست
برچشـــــم بنه پای که شکل تو پذیرم
از چلهء این عــــــــمر زه ِ یاوه کشیدم
محشور جوانانم و بشــــکسته و پیرم
دست ِتو مــریزاد اگر دل بـــــــسـپاری
ورنه که تو دائـم شــــــنوی ، آه کثیرم
پیغـــــامبر ِ دل گشته ز توحید رهیده
دارد چو تمنــــا ز تو ای نور ِ منیــــــرم
بیهوده ، بشارت مده فردای ِ دگر را
آرامش ِ دیگر بده آشــــــفته ضمیرم
حاشــــــا که اگر باز مرا سر بدوانی
کی زبان با باوری شد آشنا
هم غریبی بهتر از این درد ما
عاشقان را بی زبانی خوشتر است
همدم ما یک قلم با دفتر است
خسته شد دل از زبان بی شعور
گوشه گیری بهتر از فریاد زور
عاشقان را مهربانی خوشتر است
مهربانی زینت این دفتر است
کلبه ام را با صفا دل میکند
بهر اینجا مهربانی چون پر است
آرمان ِ عاشقی می بایدت
هرکه عاشق باشد اینجا او سر است
غم اگر گاهی مکدر می کند
بخشش باید که خوبان زیور است
دل گهی در آب غم جولان دهد
مهمان اما به شادی سرور است
مهمان نه ، صاحب وبلاگ اوست
گرچه نامم را تو دیدی بر در است
لیک ختم قصه می گویم . مرا
مهر یارانم نفس ، این باور است
تقدیم به او که خاطره ی شب یلدائیم شد
من چله نشینم
و به امید شب یلدائیم
سال ها به انتظار نشستم
شب فرا رسید
دست در دست
نفس در نفس
عشق در عشق
به امید تکراری دیگر
گویی آن شب
تنها شب یلدائیم بود
که سال ها به انتظار بودم
به آسمان بگوئید
روزهایش را طولانی کند
تا هیچ شبی فرا نرسد
چه باک
ای آنانی که
درهای خوشی را
به رویم بستید
و مرا از داشتن مهر
ماه
عشق و نفس
باز داشتید
به خود سخت نگیرید
برای آزارم
من شب یلدائیم را گذراندم
با او
با عشق
با هوس
و این تنها شب یلدائیم بود
و خواهد بود
وه چه زیبا شبی
افسوس که زمان تکرار نخواهد شد
درود بر شما
جرا اینقده غمگین؟
یاد شعر های دوران صائب_ اگر اشتباه نکنم_ افتادم...
به امید اینکه روزهای روشن تری داشته باشید
با درود سپاس شکیبا جان
سلام خیلیییییییییی زیبا بود دستت واقعا درد نکنه
سلام عسل جان
وبلاگ زیبائی دارید
روزگاربه کامتان
پاینده باشی و
شادی که سزای تست
همرهتان
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
ممنون از حضورت.
فانوس شب را خاموش کرده اند
و باید به امید
کورسوی چشمان هم
راه را ز بیراه شناخت
درود کورش عزیز
برای پس زیبا متشکرم
من از قسمت اولش بیشتر خوشم اومد
اون لوگوش هم خیلی قشنگ طراحی شده
دلگیرییت را در خانه رهاشده آرمان خواندم
و دلم سوخت . خدارا شکر که توانستیم رهاشدن
خانه دیگری را مانع شویم . این روزها همه دلسرد شده اند
سپاس
درود بر تو شنگ عزیز
سپاس از همراهی و همدلی ات
و ازلطف همیشگی
شاد باشی و سلامت
مارا چه بد
عادت شدن بد دیدنها
حاشــــــا که اگر باز مرا سر بدوانی
چرا اینکار شده مد برای همه
روزگار غزیبی نیست نازنین
سلام کوروش عزیز با مطلبی به عنوان ترنم یک روح خسته
اپم منتظرتم
سلام نازنین
مرسی .خیلی قشنگ بود.مخصوصا اولی
ممنونم نگین جان
سلام به کوروش بزرگ و عزیزم
بهترینا رو برات آرزو میکنم ( از ته دلم )
درود بر امیر نازنینم
دل به دل گره خورده عزیز
سلام مهربون ....احوال شما؟؟؟؟؟؟؟
آپم با دانلود ستان آهنگ-فیلم-شعر - عکس- جوک....
بدو بیا داره تموم میشه دانلود رایگانه.....
بدو تا تموم نشده!!!!!!
------------------------------------------------------------------------------------------
به غضنفر گفتند: بابات به رحمت ایزدی پیوست! گفت: رحمت ایزدی دیگه کیه؟!…… گفتند نه. منظورمون اینه که به دیار باقی شتافت…… گفت: منظورتون را نمی فهمم!!!….. گفتند: یعنی اینکه دار فانی را وداع گفت…… گفت:بازم نفهمیدم!……. گفتند:ای بابا…بابات رخت از این دنیا بربست……. بازم نفهمید!…… آخر سر عصبانی شدند و گفتند : ابله…بابای خرت! مرد……. گفت: خر ما که بابا نداشت!……خودش یکی بود
به جرم گفتن دوستت دارم . حال درحلقه ی تنهائی . آخرین نفس های سکوت را میکشم(کوروش)
بس است ما راه خویش میرویم
بی خیال....
درود بر یگانه استاد وبلاگستان
چه زیبا این هم وهم و قهر و اندوه و زوال را فرو نشاندید و چه قدر * حظ* کردم از این همه بی خیالی به آخر راه....
شاد باشید و جاویدان استاد مهربانم
زنده باشی فریناز
ممنونم از اینهمه احساس
سلام اقاکوروش دیگه مارو قابل ندونستی
فراموشت می کنم
چون موسیقی غم انگیزی که
یک روز غروب
در گذشته ای دور
گوش کرده ام
" فراموش ات می کنم "
برف می بارید
بخار چای
روی بغض سرد شیشه ها بود
هیچ کس
از روی برف بکر آن روز
عبور نکرده است
دل سودا زده ای هست
تا نیمه راه نفسش را یارا نیست
نیمه دیگر به بال دل بیا با بوسه ی خورشید و ماه
صبح صادق بدمد(کوروش)
سلام کورش عزیز
تو را شاعر با احساسی دیدم
که ترس از بازی با کلمات ندارد
سر بزن بیشتر اشنا شیم
درود بر پرنیان اندیشه
باعث بسی شعف است
اشنایی با تو عزیز
سلام استاد بزرگوار
دلتنگ سخن کوروش بودم و بی قرار بودم آخرین امتحان را که پشت سر بگذارم به این وبلاگ ارزشمند بیایم.
خواندمتان با علاقه سخنتان به دلم نشست که گفته اید:
از ماه به ماهی اگرم سلطـــــنتی بود
فقراست همه چونکه توئی شاه وامیرم
در مملکت ِ عشق تو شــیرینی جانی
فرهادم و گویم که من از جان شده سیرم
..
مجنون زمان ،مونس هر شـــــیر دلیرم
برقرارباشید.
درود و سپاس از تو بانوی قلم رنگین
بارها امدم که شاید امده باشی
خوشحالم که شادمان بازگشتی شاهدم
در میان همهمهی زندگی موج میگیری و به نوسان در میآیی، گاهی بالا میروی و گاهی هم ناچاری پایین بیایی، مهم این است که در حرکتی... همین حرکتی که «حس بودن» به تو تزریق می کند کافی است.
دل سودا زده ای هست
تا نیمه راه نفسش را یارا نیست
نیمه دیگر به بال دل بیا با بوسه ی خورشید و ماه
صبح صادق بدمد(کوروش)
در حنجره ام ، قدرت فریاد، نماندست
از عشق به جز همهمه در باد نماندست
انگار کسی بین من و ما و شما نیست
افسوس که از یار، به جز یاد نماندست
شیرینی عاشق شدن از ذهن زمان رفت
از عشق به جز قصه ی فرهاد نماندست
دیگر من و تو از چه دری داد بگیریم؟
بر روی زمین، جز در بیداد نماندست
یک عمر به امید وصالش بنشستیم
امید به این وعده ی میعاد نماندست
امسال زمین در تب پاییز نلرزید
شاید به دلش ، حسرت خرداد نماندست
بیهوده مرا باز به فریاد مخوانید
در حنجره ام، قدرت فریاد نماندست
آسمان دل ،دشت ِ دلتنگی
غم در او چو آهوئی
چشمه سار دل را اشک
می خرامد چنان قوئی
کوچ دارد این پرستو دل
رو به ناکجا آباد
چشم تو به پرواز است
آسمان ِ آبی و شاد
هان کجا، بگو کجا رفتی؟
ای تو همراه دیرینم
من اگر منزوی و غمین
تو شدی یاد ِ دیرینم
ناله های این دل ِ خاموش
خنده های پریشانی است
قصه های این لب ِ تلخ
دادهای حیرانی است
برو ای شب ، که خسته ام از تو
دیگرم بوم ِ تو نخواهم بود
بومی ِ سالهای تیره گی ات
بودم و جغد تو شوم تو نخواهم شد
16دی89
سلام استاااد
مثل همیشه زیبا و ستودنی
کاش منم میتونستم شعر بگم
کاش شعر گفتن رو میشد یاد گرفت
حس میکنم سراییدن شعر بیشتر از یک نثر میتونه به انسان حس آرامش بده
درود بر تو نازنین گل وبلاگستان
چرا که نه عزیز
خودت رها کن بر کاغذ با بال قلم
ببین چه می شود. جز شعر
ممنون لطف همیشگیت
شعرهایم را بخوان و از بر کن ،
ای تو که ملموس ترین واژه یک شعری ..
....... [گل][گل] ..
سلام دوست عزیز
با یکی دیگر از نوشته هایم تحت عنوان " شعرهایم در وصف تو " به روزم
منتظر حضور پرمهرت هستم
....... [گل][گل] ..
شعرهایی که همه بوی تو را می دهد ،
تقدیمی از عشق من و یک رنگی ست ..
درود بر بهاره و سعید عزیز
خواندم و بسیار لذت بردم
شاد باشید و همیشه عاشقانه سرا
به دلم نشست
امید که به دل آنکه باید نشیند ، بنشیند
خوشحالم
و از لطفت سپاس دار
مثل همیشه زیبا سروده ای
سلام
خیلی شعراو مطالبتون پر محتواست آدم از خوندنشون لذت میبره
پاینده باشید
سلام مهربان
سپاسگزارم
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق ها ، علم زدم
با وامی از نگاه تو خورشید های شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم
تندیس قامت تو، به تیشه باورم زده ام
من عشق خود به این شیوه رقم زده ام
دردا که غیر توام ، کسی یار گرددم
گرباشدم چنین بدان که راه عدم زده ام
آغوش کس نبود غیر تو درد من دوا
زینگونه ام خیال تو بقل تا صبحدم زده ام
نقش خیال ِ تو از ، حوریان سر است
زین رو وصال ترا اینچنین زقم زده ام
افسوس آتش دل به غضب برفروختی
انگاه که من به خیالم پایه ی غم زده ام
من با خیال تو خوش بدم لعبت وصال
اما که حیف دگراین یکی قلم زده ام
خوش بوده ایم زوصالی به رنگ عشق
شاید روم به رهی که بیش قدم زده ام
فی البداهه
دیگر برای خواندن نامت
به هیچ کلمه ای اعتماد ندارم
باید پرواز را بیاموزم
باید برقصم
سلام زمانی که نظر گذاشتم تعداد نظرات ۲ بود الان که اومدم دیدم تعداد نظرات شده ۹ پس مشخص میشه اومدی و نظراتو تایید کردی
نمیدونم چرا نظرات منو همیشه بعد از ۲ روز تایید میکنی
درود بر تو
کوتاهی نکردم بانو
اگر کوناهی بوده عزیز نسبت به تو نبوده
که دماغ را یارای همراهی ندیدم و نخواستم پریشان گو باشمو شرمسار
باز م پوزش می خواهم
سلام استاد .
چه زیبا سروده اید گویی که حرف دل مرا زده ای .
این وصف حال منه
پیشانی بختـــم شده کوتاه به وصلت
از بخت بلنــــد است به دام تو اسیرم
همیشه شاد وسربلند باشید
هزاران درود بر معلم پاک سرشت
ممنونم از همراهی همیشگیت
درود
کوروش جان !!!
چون سر آمد دولت شب های وصل
کی بگذرد ؟؟........ بگذرد ایام هجران نیز هم ....
امید برای وصال .... زیبا بود ... مثل همیشه ممنون
درود به قامت استقامت انسانهای اسوه
بر تو نیلوفر عزیزم
ممنونم نازنین
من نمی گویم که غم در سینه است
سینه ای دارم که چون غمخانه است
صورتم را این چنین غمسان مبین
من دلم با غم بسی بیگانه است
روزگاری تلخ شاید پیش روست
باز شکرش این دلم دیوانه است
دل توعاشق سرگشته بلی
پر مهراست و غمخانه نیست
بانوی عشق شده زنجه ز تو
خواهش من نه که بیگانه نیست
روز تو تلخ است به او شد شکر
باز بیا .چون دل دیوانه نیست
ما همه گفتیم و تو نشنیده ای
لایق توآبدزک .و آن خانه نیست
ما سفر بر دوش داریم، سالهاست
سینه ای پر جوش داریم، سالهاست
چون زبان ها زخم و نشتر میزنند
یک در و یک گوش داریم، سالهاست
عاشقی از سر نمی آید برون
در سر و دل موش داریم، سالهاست
مهر یاران چون نفس در نای ماست
باورش را نوش داریم، سالهاست
همچو درویشان سرم بر خاک بود
غصه ای خاموش داریم، سالهاست
قصه ی ما را به زودی ختم نیست
بار خود بر دوش داریم، سالهاست
کوله ات را بر زمین بگذار تا تنها شدن
زهر خود را بر تو ارزانی نکرد
چون سفر بی یار و همدم درد شد
هر که شد تنها نه. سلطانی نکرد
تو اگر درویشی و دانی عزیز
رند مردی . دل برنجانی نکرد
ممنون که هستی
زنده باشی
سلام خواهش میکنم عزیز
سلام
سلام
شعر شما غمگینم کرد اما دوست داشتم
اینجا بیشتر
از ماه به ماهی اگرم سلطـــــنتی بود
فقراست همه چونکه توئی شاه وامیرم
سلام نسرین عزیز
که امیدوارم که تو اینجا مسافر نباشی
که ما هر یک به یگدگر خوشیم
ممنونم از همراهیت
سلام..
یک باغ گل تقدیم شما به خاطر این همه احساس
سلام بانو
پاینده باشی
فراموشت می کنم
چون موسیقی غم انگیزی که
یک روز غروب
در گذشته ای دور
گوش کرده ام
فراموش ات می کنم
برف می بارید
بخار چای
روی بغض سرد شیشه ها بود
هیچ کس
از روی برف بکر آن روز
عبور نکرده است
یک کلوله برای کشتن تنهائی هایم کافی بود . نیاز به رگبار نبود. نکند گلوله ها مشقی است!!!(کوروش)
غصه از قصه ی رفتن نیست . ازتلخی ماندنی است که دیگر به رفتنت مایل نباشد .کسی که می خواستی بگویدت بمان و نگفت(کوروش)
سلام کوروش جان امروز به این نتیجه گرفتم یه دوست از خودم بزرگتر و با محبت چقدر میتونه ارامش باشه واسه قلب پر از تلاطمم
اگرچه جنگل انسان اتش گرفته
ولی باز این مائیم که باید با پاشیدن بذر محبتمان ان را از نو بسازیم
سلام زیبای عزیز
خیال می کنی نمی بینم که سنگ ها را
یکی یکی
از روی دلم
بر می داری ؟
سنگ ها را که دیگران گذاشته اند نه تو ...
جورشان را تو می کشی ...
دستت زخم شده انگار در گیر و دار این روزها ...
سلام بر استاد عزیزم
با این همهمه ها و زمزمه ها
فرهاد وار برق می اندازی به دل شیرینت ...
دست مریزاد ...
دنیای عجیبی است!!!!
تو متهمم می کنی که دوست داشتن
را از تو دریغ کرده ام .
ولی با حلقه ی آن
به اتهام عاشق بودن
به زنجیرم کشیده اند
(کوروش)
در کنار شما در این دنیای مجازی بودن افتخاری ست برای ما جناب
و البته موجب خوشحالیمان
امیدوارم به ماندنم
جهان را اگر بزرگ دیدی . دیدی جهانی خواهی داشت .می شود دهکده ی جهانی واگر کوچک ببینی . جهان می شود دهکده (کوروش)
سپاسگذار مهر توام نازنین و این باعث افتخار است
ودر همین نظرات به شعری بی مایه و فی البداهه به آشنا گفتم
امید که آرمان ما هم برگردد
که ما با هم ما می شویم
سلام.ثروت ملی...
سلام دوست عزیزم
وبلاگ "شاعران نامی ایران"به روز شد.منتظر حضور گرم و نظر قشنگتون هستم.
لام به روی ماهت
ممنونم نجوای عزیز که خبرم کردی تا بهره ای ببرم
آن خانه خانه ام نیست جز آب و دانه ام نیست
دل جان تازه می خواست جای قفس یه بازه می خواست
جایی که مچ نگیرند دستان من ببیند
دستم نه زشت ، زیباست چشمم نه هرز، بیناست
این را کسی نفهمید حالم کسی نپرسید
دیدم سفر بباید تا دل نفس نماید
دیگر مکن نصیحت من کرده ام عزیمت
رفتم، نه باز گردم راحت شدم ز دردم
مرغ دلم سفر کرد آن خانه را ز سر کرد
جایی نشسته امروز فارغ ز هر چه جانسوز
بحث، کنون بحث درون خانه است
غمزه و اندوه ،،ز جانانه است
حرمت او ،بر تو مسلم بود
چونکه به تو اوست که دردانه است
رنجه ی تو بلکه ز آن گوشه هاست
رعیت اوئی و که شاهانه است
گرچه کند شاه به رعیت غضیب
نیک بدان شاه پشیمانه است
قافیه ام رفت به تارج وباز
جای شراب تو به میخانه است
سلام
من دورا دور به وبلاگ شما سر میزنم و از شعرهاتون لذت میبرم . مثل وبلاگ آبدزدک .
خیلی خوش حال میشم در آینده با هم تبادل لینک کنیم .
سلام عزیز مهربان
دوست ِدوست . دوست من است
لطف کردی که آمدم
بویژه که بوی آرمان داری برام
ابر میبارد ومن میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز زدلدار جدا
ابرباران ومن ویار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان،ابر جدا،یار جدا
سبزه نو خیز و هوا خرم و بستان سر سبز
بلبل روی سیه مانده زگلزار جدا
ای مرا در ته هر بند ز زلفت بندی
چو کنی بند زبندم همه یکباره جدا
سلام خدمت دوست عزیزم کوروش خان.
درود بر تو مهرداد کهکشان خیال
ممنونم بابت شعر زیبایت
وقتی به تو می اندیشم دنیا بوی شعر میگیرد هوا شعرآلود میشود و زمان وزن می یابد تو ایستاده ای در میان ابیات و مصراعها و ترانه در پیرامونت جاریست
درود
سپاسگزارم داداش فرخ
کلید خورد
سلام خوبین
با اولین پستم با موضوع جدید وبلاگم منتظر نظرات زیباتون هستم
رسیدن بخیر کیمیا جان
سلام به روی ماهت
وقتی روی ماسه های ساحل
اسمم را نوشتی ،
خبر دلتنگیت را ،
دریا به گوش دلم رسانید !!
ஜ ஜ ஜஜ ஜ ஜ
سلام دوست
[گل]قصرعشق با یکی دیگر از نوشته هام بنام "همین روزهاست ..." به روز شد[گل]
منتظر حضور مهربونت هستم
شاد باشی
ஜ ஜ ஜஜ ஜ ஜ
درود بر بهاره ی عزیز
ممنون از شعر زیبایت
حتما خدمت خواهم رسید سپاس از دعوتت
.............................. دعوتـــــــــــــ نامهـــــــــــــــ ..............................
سلام همراه همیشگی من
جشن کوچکی در قصرعشق برپاست ،
خوشحال میشم که تو مهمان و من میزبانت باشم
منتظر حضورت هستم [لبخند]
... [گل] قصرعشق 5 ساله شد[گل]..[گل] میلادش مبارک [گل] ....
.............................. دعوتـــــــــــــ نامهـــــــــــــــ ..............................
همیشه به جشن و شادی باشی مهربان
سپاس از دعوتت