سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

کوروش روانشناس می شود!!!!!!!!!!!!!(۱)

تعجب نکنید آدمی ،وقتی که هر روز در آینه شاهد یکی یکی سپید شدن مو می شود . شاید در ابتدا  متوجه نباشد که

این تارهای سپید هر یک بر اندوخته هایی افزوده می شود که در هیچ کتاب علمی پیدا نشود. اگه این دمدمی مزاجی  ام بگذارد متوجه می شوید که این موهای سپیدم

همه اش در آسیاب نبوده که سپید شده

یک چند تائیش هم از دیدنها و شنیدن  های حقایقی تلخ بوجود آمده . باور نمی کنید . چند لحظه ای وقت عزیزتان را به من بدهید.

البته این روانشاس تفکیک های مرسوم  مثل روانشناسی بالینی ،جنسی . اجتماعی و.. را  کاری ندارد(راستی به جمعمان صابر عزیز از عزیزان روانسناس ،و از قدیمی های نت است که دوباره  به ما پیوستند . تخصص ایشان گمانم  روانشناسی جنسی را  باشد)

 

جدایی به خاطر دیگ غذا لبته نه از نوع محضری و رسمی . به ظاهر زیر یک سقف ،ولی جدا

دیدم دختری و پسری را که چقدر عاشقانه ، به هم پیوستند و برای این پیوند چقدر مشکلات داشتند.


زندگی را آغاز کردند.به شادی خودشان و غبطه ی خیلی ها. تا به خود آمدند . مستاجر بودند و دارای یک پسر خوشگل و کاکل زری.

بعد از مدتی در خیابان میدیم که مرد هر روز زار و نزار می شود. و زن در خیابان بیشتر خودش را طاووس واربه  جلوه می فروشد. شنیده بودم که می گویند :پالانش چوب دارد.

بارها مرد ِمعتاد  و نزار را دیدم که سیگار در دست جلو جلو می رود .و زن بچه بقل وهراسان از برهم خوردن تیپ و آرایشش  در پی او با فاصله ای 10متری.

در ابتدا همیشه بسکه در خیابان بدنشان را به هم میمالیدن و دست در دست میرفتند . میترسیدم مبادا توسط نیروی انتظامی دستگیر شوند.

چندوقتی گذشت به حکم ضرورت برای بازدید همان منزل کرایه ای . که آنان می نشستند ،گذرم افتاد .

مرد در گوشه ای لمیده بر بالشی کثیف و سیگار بدست .  

بچه هم ان گوشه همچون توله سگی با خرت و پاش های اتاق بازی میکرد.

و زن هم لحظاتی پیش رفته بود بازار برای خرید! بوی ادگلن تندش هنوز در و دیوار ورودی را پر کرده بود.

خواستم تا کارم را انجام دهم و هرچه زودتر ازین ماتمکده فرار کنم.

چقدر تناقض

همیشه ازآنچه می خواستیم و آنچه شد نفرت داشتم  

علت های زیادی گاه باعث ساختن یا تخریب چیزی می شود

اعتیاد؟ بیکاری؟و.....

ولی گویا اینجا چیزهای دیگر هم هست که از چشم جامعه شناسان و رواشناسان و.. دور مانده

دلیلی دیگر دیدم بر این فاجعه

داشتم میرفتم تا کار انجام شده ام راخاتمه دهم.

ان گوشه دیدم نخوانده داستانی دیگر ازین کتاب دراماتیک را ..

 .دیگ غذایی که شاید دیشب استفاده شده بود بوی بدی  به مشام می  رساند . جلوتر رفتم. چه میدیدم .دیگ نشسته .و داخلش لاستیک بچه که گویا بعد از تعویض بچه گلوله و در آن گذاشته شده.

با حال خراب خارج شدم.

در راه با خودم فکر می کردم. به این گذشته ی کوتاه،اینان چه می خواستند که به آن نرسیدند؟

آیا اعتیاد؟ او که قبل از این پیوند ، سیگار هم نمی کشید! همیشه گرانترین لباسها را از در آمد خودش ،می خرید! آیا مقصر زن بود؟ اوهمین الان هم شیک ترین لباس ها را می پوشد!

دیدی از قدیم گفته اند :

کار هر خر نیست خرمن کوفتن

گاو نر می خواهد و مرد کهن


نظرات 24 + ارسال نظر
ستوده جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:47 ب.ظ

سلام استاد عزیز
نمیدونم داریم به کجا میریم وچرا این جامعه ما این همه رو به سقوط وتباهی پیش میره .
آیا این سیاست سیاست مداران نالایق است که اینچنین جوانان را در بند اعتیاد گرفتار میکند یا چیز دیگری .
یاد این جمله از یکی از فیلسوف های فرانسوی افتادم که میگفت زمانی که دشمن نتوانست بر مردم اندلس مسلط شود وانها را از پا در بیاره به زنان متوسل شدند وهمینطور به اعتیاد .
متاسفم برای خودمون

درود بر ستوده ی عزیز

امیدوارم
جامعه مداران و سیاستمداران به خود آیند
خانه ها یک یک می سوزد
در اتش سوزان

ممنون مهربان

مهریار جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:48 ب.ظ

کجایند مردانی که ادعا می کنند ؟
کجایند ببینند که پدری در حق فرزند خود ستم روا می دارد ،
که مادری از فرط نداری گدایی وحتی خود فروشی می کند ،
که شوهری کوچک ترین وظیفه اش یعنی تامین مخارج
زندگی را فراموش کرده و به عیاشی و خوش
گذرانی می پردازد ، که فرزندی از بیم آینده مضطرب
است ،که همسایه ای از حال همسایه ی خود که حتی لقمه
نانی در سفره ی خویش ندارد ، نمی پرسد ، که حقوق یک کارمند
حتی به نیمه ماه نمی رسد، که رفتن به سینما و پارک برای
آن دخترک دستفروش یک آرزوی دست نیافتنی شده ،
که هرکه بهتر و زیرکانه تر دروغ بگوید عزیزتراست
آیا این عدل خداوندی است ؟ آیا خداوند انسان های محروم و
مظلوم را فراموش کرده ؟آیا این خود ما انسان ها نیستیم که
سازنده و مجری قانونیم ؟ که دست در قانون خدا برده و آنرا
هر گونه که مایل باشیم تدوین می کنیم ؟
قطعا خداوند این ها را نمی خواهد .
ای خدای مهربان ، قدرتی بر ظلم دیدگان عطا فرما تا بتوانند
حق خود را از ظالم بگیرند و بر ظالمان ،حیله گران و حق مردم
خورها خشمی گیر تا عبرت دیگران شوند .
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا
آیا همین رنگ است...

سلام مهریار عزیزم

همه پرسند چرا عاشق اویی
نیک بنگر که همه حسن و جاهت


متن زیبایت را همه ببینند که مکمل این نوشتار است
اگر از من لازم است
از تو ملزوم آن است

چه دردی نهانی در دل خود دارد
عمیق تر از فاجعه

و چه پایان زیبایی

مرحبا برقلم صنع تو یار
بر دل عاشق زارت تو ببار


ستوده جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:20 ب.ظ

ممنون استاد عزیز خیلی زیبا گفتید ومرا شرمنده کردید.
درد جامعه ما چیز دیگیری است شعار سردمداران به ظاهر مسلمان ما که فقط نام اسلام را یدک میکشند وچون به خلوت میروند خود کار دیگر میکنند این است .

تفرقه بینداز وحکومت کن .

تا روزی که بتوانند بر تاج وتخت خود بنشینند همچنان جوانان وزنان ما باید قربانی باشند وتاوان این انسانهای پلید را بدهند .
ممنون مهربان از لطفت

درود بر ستوده ی مهربانان

درک در جامعه هست
امید که درمان مان نیز یافت شود

شاد باش و زندگی استوار به مهر ت دراز باد


صابر جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ب.ظ http://shabeman.blogsky.com/

درود کوروش عزیز از تر جان

چقدر خوشحال و صدالبته غافل گیر کردی این یار ناپخته ات را
ممنونم

از گذر عمر سیر وار رسیدی بر اول آشنایی و آخر جدایی! چه ها دیدی کوروش جان؟ دیده هایت را چگونه بر قلم آوردی که این قدر دلنشین است.
نه از شیرینی بلکه از تلخی تجربه هایت که گویا هنگامی که نوشتی زندیگ جاری بود در تک تک کلمات، من می بینم اما درک نمی کنم می شنوم اما احساس نمی کنم

چه شده بر ما بر این انسانیت؟! یاد دیالوگی از بهداد افتادم که میگفت:
""""دختره همین جا با پسره حرفش شده بود میگفـت:
غیرتو ناموس بازی داره دوباره مد میشه
ما چیکار کنیم...؟:
که از این مد نمی افتیم؟؟"""
........................................................

حالا از مد افتادیم از اسب از اصل کدام؟
بحث غیرت است نه تعصب...همان غیرتی که امروزه نام جدیدش آگاهی است.

آگاهی اینکه چه می خواهیم از زندگی؟؟

باور کن این سوال را از هر که پرسیدم گفته "نمی دانم" و آنکه خواسته دروغ گوید گفته فرج امام...........

ازدواج..زن...هم وسیله هستند تا به هدف برسیم گاهی ازدواج می کنیم چون ازدواج وسیله ای برای رسیدن به هدف است
خودمان را زده ایم به آن راه !

اما وقتی هدف هم وسیله شود چه؟

سخن کوتاه...سر درد ندهم...

دیگر به نوشته های کوتاه هم عادت کرده یم نیست حالی بر بلند نوشته خواندن اما می دانم حداقل شما و من از کوتاه خوان ها نیستیم.

درود بر صـــــــــــــــابر عزیز

ممنونم که آمدی

و همچنین خوشحالم که در میان دوباره حاضری

تمامی نظراتت بی کم و کاست
در نظر همراهان است مهربان
هرچه می خواهد دل تنگت بگوی . چرا که ما فقط بیننده و متاثریم
و تو در کنار اینها شکافنده
ما می باید از تو بیاموزیم
که زیبایی آموخته ها و اندوخته هایت راهگشای ماست

بازهم سپاسگذار تو عزیز

خوش آمدی

شنگین کلک جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:20 ب.ظ http://shang.blogsky.com

درود بر کورش عزیزم
آری موی سپید و عمر دراز
به انسان چیزها می آموزد و
ندیده ها نشانش میدهد
این روزها مردان کهن نیز در
کارشان مانده اند تا خود چه رسد
به دراز گوشان

درود بر شنگ عزیزم

که از دهانش همیشه گهر میریزد

شاد باشی و سربلند

ویس جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:29 ب.ظ

ابتدا بگویم که به سختی وب شما باز شد.دلم می گیره .چون به ناچار با فاصله باید بیایم اینجا.

بعد:سلام و عرض ادب،حال شما چطوره؟

سپس:موی سپید گفتید و مرا یاد رباعی به جا مانده از رودکی انداختید:

من موی خویش نه از آن می کنم سیاه

تا باز نو جوان شوم و نو کنم گناه

چون جامه ها به وقت عزا می کنند سیاه

من موی خویش در مصیبت پیری کنم سیاه

البته ربط زیادی به نوشته شما نداشت همینجوری نوشتم.می دانید که بیشتر از هزار سال از سرودن این شعر گذشته است.

در باره ی پست شما که این روزها بسیار در جامعه دیده شده ،هزار دلیل داره.هر دو کوتاه فکر هستند.هردو قربانی،وهر کدام قاتل دیگری.وضع زن ایشان بسیار بدتر از خود آن مرد است.فکر کنم که از یک استاد جامعه شناس باید کمک گرفت تا با منطق بررسی شود دلایل این ناهنجاری ها.حرف های من بیشتر احساسی است تا علمی.

سلام بر ویس مهربان
بانو شرمنده که با مشکل روبرویی

اینها همه شاید نوعی لجاحت نشات گرفته باشه
وبلاگ دیگر در بلاگ اسگای
و در بلاگفا .پرشین . لوکس بلگ بلوگر میهن بلاگ
چند پستی هم گذاشته ام
ولی هنوز مانده ام در انتخاب راه
شاید چون باور دارم این حق من است که انچه می اندیشم
بابتوانم به زبان بیاورم
و هیچکس را محق نمیدانم برایم تعین تکلیف کند
و....

در هرصورت پیشاپیش عذر خواسنه و بابت حضور صمیمانه ات
همیشه سپاس دارم

تا بعد چه کنم
نمیدانم

مهریار شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 ق.ظ

در پاسخ دوست گرامی آقای صابر خان
به راستی که بعضی از جوانان امروز را معلوم نیست چه می شود ، چه می خواهند .اصلا نمی دانند راه کدام است و چاه کدام . تازه تمام کثافت کاری هایشان را یا به گردن زمانه می اندازند یا گردن مردم زمانه .
آنان هم از اصل افتاده اند و هم از اسب . اما باورشان نمی شود .
برای رسیدن به اهداف که نه به لذات دون خود حاضرند از هر آنچه از گذشتگان خود آموخته اند را نیز بگذارند و بگذرند .
کاش روزی فرا رسد که این جوانان به خود آیند و به خود آگاهی واقعی برسند .
از نوشته ی دوست عزیز صابر خان هم بهره بردم .

درود بر تو مهریار عزیزم

حتم دارم که صابر عزیزمان

مارا از نظرات صائب خود بی نصیب نخواهد گذاشت

امید شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:31 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

بس داری و رو نکردی
گل هستی و بو نکردی

بر نخوت و خود نمایی
ای خوب تو خو نکردی

شمشیر غرور و مستی
در خویش فرو نکردی

تقصیر تو نیست جانا
مهری و رفو نکردی


با نام عشق دل پاره ام رفو می کنیم
نت را به نام دلبر خود زیرو رو می کنیم

گل باغ جهان بی رنگ و روست پیش ما
ما خاک را به یاد گل روی او بو می کنیم

امید شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

برای همین است که میگویند گاو بودن بهتر از خر بودن است

کاش کمی سیاست گاوی داشتیم

بعضی آرزوها
را در تمام دنیا می شود جهانی دید

شکلات تلخ شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ق.ظ http://www.mahemany.blogfa.com/

درود بر کوروش گرامی ...
چه پست زیبا ودردناکی (زشت و زیبا ) نمیدانم چه باید گفت، گاهی مغز آدم قفل می کند، براهریمن بدکردارنفرین ...

تقسیم بندی آدمها ...

درود بر تو مهربان
که همیشه با چشم زیبایت می بینی

ممنون محبت های همیشگی

صابر شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ق.ظ http://shabeman.blogsky.com/

درود دیگر بر کوروش عزیز و ،گرامی دوستان

حاشیه: استاد بسیار متشکر از یادی که از من کردید در نوشته، من تخصص اصلیم مشاوره جنسی نیست بلکه لیسانس روان شناسی است فعل حال اما در کنار مشاوره فردی بصورت فرعی مشاوره جنسی هم داریم. سپاس

ممنون از ومهریار عزیزم، حرف های زیبای شما را خواندم اینکه اشاره ای داشتی بر جوانان و اینکه آنان خود مقصرن/

می دانی بارها فکر کرده ام واقعا جوانان مقصرن،خانواده ها تقصیر کارن،زمانه وام دار این نوع ناکامی هاست؟ پس چه؟

"جامعه بیمار ،افراد بیمارگون می زاید" این از نظر روان شناسی هم پذیرفته است شدید.

اما بگذار مثال دیگری هم بیاورم از حضرت علی که به نظر با این سخن همه چیز گویا خواهد شد

"مردم بیش از آنکه شبیه پدران خود باشند،شبیه حاکمان خود می شوند"
متن دقیق تر:«مردم به دین رهبران و بزرگان خود هستند و به آنها شبیه ترند تا به پدرانشان»
........................................

نخواستم نمی خواهم مسئولیت فردی را از جوانان سلب کنم و اجازه ای هم ندارم هر کس به عنوان واحد انسانی مسئول هست به رفتارها و افکارش.

اما آیا فرزند خردسالی که در بافت خانواده ای گسسته و جامعه نا پیوسته شکل می گیرد به همان اندازه هم مقصر است؟

به نظر می رسد هرگز....
در روان شناسی چیزی داریم به عنوان طرحواره....طرحواره ها افکار و عقایدی هستند که در کودکی و طول عمر در ما نهادینه می شوند.
طرحواره کودکی که در خانواده مبتلا به اعتیاد دست و پنچه می زند در آینده چه خواهد بود بطور ناخودآگاه:
اینکه من دوست داشتنی نیستم بنابراین هیچ فردی هم لایق دوست داشتن نیست

و هزاران طرحواره دیگر که انداخته سایه بر ما.

در این میان انسان در یک بلاتکلیفی بزرگ سیر می کند ولو راه است و آن همانا شناخت خویشتن/.

همانا "من چه می خواهم؟"

درود و هزاران درود بر تو صابر

من ادای وظیفه کردم مهربان

و سپاسگزارم بخاطر اینهمه وقت گرانبهایی که گذاشتی

و من و یاران دیگر را به فسض رساندی
و چه به جا و سنجیده و غالمانه بود

که ما شکل حاکمان خویش می گیریم
و در بلاتکلیفی های خودشناسی و خود یابی مانده ایم
چه خواهی هایمان در پستوی حرص و آز گم شده است


باز هم ممنون از مهرت

توحید شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ

درود بر استاد بزرگ

مطلب آموزنده ای بود به نظرم ... متاسفانه این روز ها مشکلاتی شبیه این کم نیست ...

به امید دیدار ...

درود بر یگانه به مهر و رفاقت

پاینده باشی عزیزم

تمام ارزویم دیدار دوباره ات شده

کاش میشد یک بار دیگر بیایی و برف شادی !!
با خود ارمغان بیاوری

به امید دیدار

صابر یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ق.ظ http://shabeman.blogsky.com/

خوشحالم از اینکه کوروش جان آنقدر مناعت داشته که با وجود محدودیتی که برایش ایجاد کردن بازهم دلمان برایش تنگ می شود برای حرفایش شعرهایش... و با هر راهی وارد وبلاگش می شویم

دوستت داریم

درود بر صابر عزیزم
پیوند من و خیلی از یارانم
از قالب یک لینک فراتر رفته و چقدر خوشحالم
و خوشحالتر که تو عزیز هم پیوستی

شاد باشی و همیشه سرفراز
من هم دوستت
دارم


نیلوفر یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 ق.ظ http://ensan8707.blogfa.com

درود


و سپاس

....جامعه آرمانی ...آرزوی ....


کوروش جان خیلی خوشحالم .....از امیر جان تشکر می کنم ...

باعث شد به خانه ام سر بزنم ....تنها روزنه امید .... در جامعه ی امروز

ممنونم بزرگواران

درو و هزار درود بر نیلوفر مهربان

خوشحالم که توانستی بر این سد فائق ایی

امید که در زندگیت

همیشه شاد از موفقیت باشی

سینا یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:40 ق.ظ http://omide-ma.blogsky.com

عجب داستانی...
فکر کنم از اول به هم نمی خوردن.

درود بر سینای عزیز


شاید...........


سیما یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:06 ب.ظ http://eshgheroyayee.blogfa.com

سلام کوروش عزیزم
واقعیت تلخی بود که متاسفانه گریبانگیر همه نه ولی بیشتر مردم جامعه شده
اولا که اختلافات زندگی بیشتر به خاطر نداشتن تفاهم و فرهنگ هاست
ولی اکثر اختلافات از فقر و نداشتن نشات میگیره
و متاسفانه با رجوع بع اعتیاد و خیلی کارها فکر میکنن به ارامش نسبی میرسن
ولی اینطور نیست
مشکل جامعه ی ما اینه که فرهنگسازی نشده این بزرگترین مشکل ماهاست
و اینکه طبقات مرفه و فقیر خیلی زیادن در صورتی که نباید اینطور باشه نمیگم همه تو یه سطح باید باشن نه
ولی جامعه باید طوری فرهنگسازی بشه که این اختلافات طبقاتی کم بشه و اگرم هست قابل دید عموم نباشه

سلام سیما جان
کاملا با نظراتت موافقم
بله مشکل فرهنگی جامعه را خوب اشاره ای داشتی
چیزی که تمام تخریب اجتماع ریشه در ان دارد
مشکلی را فرهیختگان
از زمان مشروطیت به شکل نوشتار های متفاوت و گاه در عمل در پی اصلاح
و تغییر در آن داشتند
از جمله کسروی ها و.. ودر عمل بزرگانی که در ادبیات منظوم مثل فرخی یزدی ها
و دیگران

هریک در تلاشی مقدس بودند تا
هویت از دست رفته را باز یابند

ممنونم مهربان

نازنین یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:14 ب.ظ http://rainy1989.blogsky.com

سلااام استاد
نمیدونم واقعا مشکل اصلی از کجاست
تفاوت فرهنگها
مشکلات پیش آمده در کشور
نمیدونم
اما متاسفانه اکثر ازدواج های این دوره آخر عاقبت خوبی ندارن
امیدو.ارم ببینیم روزی رو که دیگه شاهد چنین مشکلاتی نباشیم

درود بر نازنین عزیز

دلایل مختلفی بر این نوع حوادث می توان بر شمرد
نقش اختلافات فرهنگی. اقتصادی
و عواملی فراتر ازخانه و خانواده
هرچه که هست
همانطوری که بدرستی گفتی
امید باید بست به بهبودی

ممنون از نظر خوب و قشنگت

مهریار یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ب.ظ


خصوصی

عزیز دلم کوروشم :

کاش تمام دستت را
برای خود داشتم
و نوازش های عاشقانه ات را
که این نهایت دل من بود
در این دایره ی زندگی
کاش تمام نگاهت راداشتم
که صبحی روشن
برای خود دست وپا می کردم
در این شب ظلمانی بی پایان
کاش تمام کلامت را داشتم
تا جمله ای بسازم فرهاد وار
دردهای شیرین زندگی ام را
کاش تمام مهرت را داشتم
تا نامرادی هایم را
یکسره با جادوی عشق
به کام برسانم

نه
کاش فقط بختی داشتم
تا ترا
درهر زمان
و درهر مکان
به دور از چشم زمین و زمان
سخت در آغوش گیرم
و نجوای احساست را
با گوش دل بشنوم

من ترا می خواهم
از امروز تا بی نهایت
به اندازه ی تمام
نفس های آمده و نیامده ام
ترا می خوانم
که خود
مرا خواندی به آوازی عاشقانه
در دل سکوت شب
و تمام رویای زندگی ات را
با من قسمت کردی
و مرا دعوت کردی
به امیدی هر چند دور

ترا می خواهم و آغوش گرمت را
ترا می خواهم و دستان پر مهرت را
بر اندام پر از نیازم
ترا می خوانم و صدای مهربانت را
دوستت دارم

فرخ دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ق.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

سلام داستانی تلخ بود کوروش عزیز
نمی دانم دلم برای کدام یک باید بسوزذ؟ مرد ؟ زن ؟ بچه؟
کاش دلیل همه ی بدبختیها را در این دنیا می یافتیم .

درود بر تو فرخ عزیزم

همه میدانیم ریشه اینهمه کجاست

به امید فرجیم

ممنون مهربانی هایت

امید دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

ماه و خورشید و فلک چون دست ماست
تیر حق بر قلب شب در شصت ماست

ما به ظلمت تا سحر نه گفته ایم
مرگ جهل و تیرگی از هست ماست

ریشه در خاک وطن داریم و بس
کوچه های این وطن در بست ماست

ماه و خورشید و فلک بر سرماست
یا تن و جان که همان پیکر ماست

همه در راه وطن چون پر ِکاست
عشق ومهر ش نفس دیگر ماست

خصـــــــــــم گر ماه و فلک را ببرد
نهراسیم که شیرش بر ماست

امید دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

حال استاد عزیز ما چطور است؟

مشتاق شعرهای عاشقانه ات هستیم

سلام امید عزیزم
این روزها کمتر فرصت صحبتت دست میدهد
امید که همیشه شاد باشی و سرفراز


قریبه دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ق.ظ

کوروش جان سلام . خیلی خوشحالم که میتونم بازم به اینجا سر بزنم . تو با موهای سفیدی به سفیدی موهای منم همینقدر دوست داشتنی هستی . پس قصه نخور پیر مرد .مدتیه که با عسل سرگرمم و شاید نبودنم به این دلیله . خیلی به عسل نزدیک شدم . شاید تا باز مدرسه رفتنش همینطور کم باشم اما می آیم و به همه سر میزنم . هرچند خاموش .َ

سلام سهراب عزیزم
چقدر زیباست که در نهانی جان
عشق و امید گاه عسل وار شیرینی کام می شود
عزیز پست آخرین . با اینکه آمده بودم راه آمدن را بصورت اطلاع رسانی
به عرض برسانم. دلم را لرزاند
و ازته دل خواستم تا انسانهاحتی و بخصوص در زمانی که نقد پیری را فلک
به انان رایگان نداده احساس تنهایی نکنند
زندگی ات همیشه به شهد و شیرینی عسل بکام باد

چشم رنجه ات روشنی دل من شد عزیز
خوش امدی

سایه مهتاب دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ http://www.moonlightshadow.blogfa.com

سلام جناب کوروش.بالاخره موفق شدم وبلاگ شما را باز کنم.با هر راهی که بود وی پی ان خدا آمرزیده رو گرفتم و شما اولین وبلاگی هستین که باز کردم و کلی کیف الحال شدم

موفق باشید

سلام مهربان نازنین
شرمسارم که اینچنین عزیزانم
برای دلنوشته های من باید در رنج و تعب باشند
امیدوارم سایه خورشید بر سرمان باشه

شاد باشی و همیشه پیروز

ziba شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ب.ظ http://zibaaa.blogsky.com/

زمونه بدی شده

چقدر زندگیا بی ارزش شده

ارزش محبتا
ارزش دوست داشتن
ارزش عشق

خدا به فریاد مان برسه

واقعا به زندگیای قدیمیها فک که میکنم

پیش خودم میگممممممممممممممممممم
از کجا امدیم و به کجا میریم

آنقدر احساس در کلمات هست

که هرچه بگویم اضافات است

سکوت ارجع است

درود بر زیبای عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد