سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

عاشقانه(منتخب)

عطر  نفست بوی سیگار فراق می داد.باید سیگار را ترک کنم


97256557963117262829.jpg


همیشه آرزو می کردم کسی بگوید:(تکیه کن بر شانه ام ای شاخه ی نیلوفرینم.تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم.) هر که می گفت گوئی صدایش از ته چاه می آمد


گاه سخن چون سنگ ریزه ای در کفش است

که جای در آوردنش . نک کفش بیگناه را بر زمین می کوبیم.


صابون هم از رو رفت بسکه لکه ی دل سیاه بود.

باران هم دیگر دریغم دارد ،بارش بر مزرعه لم یزرع  گونه ام را.


     مباد دیگر، که مویه هایت را به شانه ی اندوه مرتب کنی.

وقتی دلم به زخم عشقش دچارشد .او نمک پاشید و بادبزن بدست گرفت.


 84846587913081712600.jpg

بقیه در ادامه ی مطلب

امروز در باغ ،پای درخت خشک انار نشسته بودم

 به تو فکر میکردم

به روزی که برای تو بزرگترین انار را چیدم .

و دیگران به این فکر می کنند  که

چقدر انار دوست دارم.

 

 84409372502817589154.jpg

سالها فکر می کردم  دهقان مزرعه ی تو ام. افسوس که فهمیدم  .مترسک جالیز تو بوده ام .

 

معنی پریدن را من  ِبال شکسته می دانم . وقتیکه با حسرت به آسمان نگاه می کنم. چرا این مرغکان در خلاف هم پرواز می کنند.

 خاطره هم ریشه ی خطر است. چه خطرناک است وقتی که دل با خاطره می خواهد سر کند.

 ورق ورق دفتر پراکنده ی دلم را بدستت دادم که رویش هر چه می خواهی بنویسی. تو فقط نوشتی برو.

 دیوار دلت را بالا رفتم .به امید طلوع یک بوسه . و تو گوئی خاک میتکانی از پیرهنت.

 

تو بخواب ، من آنقدر روی سرت بیدار می مانم تا نگذارم خواب های آشفته  بسراغت بیاید و آرامشت را برهم زند .فرشته ی خفته ی رویاهای من.

 دوستت دارم  را از زبانم نباید می شنیدی وقتی که نگاهم واژه واژه قطار کرده است.

 من در باغچه ی دلت درخت دوستت دارم را کاشتم .اگر روزی حداقل یک قطره مهر  به پایش ریخته بودی .الان تاثریا قدکشیده بود.

 دنیای عجیبی است!!!! تو متهمم می کنی که دوست داشتن را از تو دریغ کرده ام .ولی با حلقه آن به اتهام عاشق بودن به زنجیرم کشیده اند.

 چرا تا کسی می گوید دوستت دارم می ترسم؟ نکند از هماهنگی  صوتی اش با دستت می اندازم  است!!!!!!!!!!!؟؟؟؟.

 

 80052660069377735870.jpeg

بوم خوب می دانست که گنج کجاست .وگرنه کاخ بسیار است.

  کاش چتری می شدم که لااقل به هنگام باران بیادم بودی.

 آغوش غزل هایم گواهی میدهد. که سنگینی وزنش از تست.

 

مهتاب شبهای من !چه شده امشب ؟پشت ابرها پنهان شده ای؟ نکند قصد باران داری؟

 

تا زمانی که جنگل را تبر دار حاکم است. فقط می توان پنهانی بر درخت ،عشق را حک کرد.

 

 وقتی که می رفت گفت :ببخش. نمی دانست که دیگر چیزی برای بخشیدن برایم نگذاشته.

 

دستم را نکش روزگار ، دیگر برگشتنی نیستم.می روم ببینم آنطرف کوه چه خبر است.

 

دل سودا زده ای هست تا نیمه راه نفسش را یارا نیست نیمه دیگر به بال دل بیا با بوسه ی خورشید و ماه صبح صادق بدمد.

 

غروب ِخورشید به عکاس شوربخت ِ زندگی ام فهماند

دیگر فلاش هیچ چشمی

نمی تواند زیباتر از   فرو رفتن در دلی دریائی باشد.


چه کار عبثی ،دریا دریا فاصله   بین مان  است . حتی اگر موسایی پیدا بشود و این فاصله را بشکافد. باز هم دم عیسی باید تا این دلهای مرده را زنده کند.

 

شبهایم را با چراغ یاد روشن میکنم و با باد خواب ِ دم  ِ صبح خاموش می شود

 

چرخ دنده ی دلم زنگ زده کسی می تواند با چند قطره کلام مهر آمیز راهش بیاندازد؟

 

باغ خالی است . باغبان با دختر گل فروش نرد عشق می بازد

 

سالهاست دلم را جاسیگاری کرده ام و هر لحظه یکی یکی  خاطراتت را در آن خاموش می کنم

 

عشق بودنیست که به سوختن می انجامد

دلم می خواهد ،تنها در آسمان آغوش تو پرواز کنم

 

23738115966769289416.jpg

در انتهای پله هیچ نیست.یا به اطاقی تاریک.و یا به زیر زمینی نمور ختم می شود

 

دستان بتونی ات را که ازجنس آهن و سیمان بود ، به من دادی . فکر می کردی قامت استوار عشق به این چیز هاست

 

تو فرشته نه بلکه نمایش بودی . بال های بر دوشت را  از بالماسکه فراموشت شده بود برداری

 


 بی تو. افقم به تهی ترین دریاهای به  بی نهایتی های این ختم شده

 

ماندن برای، از قلب کسی رفتن ، چه بیهوده ماندنیست

 

کرکره های احساس را هم پائین بکشم باز نمی توانم مانع تابش حضورش باشم.

 

دل خستگی ها را ،گاه کلام چون آهی است که از کوزه ی دل .رطوبت وار  تراویده است

 

این رسم طبیعت را نمی فهمم چرا عمر گل یک روز و کلاغ سیصد سال است !!!؟؟؟

 

دل او سرخ و، دلم از کرده اش سیاه

گویمش نیا ،عمر مانده را  نکنش تباه

 


طعم گس دهانم از دوری نفس گرم تست.


30640895140137836281.jpeg.

 مولانا می فرماید:

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست

خام بدم پخته شدم.سوختم

با پوزش از ملای رومی  مصرع دوم را تغییر می دهم و می گویم:

حاصل عمرم ی سخن بیش نیست

سوختم و سوختم و سوختم

 

چقدر سرکوچه دلت به گدائی نشستم. دریغ از ریالی محبت


 

دیگر کفتر خانگی هم به همت کودک نادان دل بر این بام نمی نشیند

 

شب زنده داری هایم ،مرا مومن عشقت کرده. بااذان بلال چشمانت به خواب میروم

 

امان از آنکه به ماندن عادت کنی.و به یک رفتن نیندیشی

 

ویروس تکرار در نت، کار خود را کرد. و حالا رخوتی تب آلود درپیکره ی این بیماراست. چه آسوده اند. دارو فروشان
اخم نکن. بیش از اندازه از آسمان اقبالم دیده ام. من منتظر رعد و برق خنده های توام
 

 اینهم تمشک ،هدیه به عزیزانی که ادامه مطلب را دیدند

 

78224846079891540421.jpg


نوش جان

نظرات 19 + ارسال نظر
بهار مامان امیر پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:54 ب.ظ http://oribad.blogfa.com

سلام بر کوروش عزیز..
جملات و اشعار زیبایی بود.. دلنوشته هایی که شاید جایی نخوانده باشی..ممنون
و تمشکها هم بسیار خوشمزه بود سپاس

سلام بانوی مهر

خوشحالم که این دلنوشته پسند افتاده

کاش میشد میهمان واقعی این تمشکها میشدی

ممنون از حضور صمیمانه ات

مهریار پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ب.ظ

کوروش عزیزم:

خواب آشفته بهتر از بی تو بودن است . که این را از سرنوشتم پاک کن
.........
درختی که کاشتی ریشه اش قوی شد . زیرا هر روز زیر آن به شکرانه ی نگاهت به سجده رفتم .
.............
بر روی ورق های دلت که به من دادی با مداد نوشتم برو تا شاید روزی آن را پاک کنم .
............
هر کس که بگوید دوستت دارد دلم می لرزد زیرا آواز نامهربان جدایی را می شنوم.
............
ستاره ی دل تنهایم ، نکند امشب در دل دیگری نور افشانی می کنی؟
............
دستم را بگیر و نگذار بروم که اگر بروم تمام خاطراتم را هم با خود خواهم برد...

قایقی خواهم ساخت
همه از جنس بلور
و بر آن می خواهم
که بیاویزم
فانوس خیال
من و تو بنشینیم
و روان پیش رویم
پی صید مهتاب


شنگین کلک جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ق.ظ http://shang.blogsky.com

دورد
و سپاس از اینهمه عاشقانه
همه را گرد هم آورده ای
تمشک هاهم بسیار خوشمزه بود
یک سبد چیدم ببرم مرباکنم باشد برای
زمستان شنگ

به به درود بر شنگ عزیز و شیرین کلام
نگرانت شدم
احساس کردم چند روزی روح شاد وبلاگستان ما
شادابی همیشه را ندارد
خوشحالم
که انرژی به این سرای باز گشته است.

هزاران درود بر تو نازنین

ستوده جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:30 ق.ظ http://saba055.blogsky.com/

من عاشقانه های شما را عاشقانه دوست دارم .
بر این قلم زیبا غبطه میخورم
نمیدونم چی بگم من که بلد نیستم مثل شما یا دیگر دوستان شعر بگم وزیبا بنویسم فقط میگم ایول به این قلم زیبایتان .
یکی از یکی بهتر وقشنگ تر .
برای من مثل گل زیبای میمونند که نمیتونم یکی شون را انتخاب کنم .

ستوده ی عزیز

من عاشقانه را از شما عزیزان می آموزم
وقتی که از پسرت می نویسی و قلبها را به لرزه در می آوری
از دلهره و اضطراب می گوئی..
وقتی که میدانم در سفر برای چیدن هلو برای دلبندانت
خطر در آب افتادن را تجربه می کن.
اینان گلهای باغی می شوند که شاید رهگذران ندانند
که آبریزش کجاست

ممنونم از همه ی مهربانی های بیدریغت


ستوده جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:35 ق.ظ

شب زنده داری هایم ،مرا مومن عشقت کرده. بااذان بلال چشمانت به خواب میروم

این جمله من را یاد عشقم انداخت .
من همینم .
از همینجا این را تقدیم میکنم به عشقم وهمسر مهربانم که مرید شماست استاد .

به او بگوییدبی نهایت دوستش دارم

درود بر تو بانوی ستایش شده

منهم به او، کسی صاحب چشم وقلبی مهربان است
تبریک می گویم
به او که تورا دارد
و به تو که اورا داری

به قول قدما
به پای هم پیر شید

امید جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:51 ق.ظ

چقدر عاشقانه

اناره بدجور به دلم نشست

راستی یک نفر می شناسم عاشق انار است

قابل دل زنده های مثل امید عزیزم را ندارد

من هم عاشق انارم بخصوص ترش و ملسش

امیدوارم امده باشه و اون هم از شادی تو بیشتر خوشحال باشه


امید جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ق.ظ

عاشقانه می نویسی استاد ِ عشق
درس تازه داده ای آحاد عشق

تا قلم در دست می گیری عزیز!
می رود تا آسمان فریاد ِ عشق

پست من شد عاشقانه ،ای امید
یارت ای جان ،مهربان چون دررسید

گفت گویم عاشق و دلخسته است
عاشقت دلبسته ی تو ای امید

زین سبب این عاشقانه مال تو
هدیه چون اشک من و از دل چکید

جاوان باشد چنین مهر و صفا
جاودانه عشق تو با آن حمید


توحید جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:10 ب.ظ

درود بر استاد بزرگوار

" خاطره هم ریشه ی خطر است. چه خطرناک است وقتی که دل با خاطره می خواهد سر کند. "

بسیار زیبا ... البته از خواندن تمام مطالب لذت بردم ولی با جمله ی بالا از همه بیشتر ارتباط برقرار کردم ...

به امید دیداری دوباره ...

بی نهایت درد بر یگانه ی مهر



تو چشمانت زیبا بین است عزیز

ممنون حسن توجه ات

من هم به امید دیدار عزیزان لحظه شمارم

Amir شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ق.ظ http://line68.mihanblog.com/

سلام کوروش عزیزتر از جان
وای اگه بدونی چقدر خوشحالم کردی واقعا" اینجاست که باید بگم از خوشحالی تو پوست خودم نمیگنجم این شیرین ترین کامنتی بود که توی این چند سال برام گذاشته بودن

سلام امیر جان

ناقابل بود عزیز
در برابر مهربانی هایت

همیشه شاد باشی و سربلندیت را ارزومندم

شکیبا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:20 ق.ظ http://kavirbienteha.blogsky.com

سلام کوروش عزیز...

خاطره هم ریشه ی خطر است. چه خطرناک است وقتی که دل با خاطره می خواهد سر کند.

گاهی دل چاره ای جز خطر کردن و با خاطرات زندگی کردن نداره چون روزهای خوش گذشته هرگز باز نخواهند گشت...

تمشک ها رو بعد از افطار میخوریمشون!!

سلام شکیبای عزیز و مهربان

خوشحالم که توانستی بر سد پیش رو فائق آئی


امید وارم در زندگی ات هیچ سدی پیش نیاد و همیشه دربرابرش
پرتوان و انرژِی. بدرخشی

کاش توان این میداشتم
برای همه ی شما عزیزان تمشک های واقعی تقدیم میکردم

امید شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

روسیاهم از تو و از آن حمید
تا ابد شاید نگردم رو سفید

لیک دارم گوشه ی دل غصه ای
گوش کن تا بگویم قصه ای

آرمانی داشتم با یک امید
آرمانم را یکی با سر برید

آن یکی دادم امیدم مانده است
این یکی با چنگ و دندان زنده است

می دهم تا عشق باشد بر قرار
می دهم تا او بماند در کنار

هر چه دنیا خواست دادم از کرم
تا کبوتر پر نگیرد از برم

ما برای وصل کردن آمدیم
نی برای فصل کردن آمدیم

خاطرت را جمع سازم ای عزیز!
عاشقم، جز این بُود خونم بریز


رنجه میداری امیدا باچنین شیوه سخن
مرد دلسوز سرا یی. مرد مردان در وطن

آرمانی گرچه در دل داشت جای
می فشارد در ره امید پای

می توانم بینمش گرم و صبور
او که چشمش گشته از او پر ز نور

در مرام عاشقان این رسم نیست
یار تو باشد عزیزا خصم نیست

تو گله از چشم زیبا می کنی؟
شکوه در عشقت هویدا می کنی؟

خوش نباشد عاشقان را سرزنش
از سر مهرش بدان آن واکنش

روی ماه مهربانش را ببوس
بهر عذر و الواع با هرچه جوش


نازی شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ب.ظ http://reflectionhamlet.blogsky.com

سلام بر استاد مهربان وبلاگستان

اونقدر خوشحالم که آخر تونستم بیام به وبتون...
و باز هم از مطالب پر ارزشتو استفاده کنم...



در پناه حق شاد و آروم باشید استاد...
ما رو در این شبهای قدر فراموش نکنید


حق یار همیشگیتون...
فعلا

سلام نازی جان
مگه راه ورود رو برات نداده بودم؟!!!!!!

من هم خوشحالم که عزیزانم اگرچه سخت ولی خلاصه راه رو طی می کنند

این لینک کمکت می کنه تا
مشکلی برای ورود نداشته باشی

http://mobile-inc.blogfa.com/post-48.aspx

همیشه زیر دین محبت های شما عزیزان هستم

سایه مهتاب شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ب.ظ http://www.moonlightshadow.blogfa.com

سلام.چه کوتاه نوشتهای زیبایی.هرکدام عطر و مزه تمشک خاص خودشو داشت.
فکر کنم زیادی تمشک خوردم.مرسی از مهمون نوازیتون...

درود بر سپیده ی عزیز

ممنون از محبت های تو نازنین

امیدوارم از تمشک خوش اومده باشه

پاینده باشی مهربان

ziba شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ http://zibaaa.blogsky.com/



من کپی کرد با اجازتون
خیلی دوست داشتم






عشق بودنیست که به سوختن می انجامد

دلم می خواهد ،تنها در آسمان آغوش تو پرواز کنم




عالی بود کوروش جان

خواهش می کنم زیبای عزیز

من همیشه گفتم

کپی با ذکر منبع از تمامی این ناقابل آزاد است

پاینده باشی آبجی زیبای عزیز

ziba شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ب.ظ http://zibaaa.blogsky.com/

ووووووووای که من چقدر خوشحالممممممممممم باز اینجام


منم از خوشحالی شما عزیزانم خوشحالم


همیشه شاد باشی و سلامت

F یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ق.ظ http://ensan8707.blogfa.com

درود


....تا دید زخمی عشقش شدم ..... نمک پاشید ..و

بادبزن به دست گرفت ...

انتخاب زیبا ...نشان از روح لطیف

ممنون کوروش جان

درود بر تو نیلوفر نازنین همیشه همراه


ممنونم از مهرگستری همیشه ات


شاد باشی و همچنان استوار در مرام و معرفت



F یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ق.ظ http://ensan8707.blogfa.com

درود


...کوروش جان !!

نیلوفرم ..... فریبام قشنگه ....ولی

من نامم رو کامل می نویسم آدرس وب رو که می زارم ...

نامم پاک می شه ... اف انگلیسی نوشته می شه ....

نمی فهمم چرا اینجوری می شه ....

درودی بر تو ای پر مهر دختر
که خواندم من ترا یک نام دیگر

تو نیلو فر ،گل پر مهر این باغ
فریبایی نباشد با تو همسر

خطای اف نوشتن بود موجب
که شاید علتش باشد ز فیلتَر(همان فیلتِر)

ببخشا ای تو گل ای مهربانم
خطای آمده از من به دفتر


شکلات تلخ یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 ب.ظ http://www.mahemany.blogfa.com/

درود بردوست گرامیم ...
زیبابود و غیرمنتظره ...

عصبانی ام، خیلی ...

درود بر تو نازنین

شاد باش و به بازی های روزگار بخند

تا بیشتر در برابر حوادث مقاوم باشی و پیروز

ziba دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ http://zibaaa.blogsky.com/

سلام کوروش جان طاعاتتون مورد قبول

سلام آبجی زیبا

پاینده باشی در سلامت و کامیابی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد