سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

زندگی تکرار می گردد چرا؟

گرمای تابستان حس و حال همه چیز را از آدمی می گیرد،به جز خیال و اندیشه.

باید پولدار بود و این روزهای دراز را در کنار سواحل آنتالیا،گذراند. و با اندک هم که دریای شمال هست.

اگرچه به دلایلی. از جمله آلودگی آب دریا، شنا کردن توصیه نمی شود.ولی دل را می شود به دریا زد.
اندیشه را در بیکرانه ی خیال ،به پرواز در آورد.به سالهای پیش. به آدمهایی که شاید مثبت یا منفی در زندگی ما نقش داشته اند.به حوادثی که چون آتش بود ویا آبی بر آتش.

یا حرکتی بود به پیش برای رسیدن به آمال و آرزوها. یاسقوطی بود ، از قله به قهر نا امیدی

امید عزیزم در گرمک خانه اش. حکایتی را آورده که بس شنیدنی است. اما تلخ

که من بارها شنیده ام از کسانی که صبح زنده باد گفتند و غروب مرده باد.

و اما در ادبیات ماتجلی حوادث ، گاه متفاوت بوده.دردی در نهان راوی می نشیند و نوایی بر می خیزد

که امیدی را به ناله ی نومیدی می کشاند. تمام فصولش می شود زمستان. دیگر امید نهالی نورسته

در دلش نیست.

آری زنده یاد اخوان ثالث(م. امید) در شعری  با عنوان "تسلی و سلام "قیاسی دارد اندوه دورانش را با زمان پیش از خود.و شعر را به دلیل پیلتر موجود،بجای تقدیم به دکتر محمد مصدق.هدیه کرده است به پیرمحمد احمدآبادی

چه روگار مکرری داریم!!!!!

در ادامه مطلب این شعر زیبا و معروف تسلی و سلام تقدیم می شود:

دیدی دلا که یار نیامد؟
گرد آمد و سوار نیامد؟

بگداخت شمع و سوخت سراپای
و آن صبح زرنگار نیامد

آراستیم خانه و خوان را
و آن ضیف نامدار نیامد

دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد

آن کاخ ها ز پایه فرو ریخت
و آن کرده ها به کار نیامد

سوزد دلم به رنج و شکیب
ای باغبان، بهار نیامد

بشکفت پس شکوفه و پژمرد
اما، گلی ، به بار نیامد

خوشید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد

ای شیر پیر بسته به زنجیر
کزبندت ایچ عار نیاید

سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو و آن حصار نیامد

زی تشنه کشتگاه نجیبت
جز ابر ز هر بار نیامد

یکی از آن قوافل پر با
ران گهر نثار نیامد

ای نادر نوادر ایام
کت فرو بخت یار نیامد

دیری گذشت و چون تو دلیری
در صف کارزار نیامد

افسوس کان سفاین حری
زی ساحل قرار نیامد

و آن رنج بی حساب تو، درداک
چون هیچ در شمار نیامد

و ز سفله یاوران تو در جنگ
کاری بجز فرار نیامد

من دانم و دلت که غمان چند
آمد، ور آشکار نیامد

چندان که غم بجای تو بارید
باران به کوهسار نیامد

نظرات 15 + ارسال نظر
امید یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:18 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

لال بادا آن زبان شکوه گر
من کجا، گستاخی و این دردسر

شکوه از معشوق؟ من؟ بهتان بوُد
گر چنین کردم دهان سیمان بُود

من برای عشق مجنون گشته ام
روز و شب دنبال پالون گشته ام

عشق بر من چون هوا اکسیژن است
او منیژه این حقیرت بیژن است

من که دیوارم بقدر ِ آجری است
سهمم از دنیا به قدر قاطری است

لیک شادم تا به دل دارم امید
رحمت آنکس ذات ِپاکِ ما بدید

من ستایش کرده ام عشق ترا
پاک و بی آلایش است و مدعا

خار باد انکس به چشمش کردخوار
اینهمه مهر فزون و بی شمار

سهم تو از زندگی کامل بود
عشق تو پنهان ولی از دل بود

آری آری عاشقی ،او همسراست
بهر عاشق.آن نگاه تاج سر است

قدر دان تو بود آن نازنین
رو، تمام زندگی اورا ببین

امید یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

استاد حکایت نبود
حقیقتی بود از زبان ابوی بنده

حقیقت مکرر بود از روزگار دیروز امروز و شاید فرداهای ما

اری امید عزیز
پدرانمان نیز از دردهای پیشینیان می گفتند و
انها از پدرانشان
و ما هم به فرزندانمان از پدرانمان می گوئیم


چه حکایت تلخی است تکرار




ستوده یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ http://saba055.blogsky.com/

سلام استاد عزیز
روزگار تکرار تاریخ است برای همینه که میگن باید از تاریخ عبرت گرفت
هر روز که میگذره بیشتر به این حقیقت میرسم .
نمیدونم چرا این دولتمردان نگاهی به گذشته نمیکنند واز سرنوشت آنها عبرت نمیگیرند .
نگاه به همین حسنی مبارک برایشان کافی است که بدونند چه آینده ای در انتظارشان هست .

سلام بر بانوی مهر و ستوده ی سپهر

تکرار
تکرار
تکرار


میدانم مهربان
که این تکرار تا کی می خواهد آزارمان دهد؟

ستوده یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ب.ظ http://saba055.blogsky.com/

استاد ممنون به خاطر همه چیز امانت دار خوبی هستید
زیاد خودتون را اذیت نکنید من راحتم .
سپاس فراوان .

من درودی دارم ای بانو ی مهر
ای ستوده در زمین و هم سپهر

این منم دین محبت می کشم
گردنی باریک و اما دلخوشم

اینهمه مهر محبت توشه ام
از شما دارم، به این اندیشه ام

مهرتان افزون ،شمارا روزگار
خوش به کام و عشق باشد برقرار


امید یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:50 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

به روی چشم

بشرط اینکه امشب در گوشه دفتر دعایتان نام مرا نیز بنویسید

چشات بی بلا امید عزیز

امید که هیچگاه در خانه دلت جز به عشق باز نشه

بهار مامان امیر یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:26 ب.ظ http://oribad.blogfa.com

سلام بر کوروش عزیز..
ای کاش همیشه همه چیز به خوبی تکرار میشد اونوقت ماندنی تر بود...
امشب ما رو هم دعا کنید

ایکاش این کاش ها را پایانی بود


درود بر بانو مهربان مادر

ارادتمند


y یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ب.ظ http://am

salam
kheilii ziba bud
khosusan sher

eltemase doaa

عشق لالائی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه شبنم و برگ گل یاس
لحظه رهائی پرنده هاست
تو خودت عشقی که همزاد منی
...تو سکوت من و فریاد منی
تو خودت عشقی که شوق موندنی
غم تنها گنگ شعرهای منی

وقتی دنیا درد بی حرفی داره
توئی که فریاد دردهای منی
تو خودت عشقی که همزاد منی
تو سکوت منو فریاد منی
دستای تو خورشید و نشون میدن
چشمای بستم و بیدار می کنن
صدای بال پرنده رو لبات
تو گوشمم دوباره تکرار می کنن
زندگی وقتی که بیزاری باشه
روز و شب هاش همه تکراری باشه
شاید عشق برا بعضی عاشقا
لحظه بزرگ بیداری باشه.....

ترانه ای از گوگوش

شنگین کلک دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ق.ظ http://shang.blogsky.com

کوروش جان
درود بر تو باد
سپاس از الطاف بی انتهایت
ممنون از این پست و شعر
مناسب حال . و چه زیباست
نوشتن از معاصر و ماضی استمراری پیوسته به حال
زمانی که فکر جمع در ماضی بعید سیر میکند
قصد کردم که هرطور شده امشب این که میگویند
آی دی را راه بیندازم . به امید شما

درود بر شنگ عزیز و مهربان
از اینهمه مهر و محبت
زبان به نصان بیان دچار می شود
سپاس گذار تو مهربان هستم

چرا که زحمت پل ارتباطی را کشیدی

ممنونتم عزیز

پرنیان دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:28 ق.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام کوروش عزیز
چرا تاریخ اینقدر باید تکرار شود ؟! و گاهی چقدر تلخ !

از اینکه کمتر می توتم بیام اینجا متاسفم ...

درود بربانوی مهر . پرنیان خیال

زندگیمان تلخ است

و شادیمان بیگانه با لبهاست

F دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ق.ظ http://ensan8707.blogfa.com

درود

تکرار تاریخ ...

نکته با مزه زندگی :

اگر چیز های متوسط را نپذیریم .. اغلب اوقات بهترین ها نصیبمان خواهد شد ...

.... و

کوروش جان !!

همیشه باش

درود بر نیلوفر عزیز

اری زندگی آدمهایی که نمیدانند چه می خواهند
می شود تکرار

پاینده باشی مهربان


Amir دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:10 ب.ظ http://line68.mihanblog.com/

سلام کوروش جان مثل همیشه زیبــــــا ....
ممنون

درود بر امیر عزیز همیشه مهربان

پاینده باشی و پر توفیق


ستوده دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:06 ب.ظ http://saba055.blogsky.com/

سلام استاد عزیز.
واقعا شرمنده ام کردی با این کارتون .
امیدوارم که همیشه سالم وشاد وپر انرژی باشید تا ما همیشه از این نوشته های زیبایتان استفاده کنیم .
دیشب برای همه از جمله شما دعا کردم .
موفق باشید

درود بر ستایش شده به مهر
مادری که هنوز نمی توانم حالات احساسی اش را وقتی که از دلبند ش
می گوید و حادثه ای را او به ما می گوید. فراموش کنم

امیدوارم تو مادر هیچگاه دل رنجه ی رنجش فرزند نشوی


پایند باشی مهربان

دخترشرقی دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:33 ب.ظ

سلام بر استاد عزیز که منو شرمنده میکنید و سراغمو میگیرید.
خیلی وقته توو کلاستون غیبت کردم ولی از این به بعد حتما میام و از متنهای قشنگتون لذت میبرم.
شاد باشین و سلامت و توو این شبها برام دعا کنین.

درود بر دختر شرقی مهربان

امیدوارم همیشه سرگرم شادی و سرور باشی

سپاسگزار محبتت

مهریار سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ب.ظ

تقدیم به کوروش عزیز:

ترا می شناسم
ترا ای سبک تر ز آسایش هر خیالی
ترا می شناسم
و تو ای امید همه بی پناهی
ترا می شناسم

اگرسفره های دلم جمع کردم
تو نومید مشو از کرامت
تو خوبی
خوبتر از ستاره
تو ماهی
تو روشن تر از هر فروغی
عبور تو از هر خطر
شادی خاطره می نگارد

تو تکرار می گردی آخر
به هر سرزمینی
به هر ملتی
و چون تو
به چندین هزار زاده گردد
ز فردای بهتر

و تکرار تو آسمانی ست
دلنشین است

تو تکرار شو در هجوم همه انتظارها
تو تکرار شو در میان زنگی مکرر
که زیبا شود زندگانی
با نام تو
هر لحظه
هر دم....
تو تکرار شو...

ای بهارم
در نهان سوز و سرمای زمستان
شور و گرما آفریدی
شادی آوردی
بینی ام
از عشق گشتم
من چه رقصان


توامیدم
باورم گشتی
تو ای
نومید خسته م
ای چراغ خامش شبهای تارم
آمدم تا بر فروزم
شوق دیگر را
من به چشمانت
گر بخواهی
گر بمانی
تا ابد با تو
من ولی مانم

خواب و بیداری
گر چه جستم
هر چه گفتند
یافت نمی شود
یافتم
گم شده
دلخسته ی
گم گشته ام را

ویس چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 ق.ظ

به به چه خبره اینجا.لذت بردم از اینهمه شعر های زیبا.

من اخوان را با آن زبان زیبا و سبک خراسانیش بسیار دوست دارم.مخصوصا شعر پاییزش را:آسمانش را گرفته تنگ در آغوش....برایم او معنای آزادگیست.در خوان هشتم،در زمستان،در حیاط کوچک زندان...بله ما ملت زنده باد مرده بادیم.ما در مسیر باد نشسته ایم.

درود بر ویس عزیز

خوش حالم که باعث شادیت فراهم شد

با کلامت که از جان برخاسته کاملا موافقم

پاینده باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد