سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

.....

ub5lu48b2z8nh7xrkwd.jpg

من هم گمان می کردم
عشق
چون نوشته ای بر ساحل
بابوسه ی دریا
پاک می شود.
افسوس

که بر تخته سنگ ساحل
نوشته می شود
این سرنوشت

(کوروش نادرخانی)

نظرات 3 + ارسال نظر
امید گرمکی شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:57 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

بجای پاک کردن عشق از صفحه روزگار باید به فکر پردازش ان بود

خدا را چه دیدی استاد!
شاید تابلوی عشق بعدی که شما کشیدید مونالیزای دیگری شود

امید جان
مونالیزا مدتهاست بیوه شده و برای امرار معاش در حال تن فروشی است
تا مالک اثاثیه اش را بیرون نریزه و بچه هاش رو بتونه فقط ثبت نام کنه به امید اینکه در موعدی دیگر باز پولی جور بشه و قلم و دفتر با لباس از بازار سید اسماعیل براش تهیه کنه
و اگر چیزی ماند بتونه بره ملاقات پسرش که مدتیه زندانه ...اگرچه به اندازه مصرف فقط ازش گرفتن ...امامهر قاچاقی به پیشانیش خورده .......بگذریم
ممنونم از همه مهربانی هات عزیز

خاطره چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:40 ب.ظ http://rahalost.blogsky.com

دعای باران چرا؟

دعای عشق بخوان!!!

این روزها دلها تشنه ترند از زمین...

خدایا کمی عشق ببار....

آغوش خیال توچنان مستم کرد
من هیچ بدم شراب تو هستم کرد

ای وای اگر پیاله مان با هم خورد
پرواز کنم ببینی پا بستم کرد

بداهه (کوروش نادرخانی)


نازنین یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:48 ق.ظ

چقدر دلم برای نوشته ها و بداهه هاتون تنگ شده بود استاد

چقدر خوب که بازم هرچند کوتاه و گهگاه
می نویسید...

نازنین بانو
همیشه مهربانی ات دلخوشی ام بوده
اتفاقا پریروز مشهد بودم و از روبرو دانشگاه فردوسی رد شدم و یادت بودم
امید که همیشه شاد و سلامت باشی عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد