روز گاری همچو بیـــــــدی ،موی بر سر داشتم
قامتی بالا بلند و کوه پیــــــکر داشـــــــــــــــتم
این دل ِوامانده ام ، دائم به گل گـــشت ِ خیال
مفلــــسی بودم که در رویا بســــی زر داشتم
گاه خامش همچو خاکستر شده من صم و بکم
گاه از هـــرم ِ سخن ،برلب چو آذر داشـــــــــتم
من به خود مشـــغول بودم ، دل به بازار ِ وفـــا
او به سودائی هزار و من چو یک ســـــر داشتم
کی کـــــــــبوتر باز بودم ،پشــــت بام ِ خانه ها
خانه ام ویران،به بام ِ دل کــــبوتر داشــــــــــتم
دل کـم آوردم ز بس بخــــــشنده بودم ، دلبران
دیدم آن مه پیـــــکر و از غیر ِ دل بر داشـــــــتم
عشق آمد کنج و دل شـــد گنج را چون پاسبان
مُلک را من مالک و قارون برابر داشــــــــــــــــتم
در نشیب عمر عشقش نوشـــدارو سهم ِ من
دل به فکر نوش و من نیشـی چو نشتر داشتم
روزگار ِ بد هـــــــزاران شــــعبده در کار داشــت
باز بدتر من به پا دام ِفســـــونگر داشتــــــــــم
حال در هفت آســــــمان نوری نمانده بهر ِمن
راز داری آن زمان بســـــیار اخـــــــــــتر داشتم
آقا کوروش مانده ام که وقتی به سن و تجربه ی شما برسیم ، من چه حرفی برای گفتن دارم!!!
میلاد جان تو الان از من بشتر حرف برای گفتن داری عزیز
فقط باید بخوای و سعی کنی در گفتن خودت باشی
چیزی از من نمانده است در تو
جز نقش همرنگ خنده ات بر تصویر آیینه
جز دست های خنکت در شب تابستان پنجره
جز آوای آرامت بر سکوی حنجره
جز دستخط عجولت بر نبش دفترم
جز حسرت کلام بر بغض و خاطره
حالا کنار من نیستی تا که بشنوی
من داد میزنم بر سر آوار دایره
یک خط... تنها یک خط برای من،دیوانی مشوش است از هزار ساحره
اما تو رفته ای... نه... من هیچ می شوم در انتهای جاده ی پر پیچ حادثه
حرفی بگو تا که بسپرم بر خط خطیه این همه دیوار حافظه
حرفی بزن برو ،
من سیر میشوم از پچ پچه هر هفتاد باکره
سلام
سلام بر پرنیان عزیز
به راستی که تو همه چیز داری
با این همه آنچه که برای تو مانده
خوش به حالت
سلام کوروش عزیز
پستی که گذاشته بودم در اثر یک اشتباه و یا بهتر است بگویم یک اتفاق پرید و حذف شد. چونکه نوشته هایم همه از احساس درونیم بر روی صفحه کلید می آید نتوانستم دوباره بازنویسیش کنم از طرفی کامنت شما و دو دوست دیگر بسیار زیبا بود و برایم عزیز کل پست راحذف نکردم . شاید بعدها دوباره بنویسمش . متن تازه ای به جایش گذاشتم. دوست داشتید بخوانیدش
پرنیان عزیز
تو آنقدر پر احساس می نویسی که هر چه از آن قلم بتراود زیبا و دلنشین است
ولی آن متن خیلی خیلی زیبا بود. حیف شد
حتما از خواندنش لذت خواهم برد
راستی... کوروش عزیز
آیا الان که پست جدید گذاشتم قسمت نظرات تمام پستها را به راحتی باز می شوند یا باز هم مشکل دارند؟
پرنیان عزیز
گمانم مشکل حل شده باشد
دیشب به راحتی برایم باز شد
نگید که این شعر شما بود!!!!!!!!
آرشنیه عزیز ار ارتکابات خودم هست
اگرچه پای ملخی است تحفه ی درویش برای سلیمانی دوستان
سلام.من به خود مشـــغول بودم ، دل به بازار ِ وفـــا
او به سودائی هزار و من چو یک ســـــر داشتم
خیلی زیباست
سید بزرگوار نظر لطف تست
سپاسگذار مهر همیشه گی ات
سلام شعر بسیار زیبایی بود
موفق باشید دوست عزیز
سپاسگذارم
از اینهمه محبت رهای عزیز
واااااااااااااای...خیلی ماه مینویسین...به خدا از دلم میگم........
آناهید عزیز به صداقتت ایمان دارم
ممنون
آقای کوروش از اینکه به من لطف دارید و از همراهیتون بسیار سپاس گذارم .شما بسیار نکته سنج هستید .
با طبع ظریفی که در شما سراغ دارم دعوت می کنم به بلاگ بارانداز اندوه تشریف ببرین. گمونم از خوندن اشعار اون بلاگ لذت فراوان ببرین
من محبت دوستی را سعی میکنم با اندک مایه به محبت پاسخ دهم
که این کم به محبت اینگونه می نماید
ممنونم
راستی کاش لینک میدادی
چرا که با گوگول نتوانستم پیدا کنم
سلام به دوست گلم...
با مطلبی تازه به روز هستم..
خوشحال میشوم که مهمان کلبه من باشی.
درود بر تو مهربان
باعث خوشحالی است
به کلبه ای وارد شد که میزبانی چون تو دارد
درمورد شعرتون شکسته نفسی فرمودید .
بارانداز اندوه در بلاگ ناقابل بنده لینک هست اگر سر زیدن به راحتی می تونید پیدا کنید. امیدوارم لذت ببرید.
ممنونم که زحمت افتادی
چشم هم به خانه ی پر مهرت خواهم آمد و هم به مهمانی دوست پیوندی ات
من از داشتن دوستانی چون تو عزیز فرهیخته لذت می برم
کوروش جون من آپم ولی بهتر نیست ما ها بدون دعوت به هم سری بزنیم ممنون منتظرم
ثریا جان آپ قشنگت را دیدم و حتما از آن خواهم گفت
کاینان برای من نیز پر خاطره اند
ناسپاسی نکن
از روزی که افتخار پیوند داشتم هر روز شاید بیشس از یکبار سر زده ام حتی بدون دعوت
این را میتوانی از یاران هم پیوندی ام بپرسی
چشم دلنازک من
از این به بعد هر بار آمدم اگر به روز نبودی باز یادآور حضورم خواهم بود
مگر امروز باز چو بید نیست؟؟
بیدی که باد ناموزون تقدیر را تجربه کرده است
دیگر نا زیباست
سلام
اگر میخواید با دین زرتشت آشنا شوید وبلاگهای زیر را به شما پیشنهاد میکنم:
zartoshtimosalman.parsiblog.com
paintingword.bloghaa.com
http://www.vandidad1.blogfa.com
لازم به ذکر است که وبلاگهای فوق متعلق به من نیست ولی بنا بر ظیفه حداقلی شرعیم شروع به تبلیغ آنها کرده ام.
موفق باشید.
دوست ناشناسم
ایکاش شناسائی میدادی که عادتم هست تا هر مهری را به مهر پاسخ گویم
و امد را به رفت
وخانه پرمهرت را نگاهی از سر ارادت می نگریستم
البته سپاس از این محبتت
ولی سالها ست خود پیامبر اندیشه های خود هستم
اگر چه هرگز خواهان امت و پیرو و مرید نیستم
و تنها به عشق تنهائی خود موعودی را به خود نوید داده ام
و گریزان از هر اندیشه و باوری
که گریزان هر نوع تعصبی هستم
سپاسگذار محبتت مهربان
درود بر شما:
من در وبلاگم مطلبی درباره داستان زندگی پس از مرگ در دین زرتشت نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطالب را بخوانید و با دیدگاه خود آن را کامل کنید
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]
درود بسیار بر تو دوست ارجمند و فهیمم
حتما خدمت خواهم رسید
ولذت از مطالعه ی اندیشه های پاک را خواهم برد
درود برشاعر خوش ذوق ما
درود بر تو گرامی که ذوق طنزی داری به وسعت خلیج فارس
نومیدانه گفتی... هنوز اختران بسیاری برای تو در آسمان چشمک میزنند!! من به ستاره هایی که برایت نور
می افشانند حسادت میکنم
غروب رو هیچکس و هیچ چیز نمیتواند مانع شود
حتی کسوف و غروب
زیبا بود کوروش جان




















ممنونم ثریا جان لطف دارید
قشنگ بود خیلی...........موفق باشین
بانو خوش آمدید
سپاسگذار همیشگی
When people talk behind your back, what does it mean
وقتی مردم پشت سرت حرف میزنن چه مفهومی داره ؟
Simple! It means that you are two steps ahead of them
خیلی ساده ! یعنی این که تو دو قدم از اون ها جلوتری
So, keep moving ahead in Life
پس، در زندگی راهت رو ادامه بده
اگه به این روزگار زیاد فکر کنیم باید با اون وداع کنیم