مخاطب عزیز
من اگرچه محتوا را اساس هر بنای ادبی میدانم ولی قالب را نیز به همان میزان مهم
نه برج عاج نشینی مانده گار است و نه کوخ نشینی و از کوچ کرده گفتن
نیاز نیست کنکاش حرفی که از عشق تهی است و ورد زبان گوینده از فراق گفتن و شنیدن
درد فراق زخم بر دل حک شده دارد
نیازی نیست از اشک گفتن .
هنر در بیان، باران اندوه است از اسمان دلگیر دل
اگر چه خشمگین از زخمهای اجتماعی باشیم ولی
باتصویر اشکی در چشم سگی .
یا تصویر گر مردی بنام حاج اقا و ابراز عشق هویت پامال شده با ترجمه متنی زیر خاکی
کافی است تا تمام درونیات خودرا به مخاطب منتقل کنیم
ما با قلم احساس و مرکب عشق به میدان آمده ایم
سر و کارمان با شمشیر و زره نیست عزیز
ما میدان دار عاطفه ایم
ما با استخوان شعری خویش باید این ایوان شکسته را برپا داریم تا منظر ی خوش بر نا آمده گان به یادگار بگذاریم
بقول صائب تبریزی
مستمع صاحب سخن را بر سر ِ کار آورد
غنچه ی خاموش بلبل را به گفتار آورد
با تک تک کلماتت موافقم کوروش عزیز
چه عالی نوشتی که: نیاز به ریختن اشک نیست، فقط انتقال احساس کافیست.
شما حکم استادی فرهیخته برای ما دارید.
حتما از نصایح و درس های شما استفاده خواهیم کرد.
میلاد جان از زیادی مهر افتاده ای به سرازیری شرمنده سازی
نمی گوئی که طاقت اینهمه لطف را شاید نداشته باشم؟
ممنون و هزاران درود و سپاس مهربان
نفرمایید استاد
شما تاج سر مایید.
تعریف تیست ، حقیقت است.
ولی تو داری فلبم رو تسخیر عزیز
با این احساس قشنگ و عاشقانه همراهی کردنت
با هم سپاس گذارم
دقیقا با صحبت شما موافقم.در کتاب طلا در مس از دکتر رضا براهنی به سهراب سپهری فراوان توهین می کند و می گوید شاعر برج عاج نشین.بودایی اشرافی چرا که نویسنده معتقد است همه باید مثل شاملو سیاسی کار باشند.ومن فکر می کنم این نقد بسیار اشتباه است.اصلا تعریف شعر یعنی کلام خیال انگیز.احساس شاعر می تواند در سمت و سوی هر چه که دوست دارد بچرخد خواه شاملویی خواه سهرابی خواه نیمایی...شاعر با الهام شعرش سروکار دارد.:خون چو می جوشد منش از شعر رنگی می زنم.این قلم است که در دریای احساس شاعر حرکت می کند.پس هر چه دوست دارید بسرایید در هر مقوله ای.وما لذت می بریم دوست خوبم.
ممنونم ویس عزیز
من هم به عنوان یک مخاطب کتاب دکتر براهنی
انگونه نقد را(اگرچه کتاب وزنه ای است به جای خود) نمی پسندم
بویژه شعر دقش را که می خواست سبکی باشد
را هرگز درک نکردم
اگرچه تجربه ای بود
و کاملا با تو عزیز موافقم
سپاس فراوان
شمشیر ی از گرما در دستان مخاطبینم دارم که دل را به نوازشی ز جنس مهر دعوت می کند
واین خنده های قلقلک ان مهرساز است
ممنونم بانو
قصه نغز تو از غصه تهی است
باز هم قصه بگو
تا به آرامش دل
سر به دامان تو بگذارم و
در خوابــــــــــــــــــــــــ روم...
تقدیم به تو کوروش جان
که خوب می دانی چه بگویی
حقیقت یار تو باد
اتفاق نغز و جالب حضور قربیه ای است
که در مه ای از ابهام گم شد
وگویا قرار بود غریبه نماند
گاهی فکر می کنم. باید زبانم را سرزنش کنم
که مسافری را از سفر باز میدارد
کوروش جان غمگینم کردی
بی مهری چرا؟!
سفر خانوادگی ما هفته گذشته بنا به دلایلی لغو شد
اما خوش باد دولتمردانی را که آخر هفته ها را در پایتخت تعطیل کردند! عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد
خدا را چه دیدی شاید به دلیل آلودگی هوای پایتخت آمدیم دست بوس
سلام قریبه ی مهربان

بی مهری به ان معنا نه. کم لطفی دیرامدنهای منجر به دلتنگی
وکم طاقتی لحظه ی دیدار نوید داده شده
امیدوارم انقدر انجاتیر ه و تاربشه که ما نیز فیض دیدار به ان بهانه پیدا کنیم
البته همه سلامت باشند
والبته اجازه بده گله کنم که چرا دست بوسی!!!!!1
که مرام ایرانی اینست که خم را براندام پیش هیچ کس نمی پسندد
به امید دیدار
سلام شیطون.........
بابا دستت طلا.... خوب برمحمل س خن پیش تازی می کنیا..
بابا ایول...... حال خوشی دست داد ..... ممنوون بابت حسن سلیقت در انتخاب لغات.....
ممنونم حامد جان که اینجارو لایق دانستی
چشم رنجه ات را خیر مقدم
کوروش جان
دست بوسی رفیقان برای ما سر به آسمان ساییدن است
اگر سرنوشت دیدار نصیبمان کند با افتخار به دست بوسی نائل می شویم
اما شما از چه کم لطفی می کنید؟!یهنی مارا قابل به دست بوسی نمی دانید؟!
افسوس
مارا سری است که بر استان جانان


که دست بر خاک همت زده داریم و روی یاران بوس در دل
چه شیرین است سرنوشتی که وعده دادی . اگرمان قسمتی به یُمن رسد.
مارا و کم لطفی در پاسخ به مهر؟!!!!!!!!!!!!!
مگر که قریبه را در دل حس غربتی امده باشد