زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
بال ِ پرواز
به دنبال تو می گشتم
بهشت جاودانی ، در تو جستم
......لیک
........کجا خواهم توانستن
.......................به پروازی
.........................تنعم را بهشتن.
بهشت ِ جاودانی
بهشت ِ اولینی
............آخرینی.
به دنبال ِ تو می گشتم
وشاید در تلاقی
.............روحمان پرواز را
...............با یکدیگر در آسمان
.....................دیدار کردند.
اگر این آسمان ِ چشم تنگ
...................اینجا
....................نسازد رعد
....................نپیچد یا نسوزد بالهامان را
................._که پرواز ِ من و تو
............._اقاقی های ِ عاشق را همانند ست
.........................._به رقص ِ هنگامهءدر باد.
به دنبال ِتو می گشتم
سبک روح و سبکبالی
به پرواز
_این کلام ِ آسمانی
..............خفته درشعرت
بجستم من
........بهشتی را
که آن منزلگه چشمان ِ معصومت
............._بسان ِآینه صادق
زبان ازمهربانی
...............عاشقی
..................فتانگی
.....................می راند.
و خود را محو ، درمینو بهشت آشنا کردم.
............شنای ناشیان ِغرق ِدر امواج
...............................به گرداب ِ همان شهلا
..........................................شنا کردم.
ترا من جسته ام
در سال هائی دور
و دست خود ، که نه شعرم
................پناه و سایبان ِ نور ِ خورشید
..........................سما کردم
.............................که تا
............................چشمم نسوزاند
............................نیارد آب
............................نریزد آبرویم را
............................بیابانگرد ،کردم خود
............................ز مردم من جدا کردم.
ومن پرواز را
در خاطرات ِ دور می جستم
...................عبث بودم به اندیشه
...................که مرغ ِ خانگی را
...................بال ِ پروازش نباشد
.................._اگر پرواز خواهد کرد
..................به اندک فاصله
..................ز بامی تا در کوچه
..................که این اندک ، گزیری نیست
........................................گریزی نیست
که آتش درون ِ او
................خبر داری
که از " آدم " بیاموزد
................پند دانائی
................نجوید او بهشتی را
.................که هر خامی
...................به سر دارد
......................چه سودائی؟
بهشت ِ اولین باشی.
............بهشت ِ آخرین باشی.
مرداد 77
سلام خدمت دوست عزیز و گرامی,وبلاگ najvamoviestar با عنوان "فیلم شعبده باز"به روز شد.منتظر حضور گرم شما و نظر قشنگتون هستم.

ممنونم نجوای عزیز


خدمت خواهم رسید
ممنون
دل بی دوست دلی غمگین است.کوروش خان دلم برایت تنگ شده
سید عزیز


باید می گفتی دل به دل راه داره
من الان در خانه ی تو بودم نازنین
بنام دادگر ودادار یگانه
با درود به دوست عزیزم
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
این بار به خاطر نزدیک بودن به مراسم جشن سده به صورت کوتاه در مورد این جشن و چگونگی برگزاری آن مطالبی نوشتم . تا همه دوستان در مورد این جشن ملی ایرانیان بیشتر بدانند وآگاه باشند که زرتشتیان عزیز چگونه با از خود گذشتگی نگهدار این مراسم ها بوده و به چه زیبایی در طول تاریخ از این مراسم ها محافظت نمودند حتی در بدترین خفقانها و کشتارهای بیرحمانه که توسط تازیان انجام میشد.
خوشحال میشم که دیدگاه شما رو در مورد این مراسم بدونم.
شازیوی و شادیگسترباشید
[گل]
بنام دادگر ودادار یگانه
با درود به دوست عزیزم
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
این بار به خاطر نزدیک بودن به مراسم جشن سده به صورت کوتاه در مورد این جشن و چگونگی برگزاری آن مطالبی نوشتم . تا همه دوستان در مورد این جشن ملی ایرانیان بیشتر بدانند وآگاه باشند که زرتشتیان عزیز چگونه با از خود گذشتگی نگهدار این مراسم ها بوده و به چه زیبایی در طول تاریخ از این مراسم ها محافظت نمودند حتی در بدترین خفقانها و کشتارهای بیرحمانه که توسط تازیان انجام میشد.
خوشحال میشم که دیدگاه شما رو در مورد این مراسم بدونم.
شازیوی و شادیگسترباشید
[گل]
دلنشین بود

دلنشین دیدی ندای عزیز


ببخشید اگر طولانی شد
سلام بر بانوی شرقی عزیز



ممنون حضور گرم همیشگیت
بنام دادگر ودادار یگانه
با درود به دوست عزیزم
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
این بار به خاطر نزدیک بودن به مراسم جشن سده به صورت کوتاه در مورد این جشن و چگونگی برگزاری آن مطالبی نوشتم . تا همه دوستان در مورد این جشن ملی ایرانیان بیشتر بدانند وآگاه باشند که زرتشتیان عزیز چگونه با از خود گذشتگی نگهدار این مراسم ها بوده و به چه زیبایی در طول تاریخ از این مراسم ها محافظت نمودند حتی در بدترین خفقانها و کشتارهای بیرحمانه که توسط تازیان انجام میشد.
خوشحال میشم که دیدگاه شما رو در مورد این مراسم بدونم.
شازیوی و شادیگسترباشید
[گل]
سلام کوروش گرامی ...
زندگی کوتاه تر از آن است که به ناراحتی و غم بگذردو قلب هابشکنند آنچه از روزگار بدست می اید با خنده نمی ماند و آنچه از دست برود با گریه جبران نمیشود!! فردا و فرداها خورشید طلوع می کند حتی اگر ما نباشیم...
پس زندگی کنیم ...
مرسی از حضورتون
سلام بزرگوار


و سپاس از مهربانی هایت
دوباره برگشتم این قسمت شعر خیلی زیبا بود

ومن پرواز را
در خاطرات ِ دور می جستم
عبث بودم به اندیشه
که مرغ ِ خانگی را
بال ِ پروازش نباشد
اگر پرواز خواهد کرد
به اندک فاصله
ز بامی تا در کوچه
که این اندک را گزیری نیست
.گریزی نیست
ممنون مهربان


چشم رنجه کردی نازنین
پرمهر چون آفتابی که برازنده ی نامی
درود بر استاد عزیز



بسیار زیبا و لذت بردم ...
درود هزار باره بر توحید عزیز


ممنونم که سر زدی
خاموشی ایدیت نگرانم کرد
شاد باشی سالار
از اون شعرهاست که بازم باید بیام چند بار زیر لب زمزمه کنم تا از حسش لذت ببرم
نظر لطف داری مهربان


ارمان عزیز
خرف دل است
امید که دلنشین باشد
کوروش خان! همیشه برام سوال بوده بهشت اولین همون بهشت اخرینه؟
آیا ما باز هم بر میگردیم به جایی که پدرمان ادم رانده شد از انجا؟
این داستان بهشت هم داستان غریبی است
شاید هم بهشت اخرین در قلوب ادمهاست
ارمان عزیزم






من هرگز کسی را ندیدم که بازگشته باشد از اینهمه گفته پر ابهام و متناقض که بیشتر نشان از تخیلی بادیه نشین می باشد خبر اورده باشد
معشوقکانی را تصویر می کند که شبیه این ادمکهای مونثی ذاست که اخیرا در پلی بوی و.. تبلیغ می شود
بگذریم
برای بهشت اول و اخر دیگر ی است
که نفس میکشد.غذا می خورد و...
اگر میرفتم به جد شاید خبری برایت داشتم
ولی سعادت دست نداد
ومن پرواز را





در خاطرات ِ دور می جستم
...................عبث بودم به اندیشه
...................که مرغ ِ خانگی را
...................بال ِ پروازش نباشد
.................._اگر پرواز خواهد کرد
..................به اندک فاصله
..................ز بامی تا در کوچه
..................که این اندک را گزیری نیست
........................................گریزی نیست
سلام کورش مهربان...
گاه حس درونتو توی اشعار دیگران پیدا میکنی...
این قسمتش واقعا سزاوار هزاران آفرین بود
ممنونم فریناز عزیز






هم از لطف بسیارت و هم اینکه
متوجه ام کردی که خطایی تایپی پیش امده و یک
را
اضافه نوشته شده
همیشه پر مهری و دوست داشتنی
دلت شاد و لبت پرخنده
سلام کوروش عزیز
از پرواز نوشتید ... و من همیشه عاشق پرواز ... می دانید که؟!
شعر خیلی قشنگی بود.
سلام و درود بر پرنیان عزیز




پرواز
بله نازنین آرزوی تمام اندیشمند است اگرچه در نوعش متفاوت
امیدوارم نه در خواب که در بیداری پرواز آمالت صورت بگیرد
سلام
ممنون از اینکه منو مثل دخترتون میدونید
نه قهر چیه...چون روز بعدش تاریخ داشتیم و من باید کنفرانس میدادم رفتم که درس بخونم
سلام مهربان



ممنونم که با این توضیح کمی از نگرانی ها کاستی امیدوارم که نتیجه خوبی از کنفرانس گرفته باشی عزیز
عاشق شعرم.ودر حیطه هنر تاثیر شعر برایم از موسیقی هم بیشتر است.این شعر بسیار زیبا است.ومن همینکه شعری را می خوانم ناخود آگاه وزنش میاد تو سرم.بحر هزج را بسیار دوست دارم .
تو خود تجسم شعری



هروقت به وب زیبایت میایم سرشار باز می گردم
ممنون ویس عزیز
عاشق شعرم.ودر حیطه هنر تاثیر شعر برایم از موسیقی هم بیشتر است.این شعر بسیار زیبا است.ومن همینکه شعری را می خوانم ناخود آگاه وزنش میاد تو سرم.بحر هزج را بسیار دوست دارم .
پس درست حدس زده بودم کوروش جان!
آش همان عشق قدیمیست که اینچنین دلت را جوان نگه داشته!!
مرحبا...
میلاد جان






پاسخی بجز
ندارم
سلام کورش عزیز وبزرگوار
اول قالب جدید مبارک .مثل همیشه اشعارتان ارزشمند.زیبا وقابل تامل باورکن دیر پاسخ دادم شرمنده میدونید بعدازیک بیماری وعمل جراحی بعدهم مدتی استراحت اعصاب شکن اجباری همه کارها روی هم انبار میشود وکوهی که بالارفتن ازآن سخت است واین مدت خیلی گرفتاری داشتم .مدت کوتاهی هم که خوشحال شدم فروم تودی بازشده تا چندروز آمدم فعالیتی کنیم که مجددبسته شده .اگرهم باز است آدرس آنرا ندارم حداقل آنجا بیشتر درخدمتتان بودم وازکلاس ارزشمندت استفاده میکردم
امید که همیشه شادوموفق وسالم باشید
درود بر استادبزرگوار آقا کریم گل


لطف کردی عزیز
نمیدانستم وگرنه نگرانیم حتما از غیبتت بیشتر پیگیری می کردم
براستی که دنیا ی عجیبی است
یک سو دلبستن دارد و سویی که منزجر کننده بی خبر ماندن
من نمیدانم چرا تماس های تلفنی بی نتیجه است
واجب شد از فردا دوباره تلاش کنم
امید که بهبودی حاصل شده باشد
که سلامتت آرزوی قلبیم است
بله اونجا هراز گاهی بسته می شود
این مائیم که نیاز به بهره از محضرتون داریم مهربان
شاد باشی و سلامت