جهان
ایستگاه متروکی است
و
من
سوزن بان پیری که
منتظر ِ
بازگشت قطارم.
دیر نکرده است؟
********
گلستان ،ناله ها ی زار داره
شکوفه همره صد خار داره
چو پرسیدم دلیل خار گفتند:
که خوبی دشمن بسیار داره
ادامه...
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید مکن زغصه شکایت که در طریق طلب / به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز / که گرد عارض بستان بنفشه دمید بهار می گذرد دادگسترا دریاب / که رفت موسم حافظ هنوز می نچشید
سلام خدمت شما دوست عزیز وبلاگ بسیار زیبایی داری
انجمن ایرانیان منتظر توست تا به این جمع بپیوندی و در بزرگ شدن این انجمن به ما کمکم کنی منتظرت هستیم
با تشکر
http://golden-forum.cz.cc/
سلام
الهی سالیان سال سلامت زندگی کنین...
غمگین نگین دیگه...
سلام بر نسیم عزیز


زنده باشی مهربان که موجب امیدی
چشم اگر چه گاه اختیار از دست آدمی خارج است و گاه نیز
گفتن باعث تخلیه و از طرفی شرمساری عزیزان مخاطب
سلام استاد
زنده و پاینده و شاد باشین همیشه..
سلام بر باران بهاری


که شادی و طراوت فصل است
خوش امدی مهربان
چه قدر این گذر را دوست دارم


گذر عمر را هم نه پاس گذر انتظار فراغش دوست خواهم داشت
باشد که به وصالی رسیم
می دانم آن هم می گذرد
فریناز عزیز


چه دوست داشته و چه نه
این گذر هست و خواهد بود
فقط ارزو می کنم و کن که به شادی باشد و سلامت
درود بر شما


آرزوی ما عمر طولانی و شاد و پربرکت شماست
درود بر شکیبای عزیز


ممنونم مهربان که آرزومند خوبی هایی
منهم برایت عمری به عزت و شادی را خواهانم
عید گذشت ولی داغ عیدیهایی که دادم رو جیب حقیر مانده هنوز
خدایا ! کی حقوق میدن
آرمان جان



ما که ساعت تحویل زدیم به دل سفر
بعد از 10روزکه برگشتیم و باز از عیدی راحتی نداشتیم
فعلا با مساعده از صندوق عرضی!!!! بهره ببر
تا یارانه ها برسه
غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست
غنچه آن روز ندانست که این گریه ز چیست؟
باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل
گریه ی باغ فزون تر و شد و چون ابر گریست
باغبان آمد و یک یک همه ی گلها را چید
باغ عریان شد و دیدند که از گل خالیست
باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل؟
گفت پژمردگی اش را نتوانم نگریست
من اگر از روی هر شاخه نچینم گل را
چه به گلزار و چه گلدان دگر عمرش فانیست
همه محکوم به مرگند چه انسان و چه گیاه
این چنین است همه کاره جهان تا باقیست
گریه ی باغ از آن بود که او می دانست
غنچه گر گل بشود هستی او گردد نیست
رسم تقدیر چنین است و چنان خواهد بود
می رود عمر ولی خنده به لب باید زیست
ممنون راضی جووون


درووود دوست عزیزم
خوب هستی؟
اپم
اپی درمورد دلاورزنان وبانوهای بزرگ ایرانی
بدوبیا بیا با اتوبوس تاکسی قطار هواپیما کشتی وهروسیله نقلیه دیگر
بدو بیا وهمشو بخون
[گل][قلب][گل]
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
مکن زغصه شکایت که در طریق طلب / به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز / که گرد عارض بستان بنفشه دمید
بهار می گذرد دادگسترا دریاب / که رفت موسم حافظ هنوز می نچشید
سپاس از شعر زیبا و مناسب حال


عشق اساطیری و حتی یاد و تاثیرش بر عید!!
غمه لذت بخشیه!
ممنونم میلاد عزیز


که گویا فراقی یافته ای و مهر می پراکنی
سلام
وبلاگ زیبا و با مصمائی دارید
تبریک میگم
این شعر که نوشتین دقیقا حرف دله منه
نمی دونم تا کی این وضع ادامه داره
یک عالمه بغضه که مونده تو گلوم
سلام بر آسمان آبی روشن


که مبادا تیر و تار و پر ابر ببینمت
ممنون لطفت نازنین
باز هم سربزن و از شادی هایت بگو
مارا غم بس