دوختـــــم لب ،تا نگـــویم ، آشـــــــکارا راز را
بسته ام بر دوســــتان درب طـــلب هم آز را
تا نگویم ،برمن این چندین صبا،چونان گذشت
چون، نشــاید گفتن ،این رمز ِِغــــــم آواز را
آینه گشتم ،به خلوت ،خیره در چشمان ِ او
ای بسا اشــک دلم ،شــد خندهء غمـــاز را
دشمنم سنگی فکند و شیشهء قلبم شکست
دوستـــــم ،گفت آفـــــرینی یار سنــــگ انداز را
گرکشم، من طوق عزلت را به گردن باک نیست
زنده میـــدارم به دل ،من حســــرت ِ پرواز را
نیست یاری آشـــنا دردهای کهنـــــــه ام را
هر نفس لعـــنت فرستــــــم ،خانهء دلباز را
حجت ارخودرا شناسی،دل به مهر کس مبند
آتشــی درکش ، بســـوزان ،مهر هردمسـاز را
دلم به بهانه همیشگی گریست
بگذار بگرید و بداند
هر آنچه خواست همیشه نیست!
زیبا بود
سلام احمد جان


ممنونم حضور اگرچه نه شادمانه ات
دلت بی غم باد و روحت سرشار امید و آرزو
درد دارد …
وقتی چیزی را کسر میکنی که با وجودت جمع زده ای . . .
درد گاه شیرین است و جذاب
اری وقای در پس آن روشنی دیدار درون بظاهر ادمیان را میسر می کند
ممنونم عسل عزیز
انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان
یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده . .
تنهائی حکایت غروب هست و شکوه و مویه های درختی تنها به هنگام بازگشت پرنده گان به لانه
سلام.دشمنم سنگی فکند و شیشهء قلبم شکست
دوستـــــم ،گفت آفـــــرینی یار سنــــگ انداز را
خیلی زیباست
درود بر تو عزیز


ممنونم مهربان دل قندین و زبان پر نیش و نوش
سلام استاد مهربون





ممنون که به من سر زدین و نظرتون رو راجع به داستانم گفتید...
فکر کنم از این به بعد باید بیشتر روی ویرایشش دقت کنم
شرمنده...
شعر خیلی زیبایی نوشتین...
خوشم اومد ازش...
باز هم از حضورتون ممنون...
شاد و آروم باشید...
سلام سوفیا جان


واقعا از خواندنش لذت می برم عزیز
با آنای تو لحظات می گذرانم
و خوشحالم که اینهمه انرژی را می بینم و قتی قلمی را استوار
شاد می شوم
ممنونم مهربان و صبور باشی پر آفرینش
هیچ گاه از دوست داشتن انصراف نده ، حتی اگه بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت جبران را بده . .
کاش میشد


آنچه را که عقل می فرماید
گوش ، گوش می کرد
امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار
شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد . . .
هزاران هورا بر ای شیرین تر از عسل


ممنونم عزیز زیبا گفتی
حجت ارخودرا شناسی،دل به مهر کس مبند


آتشــی درکش ، بســـوزان ،مهر دمسـاز را
سلام کوروش گرامی
شاید اگر منم شاعر بودم تمام حرفامو تو این بیت میگفتم و تمام...
سلام بر شکیبای مهربان


که باعث شد خطائی تایپی را رفع کنم
سپاسگذار مهر همیشگی ات
همه با یار خوشند من با غم یار خوشم
زنده باشی کوروش خان خیلی خوب بود
درود بر طراوت شمال


و احساس همیشه آماده به بارانش
ممنونم مهر بان
شادیت را آرزومندم
فراموش نکن قطاری که از ریل خارج شده ، ممکن است آزاد باشد
ولی راه به جائی نخواهد برد . . .
گاه فکر می کنم کاش انسان نیز با اولین خروج چنین بود


خلاصی تمام خروج ها
سلام کوروش خان
در مورد زیبایی و جذابیت شعر چیزی نمیگم
آنچه عیان است چه حاجت به بیان است
اما در مورد غمی که در دل شعرت هست خیلی حرف میشه زد
راستش شیرین کلام و خوش سخن نیستم که اگر بودم ساعتها در مورد این شعر حرف میزدم
دل نبستن به مهر مردمان واقعیته ولی مگه میشه دل به مهر کسی نبست
دل میبندیم و دل میبندن ولی با این وجود بازم همیشه تنها هستیم
اگه این شیرین بیانی و زیباسخن نیست پس چیست


آنقدر
سنجیده و نازک خیالان کلمات را به جمله تبدیل کردی که
شعر را یارای همسری نیست
ممنونم از حسن توجه ات
و درک سرشار
لب چه می دوزی استاد!

این کتاب هفت من مثنوی است
لب فرو بندی با رنگ رخسار چه میکنی
با چشم اشکبار چه میکنی
با پای زیربار چه میکنی
نه استاد! نمی شود
جز فریاد زبانی نیست
رازداری نیست
سر در چاه باید کرد و با آب همراه نفس شد
آرمان عزیز


فریاد را جای فراخ می خواهد چون دشتی و کوهی استوار
تا در تنهائی ها
راز گفت و خود شنید
تا سبکبال چون قوئی
در برکه ای متروک شنا کرد
ممنونم احساس زیبایت
سلام استاد عزیز
رحمی کن دل بیتاب ما را.....
اینقدر پرش نده....
تو که میبینی برای پریدن آسمانی نداریم....
گرکشم، من طوق عزلت را به گردن باک نیست
زنده میـــدارم به دل ،من حســــرت ِ پرواز را
ای فدای دل تو سپهر عزیز


که هر نوشته ات
فریادی بیصدا ست از نهانی درون
شعری است که قافیه و ردیقش فراق است و دلتنگی
ممنون مهربانی هایت
سلام


نمی دونم چرا اما همیشه درد عمیقی رو میبینم...
همیشه یه رد پایی هست از یک اتفاق...
چرا این رد پا همیشه هست استاد؟
ولی همیشه می خونم و رد میشم...غافل از اینکه این ابیات از اتفاقاتی جوشیده اند...
راز داری دل می خواهد
دلی دریایی....
سلام مهربان


بر ماسه ی دریا اگر رد پائی بمان زود پاک می شود
اما
بر دلی که رد پا ماند
ان سنگ دل می شود
و رد پا میعادگاه
نیست یاری تا بگویم راز خویش


ناله پنهان کرده ام در ساز خویش
چنگ اندوهم خدا را زخمه ای
زخمه ای تا برکشم آواز خویش
برلبانم قفل خاموشی زدم
با کلیدی آشنا بازش کنید
کودک دل رنجه ی دست جفاست
با سر انگشت وفا نازش کنید
پر کن این پیمانه را ای هم نفس
پر کن این پیمانه را از خون او
مست مستم کن چنان کز شور می
باز گویم قصه افسون او
یاد این شعر فروغ افتادم...
خیلی دوستش دارم....
ممنونم فریناز عزیزم


که ما را به میهمانی گلها برده ای
ما مخلصیم برادر
دربست ، از اینجا تا آنسوی مرزهای آسمان.
استاد که تو باشی
شاگردان همه شیدایند....
در خلوص و پاکی ات شکی ندارم


کسیکه سایه روشن ذهن را می نگارد
اثری جاودان بر دلها میگذارد
مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک
که پر از یاد تو بود
و خیالم می گفت
تا ابد مال تو بود
تو برو. برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم
عسل جان


مهم خوردن ضربه است که از چه کسی؟
گاه یک تو از دوستی
از دشنام دشمنی تلخ تر است
لذت می برم از اینهمه احساس
و ایکاش میشد تکه های دل
را پیوند زدن
استاد ! دل هوای شما را کرد
تقصیر از ما نیست
پروانه اش کردی
خواهی بسوز خواهی بساز
اگر میداد لیلی کام مجنون …
کجا افسانه میشد نام مجنون
بیرون ز حساب نام لیلی
با هیچ سخن نداشت میلی
هرکس که جز این سخن گشادی
نشنودی و پاسخش ندادی
آن کوه که نجد بود نامش
لیلی به قبیله هم مقامش
از آتش عشق و دود اندوه
ساکن نشدی مگر بر آن کوه
بر کوه شدی و میزدی دست
افتان خیزان چو مردم مست
دردیست غیرمردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کان درد را دوا کن
دلنشین بود مثل همیشه
درود بر آسمان نیلی احساس



چه شعر زیبا و مناسب حالی
ممنونم نازنین
کاش آدرس خانه ات را میدادی!!
سلام کوروش عزیز
خیلی قشنگ بود این شعرتون . البته امیدوارم هیچ کس هیچ وقت شیشه قلبتون رو نشکنه.
سلام بر بانوی احساس و لطف


ممنونم بخاطر دعای مهربانانه ات
سلام اره واقعا
درود برایران وشما...
قلب ها دریچه ی نفوذند انکه صادقانه نفوذ کند پایدار ترین میهمان
است.... دوست عزیز شعرتان بسیار دلنشین بود.
درود بر تو نازنین


که اینچنین زیبا گفتی
بله صداقت تنها کلید ورود به قلبهاست
و عاشق صادق شاه کلید در دست همیشه اذن ورود دارد به قلب معشوق
ممنونم از اینهمه مهر که داد را در زبان و دل نهان داری
به زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد


سلام.وعرض ارادت./سر ارادت ما و آستان حضرت دوست/
که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست


نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست
سلام بر ویس عزیز
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


سلام آقا کورووش ببخشید مزاحم شدم
جلو اسم من اینو نوشتین فکر کنم اشتباه شده
پائیزی ها(کیانوش)
آدرسم اشتباهه
شایدم من ندیدم
نمیدونم
اینجا یک معمار مینویسد!!
http://greatbuildings.blogfa.com/
یه چک میکنین؟
سلام بر تو عزیز


از خوشبختی من اینه که دوتا کیانوش دارم
وتو اون یکی رو باز کردی
نه آدرس و اسم درسته عزیز
دوباره هردو رو چک کن متوجه می شوی