عاشقانه زیستن را به بزم شبیه کردم .ولی بیوفایانه را ،ظلم است تشبیه به رزم کنم.
چشمم می سوزد .نمیدانم از دود دل است یا اسپند استقبال
چه رویائی است در هستن کنارم باشی و در نیستنم . تو باشی
پرسید اصلاح نمیکنی؟ ریش ات بلند شده.
با خود گفتم چه خوب شد دیگران ریش درونت را نمی بینند
هرچه گویم از رفتن و از رفتن تست
امشب اسمان چه بی ستاره است. نکند ماه من قهر کرده باشد؟چتری برای باران ندارم
چه زخم بدی است عادت.که زمان نمک می شود برایش
افسانه ی عشق را بر دیواره ی آثار باستانی نوشتند. هر که دید . گفت:قصه ی زندگی من است.
تنهائی حکایت غروب هست و شکوه و مویه های درختی تنها به هنگام بازگشت پرنده گان به لانه
دل ِ من سی دی پر از عاشقانه بود سرنوشت خش های نامرادی برآن کشید.
ماهی ازتنگ بلورش افتاد
داد از دست دل ِ آن صیاد
دل ِ من شاه همه دریاها
اوفتادست بدامش نا شاد
من به این تنگ بلورین دلخوش
که نگاهی کندم ، بی بنیاد
حیف ، افسوس فراموشم کرد
شده کارم همه داد و فریاد
اوفتادم من از این تنگ ببین
عمر بی حاصل ِ من رفت به باد
آغوشت را به من بسپار.تا روح سرگردانم پاروزنا نخود را به ساحل نجات برساند.
گلی را می شناسم آتشین نام
گلی هم هست به نام قهر
تو از کدامینی؟؟
دلتنگم مخوان
که اگر چنین بود
ترا اینهمه
در خود جای نمیداد.
بالا بلند پروازت تا به کجاست؟دیگر خدای را هم نمی شناسی.
درخت ایستاده می میرد.
پرنده بر زمین
من بر کدامین شاخه ایستاده ام
که زمین زیر پای من است؟
آفرین روسفیدم کردی.
از شرم رفتارت
رنگ رخساره ام
به گچ ماند
مرا سعادت پروازده
دربینهایت آغوشت.
تا ببینی اوج را
در بیکرانه های نیاز
چه زیباست بوسه ی
عاشقانه ی زنبور بر گلی
که پژمرده ی آفتاب سوزان است
فی البداههایم تناقض ِ درونی من است
به لبخند آفتابت روز می شود
و به غروب مهری شب
شب زنده داری های مرا ماه می فهمد
که با طلوع صبح
به خواب می رود
شب تا به صبح
از سرمای بیتو بودن
می لرزم.
زخمهایم دلم
دندان درآورده
لااقل کاشکی برایش
دانو می پختی.
(دانو=غذائی مخصوص دندان در اوردن کودک میپزندو به اقوام
نزدیک کاسه ای هدیه میدهند. و طرف هدیه ای برای نوزاد در آن پس میدهد)
شب که می شود
تمام بدنم تاول یاد میزند
نکند به اگزمای بیوفائی
دچار شده ام!!!؟؟؟
دیگر به خواب هم نمی بینمت!
مگر دیدنت در خواب هم
از منکرات شده؟
پیش از این دلم برای پرنده گان می سوخت
حال نمیدانم انها دلشان برای من می سوزد
در قفسم و تنها.
بسترم
بوی نا ی تنهائی میدهد.
مگر عرق تن چند نفر
گرفته است؟
دیشب بیادتت گلی را
به بستر بردم.
مادرم می گفت:
استغفار کن ننه جان
از بس دیشب بیاد تو بودم
صبح که بیدار شدم
شبنم بستر من
یوی تو داشت.
کتاب دلم را
خوانده ای
چرا پس نمی دهی؟
یک برگ دفتر خاطراتم نیست!!!
نکند تو کنده ای؟
همانی که دوستت دارم را
با خون دل رنگ کرده بودم؟؟؟
نگاهم را روزگار به جنس ِ درون ِ ویترینی شبیه کرد که آفتاب بیرون رنگ و رویش را برد
خانه ای ساخته ام از پر ِبال
که ترا می برمت
پرواز کنان
تا خود ماه
یا که خورشید خیال
هرچه بالاتر از آن
تا کند گرم ترا
یخ دلها من و تو
آب شود
باز احساس
به پرواز درآید آنجا
رود آنجا که دگر
هیچ خیال
تاب پرواز نباشد اورا
مرا با نیم شبهاخوشتر آید
که یادت با وصالت در بر آید
مرا با نیم شبهاخوشتر آید
که یادت با وصالت در بر آید
استاد! این عارفانه ها و عاشقانه ها چه شراب نابی هستند


می خوانیم و مست می شویم
می بوییم و مستانه می گردیم
دست مریزاد
سلام آرمان جان


تو همیشه لطف داری مهربان
اینها دلنوشته است که گاه فقط و فقط مخاطبش خودم هستم
و زمرمه هایی درونی است
اره...
مثلا چقدر بد بود ادما ذهن طرف مقابل و افکارشو میخوندن
اشتباه کردی.من درختم نه پیچک که التماست کنم.


دوست عزیز سلام
با اجازه وبا افتخار
تنوع کارهایتان زیبایی آنها را دو چندان
نموده است....
لینکتان کرده ام.
ممنونم مهرداد عزیز


تو هم به جمع یارنم پیوستی
سپاسگذار مهرت
ای دل ، دل سودا زده ، سامانم کو ؟ / ای کالبد تهی شده ، جانم کو ؟ / امروز که از همیشه مشتاق ترم / ای خانه ی سوت و کور ، مهمانم کو ؟
می خواستم مردم را کور کنم که تورا نبینند. ایکاش مردم چشم کور میشد و تورا نمی دید.


قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض / یک طرف خاطره ها ، یک طرف فاصله ها / در همه آوازها حرف آخر زیباست / آخرین حرف تو چیست تا به آن تکیه کنم / حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست .
فکرمیکردم که من استکانم و تو نعلبکی.ولی تو چای داغ داغ بودی.لب سوز شدم.


دوست آن نیست که از دوست سیر شوید / دوست آن است که با آن پیر شوید .
برو . دریغ که قطره ای آب را حرامت کنم .تو که مسافر نیستی!راهی به ناکجا آباد داری.


دلم می گیرد وقتی کبوترم آشیانه در باغچه همسایه می کارد
پرستو و هرچه که یاد آور کوچ است را ،دوست دارم.من مانده گار هیچم .


سلام...پیشه منم بیا..پشیمون نمیشی!
باتبادل موافقی؟
قاب خالی را دوست دارم .دیوار دلم را که نباید خالی ببینند.


موافقم عزیز
دروود و شاد باش
آزادی خلاقیت می خواهد
من با این انقلاب درونی
کی بی عقیده می شوم
به دور خودم پرسه می زنم
تا ته ندانم کاری هایم را چه پیش بیاید
حالا که کوروش نیستیم خیالتان تخت جمشید باشد
اینجا نه جای مکث /که پل های پشت سرت خرابند
نامرد /آن بود که یک وجب آب و خاک هم رویش ریخت
چشم های بی نماز قافل ماندند
مردم هم دیر رسیدند با نوش دارو هایشان !؟!!!
با اجازه پیوندی.
درود بر نیلوفر عزیز و مهربان


و سپاس از کامنت زیبایت
اگه برگردی و ادرس وبلاگ زیبایت اصلاح کنی
مرا قرین مهر خواهی کرد
ممنونم از محبتت
چترت را کنار ایستگاهی در مه فراموش کن ، خیس و خسته به خانه بیا ، نمی خواهم شاعر باشی ، باران باش ! همین برای هفت پشت روییدن گل کافیست
شب و روزم شده یکی، روز آفتاب است و شب یاد تو.


خیلی وقته چشمهایم از فکر تو بارانیست / سال هاست دریای دلم از عشق تو طوفانیست / دیگر کاسه ی صبرم شده لبریز از درد بی تو بودن / خدایا انتظار دیدن یار چقدر طولانیست
اشتباه کردی.من درختم نه پیچک که التماست کنم.


من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم / من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم .
چه می گوئیکه فیلم تکراری است؟ یاد او برای من همیشه شب اول اکران است.


ارزش دوست یک دنیاست ، گرچه آخرش ناپیداست / من به آخرش نمی اندیشم ، چون همین دوست داشتن زیباست .
قاب خالی را دوست دارم .دیوار دلم را که نباید خالی ببینند.


دقایقی را که به عیب جویی دیگران می گذرانیم، اگر صرف اندیشیدن به عیبهای خود کنیم، فایده های زیادی می بریم که کوچکترین آن خودشناسی است
باغروب آفتاب دلم میگیرد. این احساس را از زمانی دارم که تو غروب کردی.


میزان هوش انسان به جوابهایی که میدهد معلوم میشود و میزان خردمندی اش از سوال هایی که میکند
غروب شد و باز تو بانو فانوس تنهائی ام را به کبریت یادت روشن کردی .


خدا تنها معشوقی است که عاشقانی دارد که هیچ یک از بودن دیگری
ناراضی نیست و هیچگاه یکی از آنها معشوقش را تنها برای خود نمی خواهد . . .
.
کتاب شعرم .تابوت احساس من است.


شگفت انگیزترین چیز، لبخند است.
لبخند راستین، لبخند کسی است که همه چیز را یافته است: دیگر حساب یا فریبی در کار نیست.
زیباترین لبخندها همان است که به ناگهان بر چهره ای خاموش و غمگین نقش می بندد.
دلم یک صندلی بیشتر ندارد آنهم تو نشسته ای.هر که وارد فقط می تواند بایستد.
فروختن آب به کسی که در بیابان مانده، کار آسانیست و هر کسی میتواند این کار را انجام دهد ، بازاریاب راستین کسی است که به صحرانشینان ماسه میفروشد!
جنگلبان کجائی؟تبر دار بی رحم خاطره ،امشب باز در راه است .
خِرد، به عکس آنچه میگویند، با بالا رفتن سن به سراغ آدم نمیآید، این امر بسته به دل است و دل هم با زمان، سر و کاری ندارد
وقتی موج خاطره به ساحل دلت اوج میگیرد . چه سخت است سنگ ریزه بودن .
اگر آدم گرفتار رنج عشق است، سبب نمیشود اجازهی هر کاری را به خودش بدهد.
اگر آدم، دیرگاهی به چیزی بنگرد، تبدیل به همان چیز میشود.
بهتر است آدم کارهای کمی انجام دهد، ولی از آنها لذت کامل ببرد.
پنجره را بگشا و احساس را به لایتناهی آسمان رها کن تا ابرهای باران خیز دیگر جای جولان نداشته باشد.


رازها روی نوک زبان ما مانند فلفل قرمزند؛ دیر یا زود، زبانمان را آتش میزنند.
تنهائی ام را حبابی احاطه کرده از یاد او.
برخی چیزها را نباید گفت. برخی چیزها را اگر بگویی، رخ میدهند
وقتی موج خاطره به ساحل دلت اوج میگیرد . چه سخت است سنگ ریزه بودن .
عارفانه ها و عاشقانه هایت مرا تا اوج خیال می برد ، به خود که می آیم می بینم من با وبلاگت تا بیکران عالم پندار رفته ام ، آری استاد این است حکایت عارفانه ها و عاشقانه هایت

عزیز دل برادر


همانطوریکه در اولین قسمت این مجموعه عارض شدم
این ها دل نو شته ها
آنی بوده که در فیس بود
در پیجی به همین عنوان نوشته می شود
چه کنم که عزیزان همه همدردانی هستیم که گو یا زبان حالی مشترک داریم.
خوشحال نیستم.
چرا نمی خواهم ببینم که نسل فعلی ما اینهمه دلشکسته و غمگین باشه
اینکه
احساساتی بودن و چون تو عزیز با مهر عجین شدن آن مطلوب است.
ولی گاهی می بینم که با نا امیدی همراه است
ممنونم
که همیشه به لطف و مهربانیت باعث شرمساری میشوی
شاد باشی و زندگیت عاشقانه باد
قبلا به این نوع مکالمه ،مشاعره می گفتند .با خوندن گفتگوی شما و خانم عسل لذت بردم.
درود بر ویس عزیز و مهربان


همانطوریکه در قسمت اول این مجموعه گفتم
اینها به نوعی تراوشات مغز بیمار من است در پیجی در فیس بوک
آنجا بیشتر به تشبیه زیبا ی تو ماننده است
ولی عسل نازنین
آنقدر مهربانه مرا به دل نو شته ای مهمان میکند که من کم میاورم
ممنون از لطفی که همیشه به من داری
من صرفا دلیل آوردن اینها را در این وبلاگ به قصد گردآوری آنها و آرشیو . منظور بود
خوشحالم که می بینم دوستانم اظهار علاقه میکنند
سپاسگذار مهر فراوانت
کتاب دلم را
خوانده ای
چرا پس نمی دهی؟
سلام کورش عزیز
استاد عزیزی داشتم که وقتی کتابی به امانت به من می داد ... می گفت دیوانه است کسی که کتابی به امانت دهد و دیوانه تر ان است که ان را پس دهد ...
سلام بر نگارین نگار دل



نمیدانم شاید تو نیز عادت به باز پس دادن کتاب نداری
باشد تا کتابی داشته باشیم
و دل آشنائی ، چون تو آن را بخواند و به یاد گار نگاهش دارد
سپاسگذار مهرت
سلام و درود استاد..
سلام بر باران پرطروات بهاری


درود بر تو عزیز مهربان
شرمنده که مدتی نتوانستم خدمت برسم
خوبید مهربان؟
درود های فراوان


بر تو مهربان
سلام استاد
شرمنده ام!
درستش کردم قسمت نظرات رو
امتحان میفرمایید؟
من+خدا=هیچکسی غیراز او....
آپم
این نوشته های شما تو بعضی از جاها خیلی بکار میاد استاد
هرکجا دلت خواست به کارش ببند سینا جان


مختاری
سلام استاد گرامی و بزرگوار
خواندمتان با علاقه و چه زیبا نوشته اید که/عاشقانه زیستن را به بزم شبیه کردم .ولی بیوفایانه را ،ظلم است تشبیه به رزم کنم/
پاینده باشید.
سلام بر رنگینه قلم


ممنون لطفت عزیز مهربان
آمدم آپ نکرده بودی.که بی اندازه مشتاق آثارت هستم
سلام.دوربین ها.....
مبارکتون بادا


سلام استاد


با اجازتون نخوندم
دیگه نمی خوام این جملاتو بخونم
اصلا هر چی که بوی عشق یا دوست داشتن بده!
روزهای خوبی داشته باشین
ممنون مهربانی های شما
سنگ صبور شبانه های بی خوابی
سپاس
سلام به روی ماهت نازنین


که همیشه مهربانی و میدانم راهگشا
شاد باش و به شادی از ناملایمات در گذر
سلام کوروش گرامی
چقده پر احساس
اینها رو واسه سنگ هم بسرایی آب میشه چه برسه به معشوق...
شکبا باش عزیز


این ها بیشتر حرف ِ
کافی لبخند معشوق واسطه ی فیض بشه
سلام به روی ماهت شکیبا جان
در زندگی بارها بالهایم را گشودم تا همچون پرنده ای سبک بال



به پرواز در آیم اما هر بار شکارچی حقیری قلبم را نشانه گرفت و بر زمینم کوفت شاید
مرگ پایانی بر این پرواز شکست گونه باشد و آغاز رهایی
سلام و درووووووووود استاد
خوبید انشاا...؟
ببخشید این روزا بلاگفا مشکل پیدا کرده نمیدونم چرا...!؟
مثل همیشه زیبا بود و من بازهم از قافله عقب موندم
نمیتونم گلچین کنم چون همه شون انگار گلچین شده هستن
آرزوی سعادت و سلامتی برای شما استاد مهربانم دارم
سلام و هزاران درود بر نازنین عزیز


هرگز دلت را به غم نبینم
که شادی حق مسلم تست
موفق ها،آنهائی بودند که پا روی دل گذاشتند و فقط به قله ی سر فکرکردند . دریغ این که وقتی به قله رسیدن هر چه دست دراز کردند تا دل را به دست آوردند . نتوانستند.
عشق فراموش کردنی نیست بلکه بخشیدنی است ... عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است ... عشق دیدنی نیست بلکه احساس کردنی است ... عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست ... بلکه عشق صبر داشتن و ادامه دادن است ...
خسته ام


اگرچه از پای نیافتاده ام.
دیگر نای رفتن ندارم
نفسم در سربالائی ها بالا نمی آید
نای ام را بریده این بوی نای ماندن
ازین رو
می روم.
خمیازه ام را نشانه ی خواب ندان
از بس که دلتگم
نفسم بالا نمی اید
به خمیازه ای
خوابش را می پرانم.
(کوروش)
به خورشید گفتم گرمی ات را به من بده تا به تو بدهم گفت دستانش گرمی مرا ندارند ... به اسمان گفتم پاکی ات را به من بده گفت چشمانش پاکی مرا ندارند ... از دریا بزرگی و ارامشش را خواستم گفت قلب تو به اندازه ی اقیانوس است ...و ارامشت نیز در مقابل دستان گرمت پاکی نگاهت و بزرگی و ارامش قلبت چیزی ندارم به تو تقدیم کنم جز قلبی که به عشق تو می تپد ....
به جرم گفتن دوستت دارم . حال درحلقه ی تنهائی . آخرین نفس های سکوت را میکشم


بچه ها به ۵ دلیل دوست داشتنی هستند : ۱- گریه می کنند چون گریه کلید بهشته . ۲ - قهر که می کنند زود اشتی می کنند چون کینه ندارند . ۳- چیزی که می سازند زود خراب می کنند چون به دنیا دلبستگی ندارند . ۴- با خاک بازی می کنند چون تکبر ندارند . ۵- خوراکی که دارند زود می خورند و برای فردا نگه نمی دارند چون ارزوهای دراز ندارند
در تنهائی است که یاد تازه به سراغ آدمی می آید. و آنکه از همه عزیزتر است . تمام تنهائی ات را پر میکند

