آرزو میکنم که حکم ابد برایت ببرند . و در میعادگاه اولی زندانیت کنند.تا بدانی که یک دروغ آدمی را تا ابد.به دنبال خود می کشد.
شمعی اگر افروختی
یاد مرا خاموش کن
عمرم اگر بر باد شد
جامی دگر را نوش کن
دل را شکستی بی خیال
با او نشستی بی خیال
عهدی تو بستی بی خیال
از عشق رستی بی خیال
تو گل فروشی گفتمت
گل هم به گلدان خوشتر است
این دل لیاقت خواهد و
بی یار بودن خوشتر است
گفتی که من راهی شدم
گفتم که حق پشت و پناه
گفتی ببخشم من ترا
گفتم که هستم خیر خواه
پنداشتم ماه منی
دشت دلم را توسنی
نفرت نهادی بر دلم
بیزار از هرچه زنی
بس میکنم دیگر سخن
فریاد خاموشی شوم
عذری نداری پیش من
غرق فراموشی شوم
گردن کشیدم تا دربین "آدم "ها ببینمت.افسوس تو از جنس دیگری بودی.
حاضر بودم که بمیری و من از خاک گورت ،مُهری بسازم و هرلحظه به ستایش کردگار نماز بخوانم
سلام وب زیبا وجالبی داری بهتون تبریک میگم اگر خواستی یه سری به ما هم بزن.
سلام دوست عزیز

سپاسگذارم
چشم
پنداشتم ماه منی
دشت دلم را توسنی
نفرت نهادی بر دلم
بیزار از هرچه زنی
ما هر چه فهمیدیم از این بیت فهمیدیم
خدا کنه خوب نفهمیده باشیم
shere zibayi bood ...kheyli khosham oomad .azin be bad up kardi behem khabar bede .
سلام غزل عزیز


ممنونم مهربان
سعادت شد حتما نازنین
استاد من را چه شده که این روزها غمگین مینویسد و غمگین مینوازد؟



نکند اینجا هم بوی رفتن میاد؟
نه ! کوروش کبیر ما همیشه جاوید خواهد بود
دروووووود استاد
دلمون از غمیگینی شما میگیره
نازنین گل باغ مهر


غمین عجین زندگی شده و به هیچ حیله ایی تفکیک شدنی نیست
فقط سیکلش تغییر کرده مهربان
شما عزیزانم به بزرگواری ببخشید
استاد من را چه شده که این روزها غمگین مینویسد و غمگین مینوازد؟



نکند اینجا هم بوی رفتن میاد؟
نه ! کوروش کبیر ما همیشه جاوید خواهد بود
دروووووود استاد
دلمون از غمیگینی شما میگیره
درود استاد
واقعاً احساست رو زیبا نوشتی لذت بردم خصوصاً با این بیت:
این دل لیاقت خواهد و
بی یار بودن خوشتر است
عالی مثل همیشه
درود بر ندای هرچه ترانه های نسروده


همیشه همراه
همیشه صبور
سلام نظراتتون رو که برای ستوده خانم گذاشته بودین دیدم .تلاشتون رو برای ماندن ایشون تحسین میکنم موفق باشین
نیلوفر عزیز


من . تو .ستوده و هزاران ستوده های دیگر این وبلاگستان
کجا داریم که برویم
باید جائی بهتر برای تخلیه پیدا کنیم
چه جائی بهتر از این
شاید
که نه
حتما
جائی برای گذاشتن کوله بار روز
بهتر از این ندیده ام
سلام استادگرامی
چندروزیست که از این فضای بسیار دوست داشتنی دور بودم ودلتنگ آن،خواندمتان باعلاقه اما شعر آشنایی بود احساس میکنم بار دگر این راشنیده ام.
برقرارباشید.
سلام به روی ماهت


که رنگ احساس را بر بوم دل می توانی حک کنی
بله عزیز
شعر تکراری است
آنقدر بودم که توان نداشتم
دوباره فریادم
بهتر از این بگویم
شاد باشی و به سرور
روزگارتان اهورایی
امروز گفتم سری به وبلاگتان بزنم هم نگاهی به مطالب نیکتان بیندازم و هم حالتان را بپرسم.
در پناه اهورامزدا شاد باشید.
شادزی
نیکزاد و اهورائی پندار


چقدر مرا سپاسگذار مهرتان کردید
آرش عزیز
حتم دارم با نگاهی گذرا هم حال درونم را می شود جست
وشرمسار همه ی عزیزانی شده ام
که نتوانستم ادای وظیفه کرده و کنم
شادباش و استوار در نیک رایی
بیزار از هر چه زنی؟!!!البته می دانم که در گستره احساس،واژه ها تا جایی که می توانند بر اسب اغراق می نشینند.والا شما و بیزاری!هر گز
فریاد رس


سپاسگذار اینهمه درک و معرفتت
که
به چه زیبایی باری بزرگ را از دوشم برداشتی
درود بر تو
سلام کورش گرامی
شعر خیلی زیبایی سرودی ولی چی شده چنین نفرتی بر دلت باقی مانده . بی خیال ماه در آسمان یکی نیست بلکه به اندازه تمام سیاره هاست .ولی این بی انصافی است کسی را بکشی تا از خاک گورش مهر برای سجده بسازی. ببخشید در این جا با شما همدردی نمی کنم.
شاد و زنده باشی
سپاسگذارم بانوی مهربان
درود بر تو
گویا به آنچه از این پست می خواستم ریبده ام
از اینکه همه ی شما بانوان عزیز را شاید مکدر کرده باشد پوزش می طلبم
خدا مرا نبخشد اگر در چنین حالی از شما عزیزانم همراهی و همدردی بخواهم
این شعر غلیان احساس آن است
که چشم را می بندد و گوش را
در پست بعدی
دریافتم
آنکه می بایست بخواند خواند
باز هم از همه مهرت سپاس دارم
به یکی گفتم قلب شکسته میخری
گفت اگر ارزشی داشت کسی اون را نمی شکست
بله دل یک خطا داشت


و آن اینکه
چشم نداشت تا ببیند
که ممکن است
گرگی در لباس میش ظاهر شود
و
در عجبم از کسی که کوه را می شکافد تا به معدن جواهر برسد،ولی خویش را نمی کاود تا به درون خود راه یابد.
عجبی ندارد نیکی جان


چرا که جواهر درون را افعی ای خفته سر به بالین دارد
بنام جهالت
ببخش بر من نصف نامم ثبت نشد منظورم غریبه بود
درود بر تو نازنین


و من شرمسارم
که گمان کردم مخاطب خاص این نوشته است
پاسخ کامنت قبلی را حتما با اجازه ات تغییر خواهم داد
خواهش می کنم اجازه ما هم دست شماست
باز هم عذر خواهی می کنم عزیز قریبه ی مهربان


خود پست حکایت احوال است و گویا دلیل
سپاس از مهرت
سلام اقاکوروش میگم دیگه قابل نمیدونین نظراتمو تاییدنمیکنید
سلام عسل عزیز



تائید نکردن دلیل بر این یا دلایل دیگر نیست
تو در دل جا کرده ای و به هیچ حیله بیرون نتوانی شد
سلام کوروش عزیز
غریبه که برای شما کامنت گذاشته من نیستم
من همیشه غریبه ای عاشق هستم
عاشق از نامم هیچگاه پاک نخواهد شد
نمی دانم کیست فقط می دانم من نیستم
موفق باشید
درود بر تو همیشه همراه


بله او هم غریبه نه که قریبه بود و یافتمش
همیشه عاشق بمانی مهربان
سپاسگذار همیشگی
استاد کورش ما چه بر سرش اومده که حدیث بس کردن سخن می سراید و ....


و کاش زنده بماند و بر خودش سر به عشق فرو بری نه بر مُهرش!
سلام دختر گلم


میدانم کمی عزیزانم را نگران کردم
این سیکل زندگی من است
و چون اینجا را خلوتکده ی خودم کرده ام
هر از گاهی دل ترکانده و بی هوا پخش هوا می شود این عطر مشمئزکننده
شاید باعث آزار از سوی و شرمساری از دیگر سو شود
ممنونم محبت هایت عزیز
دروود
هنوز امید وارم .....که برگردی به این خونه ....
صدات کردم که ...... برگردی .....همه گفتند ....که دیونه ست ...
آره دیونه بودم که....هنوز عکست ...تو این خونه ست ....
تو را هر روز می بینم ......با اینکه ...رفتی از پیشم ...
دیگه این آخر قصه ست ......محاله دیگه بر گردی ......
فقط ای کاش می گفتی .........
چرا تنها سفر کردی .........
مثل همیشه دلتنگی هارو خوب به تصویر می کشید
ممنون
حجم اغوشم را خیالی پر کرده . مبادا باد بایستد.گریه بلد نیستم . دق میکنم ازین بی دلخوشی.


ممنونم نیلوفز عزیز
سلام کورش عزیز
خواستم بگویم شعر زیباست ... اما خودم خنده ام گرفت چنین شعر غمگینی که از سوز دل است ... زیبا از غم سروده شده است ...
اما غم شاعر کجایش زیباست ؟ امیدوارم که غمی نباشد ... دلتنگی شاعرانه باشد
نگار عزیز


سلام بر تو عزیز مهجور
عنوان این مطلب
چه کنم که حماقت مثل زندگی تکراری است
خود گویاست
تکرار حماقت
ولی الان متوجه شدم که عنوان دیگری ناخواسته با عنوان وبلاگ زیبای تو یکی شده
که امیدوارم عفوم کنی و این را نشانه ی علاقه به آن بدانی
سپاسگذارم مهرت
درود بر شما
میگویم در این خلوتکده خوب
برای خودت درد دل میکنی ها
شعرها بسیار زیبا هستند و حس
خیلی قابل لمسی ایجاد میکنند
میخوانم و لذت میبرم اما همیشه
چیزی برای نوشتن و نظر دادن
پیدا نمیکنم . ولی بدان که
راه شنگین کلک همیشه از اینجا
میگذرد .
بدرود
بی نهایت درود بیکران بر بیکرانگی قلم


حضور فزهیختگانی چون تو عزیز
رنج تنهائی سفر را از تن ادمی دور میکند
ممنونم بابت مهرت