زندگی آغاز یک درده
چه خوش ،پایان آن مرگه
تمام ِ باغ ِ این دنیا
ببینش رنگ ِ رخ زرده
وجنگل با همه سبزی
سکوتی سهمگین،افتادن ِ مرگه
هرس ناکرده وپرخار .
به خواب خوش شده
این باغبان پیر
هوا بارانی ووقت ِ تگرگه
چودانی قصه را
افسانه، بیشی نیست
حکایت .قصه یا غصه است
همان افتادن برگه
خیلی شعر زیبایی بود آقا کوروش

مرگ ...زندگی ...واقعا یه قصه ی ...نه چیزی بیشتر
ممنونم نگین عزیز


سلام استاد.....
زندگی امتحان ریشه هاست
با ی÷ست جدید منتظرم.
دروذ بر تو عزیز

شاد باشی و سلامت
چقدر تلخ بود کوروش جان
تازه من دارم همه تلاشمو میکنم که شاد شم
با این بیتهای شما
سلام زیبا جان


شرمنده
که حالاتم متفاوت است
و سعی می کنم اینجا خودم باشم
ببخش
.... و افتادن برگ شاید غم انگیزترین اتفاقی باشد که در این دنیا
به چشم میاید ... روییدن و افتادن !!؟؟
آری این تمام قصه ی پردردی به نام زندگیست
درود بر فرخ عزیزم


مخلص کلام گفتی
ممنونم نازنین
سلام...
چقدر یاد مرگ تو ذهنم پر شد..
سلام بهار عزیز


ولی عنوانش زندگیه
امیدوارم همیشه به زندگی بیندیشی
زندگی ....یا زنده ماندن
واقعا اینطوره؟
تمام باغ این دنیا
ببینش رنگ رخ زرده
-----
سلام جناب کوروش
به یاد این شعر افتادم ... نمی دانم از کیست
زندگی یک بازی دردآور است
زندگی یک اول بی آخر است
زندگی کردیم و اما باختیم
کاخ خود را روی دریا ساختیم
زندگی را باهمین غم ها خوش است
با همین بیش و همین کم ها خوش است
سلام بر تو مسافر شهر احساس


ممنونم از شعر زیبایت
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود
زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر
زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ
زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق
زندگی ، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست
زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر ، که مرا گرم نمود
نان خواهر ، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
افسوس

ابرهای بارانی نیست
این آبی ِ خیره سر را
اما
در آسمان ِعاطفه
ابری اگر هست
از لکه های خون.
باورکن اش
که باران زاست
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم
...
همه ذرات جسم خاکی من
از تو، ای شعر گرم، در سوزند
آسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز بادة روزند
با هزاران جوانه میخواند
بوتة نسترن سرود ترا
هر نسیمی که میوزد در باغ
میرساند به او درود ترا
من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خوابهای رؤیائی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم، پر شدم، ز زیبائی
پر شدم از ترانه های سیاه
پر شدم از ترانه های سپید
از هزاران شراره های نیاز
از هزاران جرقه های امید
حیف از آن روزها که من با خشم
بتو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب ترا
ز تو ماندم، ترا هدر کردم
غافل از آنکه تو بجائی و من
همچو آبی روان که در گذرم
گمشده در غبار شوم زوال
ره تاریک مرگ میسپرم
آه ای زندگی من آینه ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ور نه گر مرگ بنگرد در من
روی آئینه ام سیاه شود
عاشقم، عاشق ستارة صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام توست بر آن
میمکم با وجود تشنة خویش
خون سوزان لحظه های ترا
آنچنان از تو کام میگیرم
تا بخشم آورم خدای ترا
تندیس یادگار

من ســرو ِ ســـایه دارم، خورشید را ندارم
هرچـــند پر ز برگم ، وآزادگــــــی ست بارم
بادی ببرد عشقم، در خاک و خون نشستم
بر آتشــــم نمی زد ،آبــــــــی چو روزه گارم
من در کســـــوف جانان ، از چشم انتظاران
دیگر مـــپرس دانی ، از چشــم ِ اشکبارم
حک شــد به لو ح جانم، نقشی ز یاد یاران
از نقش ِ روزه گاران ،تنـــــدیس ِ یادگارانم
آرامشــم زمانی ست ، کان تابنــــــاک تابد
تابــــم به کودک دل ، وقـــــــتیکه بر قرارم
بیم از تـــــــبر ندارم ، هر چـــــــند نونهالم
خواهم که ریشــــه ها را در خاک جا گذارم
دانی خموشیم را،حجت چه پاسخش داد؟
من سرو ســــایه دارم ، خورشـید را ندارم
بازهم قصه تلخ زندگی
در این عالم دل بی غم نباشه
اگــــه بـاشــه بـنـی آدم نباشه
کورش عزیز از تلخی گفتنت بسیار
تلخ است . از شیرینی بگو تا دلهای
آکنده از تلخیهای زندگی را تسلی دهی
با قلم زیبایت
سپاس
درود بر تو شنگ عزیزم


روزگار غریبی دارم
دمدمی مزاجم و متغیر احوال و گاه باعث رنجش عزیزانم می شوم
جز شرمساریم را حاصلی نیست
اگرچه عهد کرده بودم خودم باشم
ولی چشم یعی خواهم کرد هراز گاهی باشد
درود
مرگ برگ....
نابودی یکی .....به وجود آمدن دیگری ......
مرگ انسان ..... کالبد دیگر ... ؟!
پس غم انگیز نیست ..... هست!!؟؟
ممنون کوروش جان!!
درود بر نیلوفر عزیز


بله مهربان
اینهم
تفسیری دیگر است
که پایان افتادن برگ پایان زندگیش نیست
ممنون توجه ات عزیزم
زندگی قصه ی غم بیش نبود


قصه ی نیمه شب تار و کبود
قصه ی رفتن آن ماه که بود
قصه ی شمع و شب و شلعه و دود
زندگی قصه ی پر غصه ی این بودو نبودست همه


زندگی در رسن عمر ِجهان ،یک گره پود است همه
زندگی حاصل یک لذت ناخواسته یا خواسته است
اولش سوختن و سوختن و اینهمه دود است همه
زندگی رویایی افسانه ای بیش نیست...شعرش غم آلود بودولی حس خوبی داشت!
زندگی قصه ی پر غصه ی این بودو نبودست همه

زندگی در رسن عمر ِجهان ،یک گره پود است همه
زندگی حاصل یک لذت ناخواسته یا خواسته است
اولش سوختن و سوختن و اینهمه دود است همه
هی استاد زدی سر خال راست گفتی
پاینده باشی سینا جان

ل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
•*..*•. .•* دل شیشه ای .•*..*•. .•*
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
•*..*•. .•* دل شیشه ای .•*..*•. .•*
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
•*..*•. .•* دل شیشه ای .•*..*•. .•*
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
•*..*•. .•* دل شیشه ای .•*..*•. .•*
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
•*..*•. .•* دل شیشه ای .•*..*•. .•*
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
•*..*•. .•* دل شیشه ای .•*..*•. .•*
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
•*..*•. .•* دل شیشه ای .•*..*•. .•*
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
•*..*•. .•* دل شیشه ای .•*..*•. .•*
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
•*..*•. .•* دل شیشه ای .•*..*•. .•*
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
•*..*•. .•* دل شیشه ای .•*..*•. .•*
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
دوست تون دارم
زندگی لقمه ی نانی است ولی پاک


زندگی گفتن حقی است به ضحاک
زندگی ریشه من ریشه ی ماهاست
زندگی ریشه عشق است به این خاک
زندگی را به چه تشبیه کنم


به کپک های سپید
بر لب نان حیات
به یکی برکه
کز پس باران
چاله ای را پر کرد
هرچه شد
خوش نگذشت
تا اگر ماند چه شود
پایایانش
زندگی عبارت است از ...


روزهای (( به یاد ماندنی )) و روزهای (( به باد دادنی ))
سلام استاد عزیزم
امیدوارم تمام روزهای زندگی ات به یادماندنی باشد ...
درود بر تو مهربان


که ارزو می کنم
روزگار شادیت یلدایی باشد و اهورائی
کاش ادرس میدادی عزیزم تا به جهت ادای وظیفه ی میزبانی
خدمت میرسیدم
پاینده باشی
وقتی سهم ما از دنیا فقط درد است ودلخوشی مان مرگ
پس چه بی حاصل ثانیه شماری روزهای رفته را می کنیم
به کدام سراب دل گرم شدیم ویا کدام سیب بودمان را آوار کرد
چه جغد وار بر ویرانه های بودن تکیده شدیم
چه تلخ بود داستان زندگی.....
خیلی قشنگ و خاطرانگیز گفتی


ولی
باید در این ویرانه گنج را یافت و سعادت را شناخت
زندگی فرصتی است برای زیستن
زیستنی با انتخاب
سلامسلام آپم[گل]
سلام عسل عزیزم
خوبی نازنین
چشم
سلام.جعبه سیاه....
سلام


کوروش عزیز
زندگی شاید
فاصله بین خداحافظی تا سلامی دیگر باشه
صدای شکستن غروری باشه
تولد ی نسل نو
خاطره ی خوبی ها
آرزوی مرگی
پیدا کردن عشقی که گویی سال ها پیش می شناختی اش
و شاید زندگی ی پک عمیق به سیگاری باشه که ازش منع شده باشی
و...
زندگی باید در لحظه بودن باشد
مهریار عزیزم
عشق همچون عصای موسی است
که دریای حیات ر ا می شکافد
به قبل از دیدن یار و به بعد
زندگی واقعی ادمی از زمان آآغاز می شود که گمشده اش را یافته است.
وچه زیبا گفتی عشقی که سالهاتمام وجودت از او بده
و با پیدا شدنش اامید متولد می شود
و تولد امید آغاز حیات است
دیگر لحظات مانده گار می شود
وقتی عشق آغاز می شود. بازدمی است بر دم زندگی
زندگی نفس می شود
دوستت دارم
و ایکاش می توانستم بخاطر این جملات زیبا و به پاس سپاسی بگویم می بوسمت .
سلام بر کورش گرامی
ممنون از اینکه به من سر زدی .شماخیلی محبت و لطف دارید.
از زندگی تعریفی تو خالی کردید. ولی مرگ پایان خوشی برای راحتی از غم و غصه نیست.
شاد و موفق باشید
سلام بر تو بانوی فهیم و فرهیخته ی عزیز


من در پس مرگ هیچ می بینم
پوچ تر از خود زندگی
و به وعید های این اقوام تهی مغز و انبان گشاد هیچ باوری ندارم
انان ساختند تا چند صباحی به حیات انگلیشان ادامه دهند
تو نیز همیشه به شادی و توفیق
موافقم که:



زندگی آغاز یک درده
چه خوش ،پایان آن مرگه
امیدوارم حداقل پایانش خوش باشد.
البته خیلی دارم با خودم کلنجار میرم که به خودم بقبولانم که زندگی خوبه
به امید اینکه زندگیتون همیشه شاد و سرشار از خوشی باشه
سلام محمد جان


منم برات ارزوی شادی و سلامتی دارم
زندگی افتادن مرگه
قسم به عشق
عشق زیباتر از دنیای پر رنگه
قشنگ بود جناب کوروش.
موفق باشی.
ممنونم سپیده جان

از همه ی محبت هایت
باز آی که چون برگ خزانم رخ زردیست

با یاد تو دمساز دل من ، دم سردیست
گر رو به تو آورده ام از روی نیازیست
ور درد سری میدهمت از سر دردیست
از راهروان سفر عشق در این دشت
گلگونه سرشکیست ا گر راه نوردیست
غمخوار به جز درد ووفادار به جز درد
جز درد چه دانست که این مرد چه مردیست.
سلام کورش عزیز ، زیبا بود.
درود برتو مهرداد عزیز


و سپاس بخاطر این شعر زیبا
دوران جوانی
دورانه جوانیم چون برگ بود
مانند خزان زردوبی رنگ بود
مرگی ست که شکلکی زبودن دارد
نوگلی که درسایه ی یک سنگ بود
دروووود برآقا کوروش عزیز
این شعر رو با دقت بخون بعدبگین که وزن وآهنگش خوبه یامشکل داره ممنون
میشم کمکم کنید
یه داستان کوتاهم نوشتم فرصت کردی بیاین بخونین
دوران جوانی ام بسان جنگ بود
آغاز خزان بود و پر نیزنگ بود
خندیدن شکلکی ز مرگ ایام
دل شیشه ی خورده بر یک سنگ بود
درود بر تو نازنینم
من تغییری سلیقه ای داشتم
امیدوارم پسند افتد
سلام کورش عزیز
زندگی واقعا همون آغاز یه درده ...
سلام نگار جان

ممنون از همدردیت عزیزم
در هوای دوستان پر می زنم


پر چو ریزد پر پر می زنم
بهرشان دلتنگ دائم می شوم
خانه شان هر روز من سر می زنم
مانیز به مهر عاشقان در می زنیم


هرخانه که یار باشد او سر می زنیم
در دشت فراخ مهربانان ماهم
چون مرغ شکسته دل پرمیزنیم
دستات گم کردم که شعر ما همه من شد
کجا پرده زصورت رفت که زخم من هویدا شد
زمان به چهره ام پا زد به صد چین و چروک وخم
کجا شن باد کورم کرد که پشتم این چنین تا شد
به اخر تو دگر دیدی تن به زنجیر محنت را
کجا پاره کنم بندت که عشق بر من معما شد
زفصل سبز ما بودن به فصل تلخ خاکستر
کجا از دل شوم راوی حکایت چون بدین جا شد
سقوط من به فرسودن به قعر بی تو پوسیدن
کجا دل خوش کنم سویی که امیدت به فردا شد
از اندوه دو چشمم نفس خشکید تا مرگم
کجا یابم دگر راهی که این تقدیر بر ما شد
به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا
که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را
چه شعبده است که در چشمکان آبی تو
نهفته اند شب ماهتاب دریا را
تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح
به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را
کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن
که چشم مانده به ره آهوان صحرا را
به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند
چه جای عشوه غزالان بادپیما را
فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور
که درد و داغ بود عاشقان شیدا را
هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست
شبیه سازتر از اشگ من ثریا را
اشاره غزل خواجه با غزاله تست
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
پبه یار ما نتوان یافت شهریارا عیب
جز این قدر که فراموش می کند ما را
برای او که در قلبم ابدیت یافت...
چگونه می توانم باور کنم
که بی حکمت
در شبی مهتابی
اما تاریک
بر سر دو راهی ام قرار گرفتی
دو راهی ماندن یا بودن
آمدی
با دستانی پر از گل یاس
و در آسمان خیال
به پروازم در آوردی
آواز تنهایی ام را شنیدی
و هم آوازم گشتی
تنهاییم را به جان خریدی
خود را با من قسمت کردی
مهرت را
عشقت را
ترانه هایت را
و اینگونه دلم را ستاندی
ترا چه نامم
که در سخت ترین زمانم
همراهم گشتی
ای انسان ها
ای درختان
ای آسمان
ای پرندگان
من او را دوست دارم
به اندازه تمام عمر انتظارم
و زمان مانده ام
او را می خواهم
تا با او
همیشه
در آسمان خیالم
برقصم
آیا این زندگی نیست؟؟؟...
دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند

سایه ی سوخته دل این طمع خام مبند
دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود
تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند
خوش تر از نقش توام نیست در ایینه ی چشم
چشم بد دور ، زهی نقش و زهی نقش پسند
خلوت خاطر ما را به شکایت مشکن
که من از وی شدم ای دل به خیالی خرسند
من دیوانه که صد سلسله بگسیخته ام
تا سر زلف تو باشد نکشم سر ز کمند
قصه ی عشق من آوازه به افلک رساند
همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند
سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود
اگر افتد به سرم سایه ی آن سرو بلند
سلام... بعضی وقتا نظرم راجع به زندگی دقیقا همین میشه... ولی قطعی نیست
سلام


امیدوارم که امید همیشه همراه زندگی ات باشد گل مریم عزیز
درود بر کوروش
درود بر تو عزیز

سلام و سپاسگزار لطف شما هستم.از تمام همدردی های شما ممنونم.
از وب تمام دوستانم عقب هستم و شب ها که خوابم نمی بره میام گاهی سر می زنم.نمی دانم چه جنسی هستم.که در غمگینانه ترین لحظات زندگیم هم ترنمی در تمام سلو ل های بدنم آرام نواخته می شود.یک جوششی به سمت هستی.
سلام بر ویس عزیز و دنیای سرشار از احساس


این حس در تو قابل ستایش تقدیر است و سرزنشش نارواست
زندگی می باید
با ترنم شاد امید
): دوست عزیز ما چت رومی زدیم و دوست داریم که تمام آدم های مهم ایرانی به اینجا بیاند و جمع دوستانه و پر از نشاط را به ارمغان بیاریم!دوستان شما منتظر شما هستند به امید پیروزی شما دوست عزیز!
دوستان تو این چت روم آدمایی متفکری جمع شدند ودوست دارند شما هم به جمعشون بپیوندید
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفریش ز یک گوهرند
دوستانی که می خواهند لینک بشند به این 2آدرس برند نظر بدند تا من لینکشون کنم اگر دوست داشتین ما را با اسم چت روم ققنوس لینک کنید
با تشکر مدیر چت روم
http://www.mojdebaran.blogfa.com
http://mojdebaran.mihanblog.com/
زندگی مثل خودت آب روان است


جاری از سینه ی پر مهر زمان است
زندگی سفره ی بی نان زنی است
زندگی برکه ی خشکیده تنی است
زندگی خوب و بدش مثل هم است
گرچه خوبش به بدش خیلی کم است
زندگی چشم دل و دیده ماست
زندگی بخشش ما ، کینه ماست
زندگی تیر بلا ، عشق و وفاست
زندگی خشم خدا، لطف خداست
زندگی مثل زمین مال خدا بود
زندگی روی زمین بازی ما بود
زندگی شعر تو و ماندن توست
زندگی شوق من و خواندن توست
زندگی را نه همانی است که مارا گفتند


همه از دین به ریا و دغل اینجا گفتند
پر اسف شد که من و ما به دغلکاران باز
گوسفندی شده و تائید که گرگا گفتند
جشن خود را همه از غیر به ما حقنه کنند
بد پیشینه ی ما را به هویدا گفتند
قوم بی چیز به ما سرور و سالار کنند
ملتی را همه تاریخ به یغما گفتند
اسف از دشمن دون نیست که خصم است ولی
ملتی خواب شده ز سویدا گفتند
ملت ما که خودش نیست شده برده ی دون
خود شده عمل جهل، همانها گفتند
فوق العاده بـــــــــود عااااالــــــــــــــــــــــی
منم آپم استاد
درود بر تو نگین همیشه به مهر

زنده باشید و همیشه سالم کوروش جان
سلام زیبا جان

ممنونم عزیز
سلام
بزرگترین رویداد عالم بشریت.میلاد آقام امام زمان(عج) رو تبریک عرض میکنم و شما رو به بارونی ها با یک کابوس دعوت میکنم
"غریبه دیروز.دوست امروز.فراموش شده فردا"
دوست اگر میلی به ماندنش باشد

همیشه در یاد است
سلام به روی ماهت