سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

چهار راه حادثه

10v0n4sm62jec8ndwx6.jpg

وقتی که شعر
در چهار راه حادثه
زانو ی غم بقل کند.
شاعر
 
شعور فروش می شود
وشعار
در زنبیل جاهلان
مقطوع می خورد.
اشفته می شود
 
هر گذر
چشمک زن ِ سرخ و سبز.
حادثه نیز
از لنگ زائوی  ترسان آل
ونگ می زند.
هیهات روزگار

 

(کوروش نادرخانی)

همه ی من باران



همه ی من باران .

در من زاده می شوند

آنان که در باکره گی ام حلول کرده اند

این فرزندان  مریم پاک .

صلیب بارش آنان را  نشکن

ای تو طراوت گرفته ی آسمان

بگذار مرغابی باشند

این زاده گان  ِتهمت ِ آسمان ِ نگاه

در آغوش تو

رقص موج کنند

در برکه ی مانده ی عمر

مسیح من را نیز

 به آسمان

 شاید که راهی باشد

 

(کوروش نادرخانی)