ناگسستنی
مائیم و ما، من و تو ،بیگانه بین ِما
یک جام ِ راز و مستی جانانه بین ِما
ما هم پیاله ایم و همه هستی به کام ما
هر گز نبوده حرف ِ دو پیمانه بین ِما
ما مست ِ عاطفه ،همه دیوانهءغرور
ما عاشقیم و اینهمه دیوانه بین ِما
با ما به غیر ِ صحبت ِ مهر و وفا مگو
چون قهر و آشتی شده بیگانه بین ِ ما
پیمان ِ یاری ما نا شکستنی است
این عهد ناگسستنی و مردانه بین ِما
در عصر ِیخزده از آه و هرم عشق
دوریم و عشق ِ من و تو افسانه بین ِما
تابستان80
سیمرغ
ایکاس مرغ ِبر زمین ، سیمرغ بودی
در قاف ، تنها آخرین سیمرغ بودی
دلدادهء هر بامدادی ،مرغ ِ امید
مارا تو در این واپسین سیمرغ بودی
ای کم نشین و نیک منظر،من ندانم
افسانه با تو هم نشین سیمرغ بودی
ننگ ِ زمان آلوده دامان کرد مارا
آسوده اما پیش از این سیمرغ بودی
سیمرغ در افسانه را ،چون می شناسند
گویم دلا تو بهترین سیمرغ بودی
زالت اگر بیگانگی را پیشه کرده است
تو آشنا ،عاری زکین سیمرغ بودی
کس را در این افسانه،من همدم ندیدم
تنها ،دم ِ حجت یقین سیمرغ بودی
ایکاش با من بودی و دیگر غریبه
سلطان ِ مرغان ِ زمین سیمرغ بودی
قصیده ای برای تو
کدام واژه ،بگو کدام
میتواند صلابت ِ عشق را
برصفحه شعرم
تصویر کند؟
کدام واژه
کدام ،
بگو
میتواند
خوش نشین ِ
غزلی مانده گار شود؟
در کدام واژه
در کدام غزل
میتوان مدیحهء تو گفت
وقتی که غزل واژه ءچشمانت
هزار بیت خواهد شد؟
اگر هزار هزار واژه
یا هزار هزار غزل
وصف تو باشد
تحفه
ناچیزی است
نه در خور ِ تو
که تو در خور قصیده ای
با هزار هزار بیت
و آنگاست شاعر را
صله ای در خور.
نه
تو خود قصیده ای
باهزار هزار بیت
هزار هزار مطلع
وشاعرِ ِ بی مقدار
شاید
لبخندی و درودی
سپاس باید
اما شاعر ِشعرت
اگر تواند
گوشه چشمی صله
از تو
او را بس.
تابستان79
نمیشه یه بار دیگه اسیر ِ اون نگات بشم؟
تو صدام کنی و من ، زمین خورچشات بشم؟
تو کمان و بشکنی ، به خنده های ِ ناز و من
بشم آرش دل و ، به جان تو فدات بشم؟