دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد…
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید…
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند…
مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید…
موعد عروسی فرا رسید...
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود…
همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد …
20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود !
همه تعجب کردند و مرد گفت:"من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم."
__________________
فیلترشکن های به روز
حدیث عشق و ربنای اهل دل فرمودی و دلم را لرزاندی ...
خدایت طول عمر دهد ای آنکه غم مخموری را دریافته ای!
ابلیس همچنان در کار تکثیر فرزندان ناخلف خویش است و ما اندر خم یک کوچه ایم! برادریهایمان را به تاراج میبرند و ما نگران یک کاسه شکسته ایم تا آن را به ارث ببریم و شاد گردیم!
به گمان آنکه این کاسه از عهد عتیق بوده و قیمتی ست... غافل از آنکه از بازار سید اسماعیل به چند شاهی خریده بود پدر و هیچ نگفت که عتیقه نیست!!
ممنون فرخ عزیز
عشق را در ژستوی خانه نهان کرده ایم
در خیابان جستیم انچه می باید
من اگه جای جوونه بودم تف میکردم تو صورت دختره!
امین جان
پیشنهاد می کنم بار دیگر بخوانی عزیز
نمیدانم عشق را باور داری؟؟؟