به وصل میرسم ولی ، دوباره می کُشد مرا
منی که زنده از ،نگاه گرم ِ مست او شدم
به زهد ِچهره اش بگو :چه چاره می کُشد مرا
شدم به بحر ِآشنا ،شنا کنان و تشنه ِ لب
چو غرقه ایی ندیده ام ،کِناره ، می کُشد مرا
پرستوی ِ مهاجرم ،به سبز ِتو رسیده ام
عبوس زرد ِ تو ،در این بهاره می کُشد مرا
نداند او که خورده ام ،شراب ِچشم ِمست ِ او
ولی به جرم ِ یک شرابخواره ،می کُشد مرا
بدوزمش نگاه و جان ،فدای یک کرشمه اش
چه گویمت که او ،به یک نظاره می کُشد مرا؟
"خدای ِ آسمان چرا به داد ِ من نمی رسد؟
که این الهه ی زمین ، هماره می کُشد مرا "
فسانه ی تو حجت ار ، دوباره زنده شدچه باک
نگار جسته ایی ، به یک اشاره می کُشد مرا
(کوروش نادرخانی)
بی نظیر بود
سلام. خوبید؟ من دوباره اومدم.
شعرتونم قشنگه.مثل همیشه
همیشه مهربانی عزیز
درودها ویس عزیز <3
سلام کوروش عزیز
موقع تایید نظرات ، متاسفانه نظرتت حذف شد .
راستی می دونی سر بلاگ اسکای چه بلایی اومده؟ اصلا با این مدل جدیدش حال نمی کنم.
درودها بر تو عزیز
همیشه به من لطف داشته ایی
شاد باشی و سلامت
سلام و ارادت
خوبید؟
طبق معمول اشعار زیبایی می سرایید. نشستم وزن شعرتون را در آوردم.
مفاعلن/مفاعلن/مفاعلن/مفاعلن
بحر هزج مقبوض مثمن سالم
خیلی اوزان شعری را دوست دارم. ببخشید اگر فضولی کردم.
البته در بعضی از مصراع ها کمی هجا ی بلند و کوتاهش مشکل داشت که مثل هر شاعر بزرگی از اختیارات شاعری می شود استفاده کرد.
درود و سپاس وبس عزیز
همیشه مهربانی هایت را د دل دارم
سپاس