سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

دستی تکان بده

gewkh3qfb2y4ggzgl3nh.jpg



دستی تکان بده


در من شکست
آن شاخه های تُرد
همجنس ِبا تنه
از بادهای ِ غریب
دشتهای ِ خشک ِ بی رمه.


در فصلی که
نه تولدی بود
...........آب را
ونه زایشی
...........به خاک.


در من فرو ریخت
حصارهای سبز ِدر زمین
کز جنس ِ نی بود
نفیرگاه ِ سوته دلان
وجایش
دیواری از بتن
سر بر آورده ز خاک.



پس
شِکو ِه را زشُکوهی
دَ وان مکن
در جوی ِ عاطفه.
که سالهاست آبی ندیده ام.
کس نیز ندید.


دیگر سلام هم
کهنه کتابی است  ،کُنج ِ رف.


دیگر مپرس
این شاخۀ ترد را ،
چه شد؟
آن شاخه ها همچون غرور ِمن.


باید گذشت
دیدن ِ زپشت ِ حصار
......دیوار بس بلند..
کاری است عبث


دیگر مگو :
 دستی تکان بده
باید گذشت.
باید گذشت.

چکاوک و باد

kfqmvcjjgnrg9kq92j35.jpg


چکاوک و باد



چکاوک سخت می گرید
عنان ِخاطر  ِ اندوهناکش را
به باد ِ حادثه پرداز
_ به این بد طینت ِ پر هیب ِ دست چالاک
_به این ناپاک
می گوید:


هلا ای دون صفت
بداخم ، بد کردار
ترا با یار  ِ دیرین ِ من ِ آزرده ِ دل
تنها
چه خصمی بود؟
چه بودت کار؟
چه افسونی به کارت بود؟
چه معجونی به بارت بود؟
مگر آن رفته در رویا
شکارت بود؟


من و او
سالها با هم
قریب ِ یکدگر بودیم
تو غربت پی نهادی و
___مصیبت را نصیب ِ ما کردی.

تو اینک
آتاب هر صبوحی را
دریغ  ِ ما کردی.


تو شبگیر  ِ غزلخوانی
که ما
با جان
__عوض کردیم.
(که خورشیدش دل ِمجنون و لیلا بود)
بیفسردی.


به شب های سیاهت
آشنا کردی.
که نفرین ِابد بر تو
که نفرین ِ ابد بر تو



صدائی گنگ
 از باد  ِ خزان بر خاست.
به هیبت خواست
تا نقش سیه
بر تیره روز  ِ مرغک ِ نالان کشاند
کشاند  آنچه را خواهان آن بود.

ولی اودر دم  ِ مرگش
سخنها گفت
__ز دل نالید.

که تا  وقت ِ سفر
پیش ِ نگار  ِ رفته در رویا
خبر از عاشق و عشقش رساند.

ولی باد  ِ خزان هرگز نداند.


بهار 77

pdq8y9aqws3tx15gtma.jpg

دیدار

okut3gxgmuqil4rtwp.jpg


دیدار


با تو هرگز
سخنی
بی حضور  ِ غیر
نگفته ام.


این بار
خدای را !
من باشم و تو
(این حضور  ِ مداوم  ِتصویر)
و پایان ِ هولناک ِ وهم.


دیگر بس است
و نخواهم گفت
نا گفته هائی را
که در انعکاس ِعادت ِدیدار
گفته ایم.

سیزده بدر



سیزده بدر



ما زاده ء روزهای  نحس
فرقی نمی کند اگر
هر ماه ِ سال
چون سرنوشتمان
گره ای بر گره شده


سبزه کجا؟
تلخ وش ِ روزگار را
در جام شوکران
نوشاندمان
تقدیر ِ نحس


هشیار بوده ایم.
مست ،نمایانده ایم
یا با بهار ِ تظاهر
پیوند خورده ایم


باز
 فردا
کاری  دگر
باری دگر
تا وارسد
گلواژه _میر_

سوم
آنگاه  روز ِ هفت
یا اربعین
...
..
دیگر تمام
این سالهای نحس

تا پگاه صبح

< oeuydlsg92cz09vmiql.jpgp>


تا پگاه صبح

 

من چه خودخواهم
.....فقط بر خود پسندم
........تک چراغ ِ خانهء چشمان ِزیبای
.......................................تو را بودن.


من چه سوزانم
.....ولی شمعی به پایان رفته را مانم
.............ز هرم آه تو خاموش خواهم شد.


وزان لبخند شیرینت
....اگر خواهی پگاه صبح رابینم
.......................و آنگاه شام دیگر را
......................................چراغ ِ دیگری
...................................................بفروز

بهار 78