سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

موج و صخره

صخره به موج گفت:
دریای به این بزرگی را رها کرده ای
و خودت رابه من برسانی که چه؟
موج گفت:
من در پی آرامشم
ولی تو چه سخت استقبال می کنی!!!!!!

(کوروش نادرخانی)

باران


qpdb4tkz8wbg2w7yvwhk.jpg


زیر باران می روم
هرگاه
دلتنگ  ِتوام
تو
 
خود ِ بارانی

 و من

همچو آهنگ  ِ تو

 

)کوروش نادرخانی)

خیام و گفتگوی من

24122552336394825050.jpg

شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است

خیام

***

خیام !،خوشا به تو، که عمرت به دمی گذشت

با جام ِ می و ، دلبر ِ زیبا و همدمی گذشت

 

مارا  فسوس ، لانه ی دل ، نشست و نرفت

این جغد ِشوم ِ بدآئین  ،کز آدمی گذشت

 

بگذار تا که نگویم ، ز جهل ما و ز جور او

این قصه ی ، پرغصه ، از عالمی گذشت

 

تیمور ،پای استوار شد و، تازی چو رو سفید

زین عمرها ، که همه ، پر المی گذشت

 

زان سالها ،که دلم ، خون آن خوشی است

این سیل شد و ، خاطره اش چون نمی گذشت

 

سیلی که خانه و، دودمان همه به باد داد

خود، زخم شدو ان هم ،به جای مرهمی گذشت

 

بداهه (کوروش نادرخانی )

شبم


1oj3aau5vlqtpmqs985.jpg

شبم که باز، هجر آن ،ستاره می کُشد مرا
به وصل میرسم ولی ، دوباره می کُشد مرا

منی که زنده از ،نگاه گرم ِ مست او شدم
به زهد ِچهره اش بگو :چه چاره می کُشد مرا

شدم به بحر ِآشنا ،شنا کنان و تشنه ِ لب
چو غرقه ایی ندیده ام ،کِناره ، می کُشد مرا

پرستوی ِ مهاجرم ،به سبز ِتو رسیده ام
عبوس زرد ِ تو ،در این بهاره می کُشد مرا

نداند او که خورده ام ،شراب ِچشم ِمست ِ او
ولی به جرم ِ یک شرابخواره ،می کُشد مرا


بدوزمش نگاه و جان ،فدای یک کرشمه اش
چه گویمت که او ،به یک نظاره می کُشد مرا؟

"خدای ِ آسمان چرا به داد ِ من نمی رسد؟
که این الهه ی زمین ، هماره می کُشد مرا "

فسانه ی تو حجت ار ، دوباره زنده شدچه باک
نگار جسته ایی ، به یک اشاره می کُشد مرا


(کوروش نادرخانی)