حس غریبی دارم
گویا برف زیبا کار خودش را کرد
وجوانه ی جوان نشده
دارد طعم پژمردگی را تجربه می کند
نمی خواستم کسی رانگران کنم. این را خوب میدانم که از سر دمدمی مجازیم است
شکفته شدم .
اگرچه نسیم سرد پائیزی
سیلی مهربانانه ای دارد.
حس یک شکوفه را دارم ،
که طراوت باران گردو خاک از تنش سترده است.
دلم می خواهد فریاد بر آورم
:
مردم
سرخی صورتم حاصل یک نوازش است
یک دست
دستی مهربان و صمیمی
و من
باردار مهرم
جوانه ی تازه رسته
دیگرهراسی نیست
از سرما ی شب
من امید را میزبانم
براستی که کوروش پیام آور نیکی است
اگرچه فرزندان ناخلفش به زر غره شدند و به تزویر آلوده
ورنه هیج کس جسارت به سر راه نمیتوانست داد تا
اینکه بخواهد این مرز و بوم چاوید را جولانگه جهل و دروغ سازد
ماه کوروش گرامی باد
از راهی دور
صخره ای بزرگ را استراحتگاهی دید فراخ
تا دمی بیاساید و بعد به را مانده پایان دهد.
اما گویا درخت تنها
دیگر جیک جیک پرنده گان را خوش نداشت
شاید فکر می کرد
این پرنده گان همه مست غرور پروازند و می آیند که فخر بال زدنشان را دراین لایتناهی سردهند.
و پرنده خسته از نگاهش زود پی برد که باید شکستگی بالهایش را
پنهان کند
و خود را به دست باد سپرد.
در فارسی درست ترین اسم همان بینی است
دماغ و بینی در فرهنگ دهخدا:
دماغ . [ دَ ] (اِ) انف . بینی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عضو و اندام واقع در وسط چهره . آلت بویایی . بنظر می رسد که این معنی و معانی... |
بینی . (اِ) ۞ ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش
و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که
محل... در فرهنگ معین |
مغز سر. |