سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

براستی آیا ما بزرگ شده ایم؟

8f7wiv5n4sc2btnpisha.jpg

د ر زمان نو جوانی ام دوربین عکاسی سیاه و سفیدی داشتم بنام لوئی تل یا لوئی تر.

از اونهائی  که دربالا دریچه ای داشت برای دیدن. باید به شکم می چسباندی و بعد هم با گفتن حاضری با عشق و بعد ..

چه لذتی داشت .

یادم می اید با دوستی که در تمام عکسها چسبیده بهم بودیم .

بر سر موضوعی بی ارزش اختلاف پیداکردم.

به خانه برگشتم و با عصبانیتی غیرقابل وصف .عکسهای تکی او را پاره کردم و با قیجی

تمام عکسهای دونفره ای داشتیم را یکنفره کردم.

یا بریدم ویا بایک ماژیک کار فتوشاپی کردم وعکس نصفه و نیمه ی خودم را نگه داشتم

و باقی را بیرون ریختم. البته پس از مدتی به علت شرم و نداشتن دلیل قید آنها را هم زدم.

و صد البته این اخلاق کودکانه را نیز .هنوز همراه دارم.

وحالا که چشم ترکانده ام و به مسائل بزرگتر نگاه می کنم . می بینم ما آدم بزرگ گویا هنور عادات کودکی امان راهمرا داریم

در پستها. مقامها و موقعیت های  مختلف قرار گرفته ایم و باز در تمام عرصه هاکودکانه رفتار می کنیم.

همچون گذشته عکس دوستانی را که اینهمه به ما نزدیک بودند پاره می کنیم.

گذشته ی تاریخی یک ملت را نادیده می گیریم .

گویا 8000سال هرگز نبوده و می خواهیم هم نبوده باشد. غافل از اینکه به همت قاچاقچیاق دلسوزعتیقه .دیگران نیمه ی بریده عکس را در جای جای موزه هایشان در قاب کرده اند.

پرچم که هویت یک ملت است و نشانه قدمت . با ماژیکی دگرگونه کردیم. به بهانه اینکه مظهر فلان است و بهمان.

و............

براستی آیا ما بزرگ شده ایم؟

پرسشی و پاسخی از سر ناگریزی

3nj5ivvpmvf6y5hyhro.jpg


سرم درد گرفت!

از بس راجع به عشق خواندم...
انگار که همه می دانند این عشق چیست!
تنها منم که از آن سر در نمی آورم...
هر زمان که فکر می کنم به معنای واقعی آن رسیده ام متوجه می شوم که دنیایی از آن دورم.
عشق را با تعاریف و دیدگاهی که خیلیا تعریف و توصیف می کنند خیلی چیز عبث و  مهملیه.
واقعا از کار آدمی موندم.
یا همه خیلی احمقن وتعریفشون از عشق مسخرس و یا منم که از عشق توقع بیهوده دارد.
یعنی من احمقم؟
اصلا عشق وجود خارجی ندارد.
همه اش ساخته ی دل خیال بافان ساده سرشت است.
واقعا گیج شدم.
واقعا اسم این حس های مسخره و خنده دار عشق است؟؟؟؟؟//
اگر هست من از آن بیزارم.
کوروش خان واقعا دیگه دارم دیوونه میشم، به نظر شما چه جوری میشه از این گرداب بیرون اومد؟


dxldzg4m8skps2p06kjr.jpg


پاسخ :
میلاد عزیزم
چرا خودت اذیت کردی؟
عشق را نمی شود خواند. همچنان که روح را نمی شود دید
گویند با دل سرو کار دارد نه با سر.
چگونگی اش را نمی دانم؟
در هیچ بازاری قابل خرید و فروش نیست
جز بازار جنون
که عقلا راه نمیدهند
ادمی را نیز موجودی عجیب و غیر قابل پیش بینی دانسته اند
که درست است.
من چه می توانم بگویم زمانی که فقط مو می بینم
وقتی که عاشق از پیچش های آن گذشته است؟
اگر جنون عشق به سر افتد . دیوانه اش خوانند . آدم دیوانه که پی آبرو نیست
عقل باخته است
اگر چه احمق نمی توان خواندش . که اگر از چشم او بنگریم
این دیگرانند که در حماقت می زیند و او در عشق عقل کل است
که به راستی چنین است.
عاقل بدنبال زر و زور و ... دیگر است
عشق پشت پاه می زند بر هرچه داشته
بادیه نشینی دل می گزیند
با دیو و دد ماجور .با هرآنچه اورا از یاد یار دور سازد بیگانه
ترک خانه و کاشانه می کند

البته  با محک این دور زمانه این طلای ناب را نشود قیاس کرد
که طرف بعنوان عاشق بر سر قرار با موبایل. با دیگری نرد عشق می بازد و....


8pqbo3t3mf6ahyzl0zno.jpg

نگرشی دیگر به بوف کور

http://www.blogfa.com/photo/b/buf.jpg

نگرشی دیگر  به بوف کور صادق هدایت

اکثر ما به نوعی بوف کور را خوانده ایم .یا داستان وار و یا با کمی تحقیق که به راستی چه منظوری درنوشتن آن است که داستان هست و داستان نیست

بعضی نیز به دفعات وقت گذاشتیم تا پی به هدف آن ببریم . من با اینکه چند بار آن را خواندم.

حتی یکبار قسمت دوم را خواندم و بعد قسمت اول آن را

نقدهای متفاوت از آن را خواندم. کتابی پر از نظرات کارشناسان مختلف  بنام نابغه یا دیوانه؟

ولی هرگز نه در آنها و نه برداشتم خودم را شباهتی با برداشت و تفسیر دکتر ماشاالله آجودانی نویسنده و مورخ ابتدا دانشگاه اصفهان و حال گویا انگلستان نداشت.

این نظر را در مصاحبه ای تلویزونی در سال قبل شنیدم

که بد ندیدم آن را اینجا بیاورم و نظر دوستانم را نیز بشنوم.

او معتقد است بوف کور تاریخ ایران زمین است  به زبان استعاره

زن اثیری شخصیت دوقسمت ایران است

و دوقسمت بوف کور دو بخش تاریخ ایران .قبل از تهاجم تازیان و بعد از تهاجم(ایران پیش از اسلام و ایران پس از ورود اسلام)

و نشان  این مهاجم پیرمرد خنزر.پنزری استکه موقع نشخوار آیاتی از قران از دهانش سرازیر است

زن اثیری نیز در دو قسمت متفاوت است

قسمت اول پاک می نماید و نقشش بر جام گلی و در قسمت دوم خود را در اختیار آن مرد خنزر پنزری قرار می دهد و....


براستی شما که بوف کور را خوانده اید چه فکر می کنید؟

http://www.jose-corti.fr/Images/doc-divers/hedayat-dessinChouette.jpg

غضنفر

amtyo9622oht5bht60v.jpg

به غضنفر میگن: دوست داری بابات بمیره ارث اش به تو برسه؟

میگه: نه، دوست دارم بکشمش تا دیه هم بگیرم!


غضنفر میره ختم ازش می پرسن شما؟
میگه من سایر بستگانم !

 


این فرهنگ عمومی چقدر قوی است

که هر گاه خود می خواهد . مخاطب ذهنی جامعه راایجاد می کند و به وسیله و زبان او

دردها و سخنان نهانی خود را بیان می کند.

یکروز ملانصرالدین. جوحی و حالا گویا غضنفر

و با زبان فکاهه و طنز نیش دار .حیاتش را به رخ می کشد.

و فریاد می زند : من زنده ام


رانده، ماندگان

1ljrkjlvypanoc9v4xwm.jpg

چند سالی است که شنیده بودم افرادی در جامعه بشری زندگی می کنند که از نظر فیزیکی دارای خصائصی توامان از دوجنس بظاهر مخالف هستند

که به همت آین آتش پاره ی ماهواره نام  و دنیای دروغین نت.هم چشممان به جمال زیبایشان آشنا شدو هم پای درد و دلشان نشستم

خندیدم وگریستم.

که  در جمع مردان راه ندارند و زنان نیز نامحرمشان می خوانند.

اگرچه در لباس زنانه ظاهر میشوند ولی به چشم ،هیزی مردانه دارند و  دل ،در گروه ریبا رویان.

اگر لباس ضمخت مردان به تن می کنند. اما حریر می پسندند و اشوه می فروشند.

به همت علم و تکنولوژی نیز تغییری اگر حاصل شد. گویا تغییر مشکلات بود و بس.


ولی خارج از بحث طرح شد فوق

هستند کسانی که از درون دارای ویژه گی بی شباهت با این موسومان به دوجنسه. از نوعی دیگر نیستند .

که در صلح اند و به چنگ می اندیشند. به گاه مهر پرخاشجویند و ستیزه گر.عشق را، از هراس خیانت ،پس می زنند. در گل خار می بیند و در آب زهر.بر زبان شادند و در دل غمین

و....

وبه همت این سه دهه بر تعدادشان افزون می شود. هرروز رفتارشان طبیعی تر و منطقی تر می نماید.

ایا علم و تکنولوژی می تواند بداد اینان برسد؟وبه درمان بیندیشد که بسیارند و روز به روز افزونتر می شوند

گویا باید جهانی دیگر آفرید. که برزخ نیز تکافوی این رانده مانده گان را نمی کند