چه باید گفت؟
به هنگامی که
تیری
از کمان ِ
چشم ِدلسوزی
نشان ِ بی
نشانت را
به آماج ِ
پذیرش می کشاند
................سخت
هم زیباست
چه باید بود؟
گرامی لحظه ای
کو هم ترا
درخاطرات ِخویش
همان گمگشته ء
افسانه میخواند
..............که
آنهم یک فسون خفته در رویاست
ودر آن معبد ِ
بی هیب و
آرامشگه دلخواست
ترا تندیسی از
آن آرزوهای فرو خورده
...............به
روی رف
همان جائی
خداوندان
به زراندوده
بنشانند.
خداوندی
خدائی
نی دروغ و
.......راست
چه باید گفت؟
به این زانو
زده
در پیش تندیست
به این تندیس ِ
خود تندیس ِ آمالت
به این دلپاک
.................خود
پاک
چه باید بود؟
خدائی تو
بتی فرخار
وسرشار از همه اعجاز
شریکی را ندیدم
من
...............نخواهم
دید
نگاهم سخت هم
گویاست
نگارم سخت
هم زیباست
.........................خدای
ِبی خدائیهاست