سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

عزای عمومی

بدنبال لبخند بودم .

کوچه به کوچه... 

خیابان ها همه پرده های سیاه کشیده اند. عاشوراست گویی 

انگار روز هاست  که   حس پایانی یک جنگ جهانی دارم 

ساختمان هایی از آتش سوخته .

سربازانی مغموم اما ظفر مند بازگشته .

اگر چه امروز هرکجا قدم میگذارم حس شرکت در  مجلسی  را دارم که سیاهپوش عزیزانشان هستند.

چهره ها ،  داغ های بر دل نشسته شان  را نشان میدهند. 

سکوتی است که تنها هرازگاهی به لطف  قارقار ِ  زار  ِ  کلاغی  شکسته می شود

رهگذرانی که به هیچش می گیرند.

و من تنها به سنگی از جنس کلام تلاش بر پراندن اش دارم .

:برو ای بوم ِ نکبت ....

که اگر این شهر ِ  غمزده ، بنای دوباره اش را بنیان کند 

تورا دیگر جایی نیست بر این بام .


#کوروش_نادرخانی

نظرات 3 + ارسال نظر
Poneh جمعه 1 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:57 ب.ظ

درود استادم

بیکران درودها مهربان دل ❤

Akhm جمعه 1 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:43 ب.ظ

روشنی نزدیک است

Solmazpoursamadi شنبه 2 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 01:53 ب.ظ

مردی از جنس اعتراف شبانه/تیشه اش قلم/پیشه اش اندیشه/مشت اش گره کرده/نشانه ی خروار آزادی خواهی...از خاک وطن مینویسد/مهری پیوسته در جان و تن/به تصویر میکشد/که زیر سایه ظلم جوانه ها رشدمیکنند/گاهی بغض میکند/اما گریه نمیکند/فقط درد راپشت فریادهایش پنهان میکند/تلخ ولی استوار تر از قبل درسکوت میماند...آرزو دارم روزی رسد که همه ی ایران صدای فریاد خاموش تو باشند،درودها بزرگ مرد سرزمینم#کوروش نادرخانی

قلم تان به عشق استوار مهربان❤

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد