بدنبال لبخند بودم .
کوچه به کوچه...
خیابان ها همه پرده های سیاه کشیده اند. عاشوراست گویی
انگار روز هاست که حس پایانی یک جنگ جهانی دارم
ساختمان هایی از آتش سوخته .
سربازانی مغموم اما ظفر مند بازگشته .
اگر چه امروز هرکجا قدم میگذارم حس شرکت در مجلسی را دارم که سیاهپوش عزیزانشان هستند.
چهره ها ، داغ های بر دل نشسته شان را نشان میدهند.
سکوتی است که تنها هرازگاهی به لطف قارقار ِ زار ِ کلاغی شکسته می شود
رهگذرانی که به هیچش می گیرند.
و من تنها به سنگی از جنس کلام تلاش بر پراندن اش دارم .
:برو ای بوم ِ نکبت ....
که اگر این شهر ِ غمزده ، بنای دوباره اش را بنیان کند
تورا دیگر جایی نیست بر این بام .
#کوروش_نادرخانی
درود استادم
بیکران درودها مهربان دل ❤
روشنی نزدیک است
مردی از جنس اعتراف شبانه/تیشه اش قلم/پیشه اش اندیشه/مشت اش گره کرده/نشانه ی خروار آزادی خواهی...از خاک وطن مینویسد/مهری پیوسته در جان و تن/به تصویر میکشد/که زیر سایه ظلم جوانه ها رشدمیکنند/گاهی بغض میکند/اما گریه نمیکند/فقط درد راپشت فریادهایش پنهان میکند/تلخ ولی استوار تر از قبل درسکوت میماند...آرزو دارم روزی رسد که همه ی ایران صدای فریاد خاموش تو باشند،درودها بزرگ مرد سرزمینم#کوروش نادرخانی
قلم تان به عشق استوار مهربان❤