سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

عاشقانه ها(10)


gds9gduvy4n0c2n033.jpg


یک نفر به من بگوید . چرا اینهمه نقاب؟ مگر ما به جشن بالماسکه آمده ایم؟


چه کنم که سالهاست بر دریا خشت میزنم به این امید که خانه ای رویائی برایت بسازم


دل سودا زده ای هست تا نیمه راه نفسش را یارا نیست نیمه دیگر به بال دل بیا با بوسه ی خورشید و ماه صبح صادق بدمد.



حسرت ما

در عمق پیچیده گی احساس

گم شد

 

فرصتی برای دیدار

اگرمان هست

بشتاب

 

درنگ و ماندن

تمام معادلات عشق را

به باد

خواهد سپرد

 

بقیه در ادامه ی مطلب

ادامه مطلب ...

حرف حق ، جواب نداره


3dd3xubbgkfw3chztai6.jpg

هر کار میکنم نمیشه. آخه مگه میذارند! هی میگم زبان در کام کنم، نمیذارندکه .

اگر هم هیچی نگی . میگند .چه احمق هایی بودند.

البته بی راه هم نمی گویند.

آخه ..

گفتم:چی شده . باز جوش آوردی؟بگو . خودت رو سبک کن. آمپر می چسبونی ها!

گفت : آمپر چسبوندم .

گفتم:نکنه قبض هات رو نتونستی پرداخت کنی؟ یا پلیس جریمه ات کرده؟

یا اینکه با خانمت بحثت شده؟

گفت :مگه تو باغ نیستی؟. آخه این چه وضعشه ؟اینهمه سال اومدند طرح اجرا کردند

گفتند و گرفتند . آخرش چی شد؟

باز سال بعد ،روز از نو روزی از نو. آخه مگه چند بار آدم یک اشتباه رو تکرار میکنه؟ بس نیست؟

گفتم: بابا آرامتر. پیاده شو با هم بریم.انگار همین امروز اومده اینجا! مرد حسابی سی ساله داری زندگی می کنی هنوز برات عادی نشده ؟

گفت عادی ؟ مگه ادم چند بار بدنیا میاد؟عمرمون رفت !اینا کار یاد نگرفتند.

گفتم :  خوب نگفتی کدوم طرح؟خبر تازه ای شده ؟

گفت : ایکاش تازه بود. درد منم همینه که تازه نیست.تکرار  اشتباهه سالها قبله

گفتم: خوب

گفت: طرح جمع آوری دیش های ماهواره. طرح مبارزه با بدحجابی

وقتی که داد میزنی بابا این تلویزیونتون رو درست کنید . دست از این سریالهای آبکی تحلیل ها و کارشناس های رنگ و وارنگ.....

چرا مردم رو احمق فرض می کنند

گفتم :کوتاه بیا بابا. حق داری.

ولی باید صبور باشی .تا ببینی خدا آخر و عاقبتمون  رو چی رقم زده.

.......

 

دیگه چی داشتم بگم . جز سکوت . از قدیم هم گفته اند: حرف حق جواب نداره!!!

 

 

 

عاشقانه(۹)

q5kl1nltd77ghbvl272.jpg

حنجره ی بریده مرغ ِعشق را

مگر،دم ِ مسیحایی پرواز باید

تا باز خاطره ی سخن گفتن

با ماه و ستاره را

این بار

به زبان  بی تکیه گاهان

در سپیده دم نگاه مهر

و در گهواره ی امید

ترمیمی دوباره باشد

 


کولیان رهکذرانند ورنه زبان اشاره را هم می فهمنند. تنها به زبان اواز بلدند حرف دل بکویند. شاید به همین دلیل تنهایند

 


نگاه ادم خسته . ترجمان درون شکسته است.کافی است تا واژه گان  عشق  را معنی بدانی.

 

باران عشق بارید . حیف که من بی چتر  بودم.وقتیکه چتر برداشتم  آفتاب ، تمسخر از هر طرف بر من باریدن گرفت .

 

از روزی که راه ها به رم ختم شده . دیگر  به  دل  بستن امیدی نیست.

این روز بر همه ی شما مبارک

درود به شما عزیزانی که امدید و به طرق مختلف پیام تبریک داشتید . وشاید هم  گله داشته باشید که نتوانستم به شما سر زده و از مطالب زیبای شما در وبلاگ هایتان بهره ببرم.

حالا چرا این مقدمه را دارم .

دلیلش اینکه ویروس گرفته بودم ، چند بار ویندوز عوض کردم و نشد .

کار به تعویض لب تاپ رسید و الان هم رسیدم به این 10 اینچی ها که خدا بخیر بگذرونه.

و اما کادوی من هم به جای جوراب شد .یک مودم بی سیمی دو آنتنه . که این دو روز ،دوری من از مواد مخدر ،ببخشید نت.اشتباهی بود که  در کد دستگاه جدید و ریسیت کردن مودم قبلی ، که نتیجه اش شد ،همچنین دوری

وعدم پاسخگوئی به محبت های شما عزیزان

از کادوی روز پدر که بگذریم . اس ام اس جالبی هم داشتم که بد نیست در پایان  بارعایت حذف شرکت ارسال کننده و ادرس و تلفن

روز پدر مبارکباد

مجتمع تولید مرغ...

شهر. بلوار دانشجو

090000000


که مانده ام در بین اینهمه شرکت چرا شرکت تولید مرغ باید به من تبریک بگوید!!

باز اگریک مرغ کادو میداد می توانستم مدعی بشوم که منم کادو گرفته ام




سحر شده ای

با سلام به تمام عزیزان مخاطب و پوزش به خاطر تاخیر در توضیح .این یک ترانه است. و سعی شده تا در آن بیشتر به محاوره نزدیک  و ازکلمات عامیانه و رایج بهره ببرد.این ترانه به هنگام اجرای موسیقی استاد تجویدی  گفته شده و به نظر من به فرم حمیرا خوانده شود دلنشین تر خواهد بود

k4u7tjxi9vl5wgif8bue.jpg

ببین با دل ِ من چها کرده ای

تو روی شبم را سیا کرده ای

چرا با من و دل ،غریبه شدی

دلی با خودت آشنا کرده ای


 

تو نور چش ِ بی صفای منی

تو دریایی و ناخدای منی

به بیماری دل بگو چه کنم

تو خود .دردی و هم ، دوای منی

 

 

چرا از دلم بی خبر شده ای؟

امیدم شدی و سحر شده ای

منم مانده در این شب و تیره گی

تو غایب کنون از نظر شده ای؟

 

 

شب تار من کی به پایان رسد؟

امید ِ دل ِ من به سامان رسد؟

بگو  اینهمه بی تو بودن بسه

بگو جان ِ من کی به جانان رسد؟

 

 

بگو ای دل ای دل کجا رفته ای

بگو آشنا چون صبا رفته ای

بگو ناله کم کن که من با توام

بگو با من ای دل خطا رفته ای

 

 

پناهم توئی بی پناهم نکن

تو پیش همه روسیاهم نکن

دل ِ عاشقم بین و امید  ِ من

به این، مو سفیدم نگاهم نکن