من ِمغرور سر بر افراشته و موی سپیدم را به خنده های شادمانی ،سیاه می کند .و
من ِمغلوب در درون به رنگ سیاهی ،گریه های نهانی اش را عیان می کند
سکوت سرما ی روح است و دل .که از برودت رابطه سخن می گوید
بلبلم به گفتار، ولی به گاه گفتن از خود، به گنجشکی مانم الکن، که فقط جیک جیک بلدم.
بند دلم پاره شد .بسکه رخت شسته ی خاطره ات، از آب چشم، سنگین شده بود.
سالها یش در نوجوانی ،کتابی خواندم بنام "چه بایدکرد؟"اثر چرنشفسکی .امروز به این فکر می کردم که زندگی ام شده ماجرای آن کتاب.
نمیدانم اثر آن کتاب بوده، که زندگیم ،اینگونه رقم خورده ؟
یا آن کتاب ،پیش بینی زندگی من بوده؟ .
مثل یک پیش گو،که می گویند از فردای آدمی خبر میدهد !!
شاید بی خود نیست که می گویند :اثر فلان!!!
نمیدانم!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سرشارم از کین کردی و محرومم از مهر
اکنون که بینی این تنم رنجور و خسته است
دل کوزه است و مهر ِ در آن آب شیرین
از سنگ ِشوری کوزه ی این دل شکسته است
از ارتکباتات فی البداهه من
دلم لک زده برای خواب. خوابی که دیگر نه خواب تو ، که خواب هیچ کس را هم نبینم.
گل که می بینم یاد تو می افتم .ولی خارِ ِبی وفایی ات چشمم را پرخون میکند.
پاشنه آشیل یا چشم افراسیاب ِعاشق ،دلش است که ازتیر نگاهی کارش را میسازد.
هرگز نفرتم را جدی نگیر؟ خار هم که باشم بی تو گل ِ باغ هیچم.
از من نخواه از امید بگویم.وقتی که تنها راه رسیدن به قله با ریزش کوه اندوه بسته شده.
امشب هوای آسمان من بارانی است . بیرون نیا .خیس می شوی.
به رفتنم دعا نکن . روزی خواهد آمد که به رفتنم نگاه کردی و عمری به خودت نفرین خواهی کرد.
صدائی دیگر نیست/ انچه را که شنیده ای. خورده شیشه های دلم است/ که در سطل زباله ریختم.
سکوت من برای نشکستن شیشه ی غرور توست.حیف که تو آینه پنداشتی و فقط خود را دیدی.باختت را هم ندیدی.
روزی اگر به مزارم سر زدی .به تاریخ نگاه کن . مدت زمانی را که به یادت بودم نوشته اند.
پف کردی و باز می پرسی چرا خاموشی؟!!!!!!!!!!!!
ایکاش آغوشم را به دریا داده بودم نه به کوه. حال با اینهمه زخم سینه چه کنم.
آغوشم پر ِ هواست . نمیدانم چرا زمین گیر شدم.
دریا دریا ستاره چیدم .تا آسمان شبت را چراغانی کنم . افسوس که تو نابینا بودی.
تندیسی از تو ساختم..حیف که عمر برف و وفا کوتاه بود.
چه دنیای عجیبی
در آلمان دو نفر بدلیل هنوز نا روشن آلوده گی خیار به یک ویروس ،میمیرنند.
ودر ایتالیا مشکوک به اینکه ممکن است کسی بمیرد.
در ترکیه مشروب قلابی دو توریست را میکشد.
رسانه ها ی کشورهای از ما بهتران گوش ما را کر میکنند.
ولی در این طرف ،دختری به پای تابوت پدر می رود .بمبی29 نفر را از زندگی ملامتبار می رهاند.
جاده ها لباس خون آشامی به تن میکنند و هر روز آنقدر خون طلب میکنند .
و چون گوش رسانه های این ور پر است ،دیگر نیازی به شنیدن ندارند،اگر هم بگویند تکراری است و
جذابیتی ندارد.پس همان بهتر که نگویند.
کاش من هم خونم سرخ تر بود!!!!!