سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

گلستان ِزیبا

امروز تصمیم دارم عزیزانم را به مهمانی یکی از استان های زیبای این خاک ِپرگهر

ایران عزیز

ببرم.

اســــــــــــتان گلســــــــــتان


و فقط گوشه هایی ازاین بهشت حقیقی را ببینند و در لذت من سهیم شوند.

استفاده از عکسها با ذکر منبع بلامانع است.

برای دیدن ابعاد اصلی روی عکس ها کلیک کنید.



 

ادامه را ببینید

Share ادامه مطلب ...

سنگدل

هر پای بلغزد ، زنگاهی که تو داری
هر دل چو غریقیست ، به چاهی که تو داری


ای سرو قد ،آن روی ِچو گل ، زلف سیاهت

ابروی ولب و ،روی چو ماهی که تو داری


هر مرد ِ یلی ،رأیت اسپید بگیرد

تسلیم شود ،پیش سپاهی که تو داری


ای سنگدل این شیشه،شکسته است،مبادا

پایت بخلد ،شیشه به راهی که تو داری


افسوس که تو ،صحبت ِ دل را نشنیدی

نشنیدی و دل،مات زآهی که تو داری


تو مهر پرستی ،چو منی ،پیرو ِ آئین

معبود تو عشق است،الهی که تو داری


محبوب رخی ،قامت مطلوب تو داری

تنها ،همه خوبی است ،گناهی که توداری


در
ادامه مطلب
 شعری بسیارزیبااز دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی به مناسبت
(روز بزرگداشت فردوسی 25 اردیبهشت)

تقدیم شما عزیزان

ادامه مطلب ...

سنگدل

سنگدل


هر پای بلغزد ، زنگاهی که تو داری
هر دل چو غریقیست ، به چاهی که تو داری

ای سرو قد ،آن روی ِچو گل ، زلف سیاهت
ابروی ولب و ،روی چو ماهی که تو داری

هر مرد ِ یلی ،رأیت اسپید بگیرد
تسلیم شود ،پیش سپاهی که تو داری

ای سنگدل این شیشه،شکسته است،مبادا
پایت بخلد ،شیشه به راهی که تو داری

افسوس که تو ،صحبت ِ دل را نشنیدی
نشنیدی و دل،مات زآهی که تو داری

تو مهر پرستی ،چو منی ،پیرو ِ آئین
معبود تو ،عشق است،الهی که تو داری

محبوب رخی ،قامت مطلوب تو داری
تنها ،همه خوبی است ،گناهی که توداری


بهار 79

عاشقانه ها

رهگذرم .

 هر روز از پای پنجره ات میگذرم .

 به این امید که شاید برای تکاندن سفره ی دلت .

لااقل

 گنجشک ِ چشمم

از دانه ی نگاهت بهره ای ببرد

سیگارت را

پشت ِدست ِدل

خاموش کن.

تا با دیدنش ببینی ،

جاسیگاری پر است.

شاید عاشق شدن را ترک کنی

عاشقانه ها (۵)

با دسته گلی بنام سلام

این باردر خدمت عزیزانم هستم باهمان فی البداهه نویسی ها، که هم پاسخی به مهربان یار ِهمیشه همراه آرمان عزیزم ، داشته  . وهم بقولی آپ کرده باشم.اگرچه مدتی در ادامه ی "داستان عاروس "و "چگونه شاعرشدم "قصور کرده ام.که امید دمدمی مزاجی ام بگذارد تا نیمه تمام نماند.

حوا نمی ترسد .چرا که بهشت را به زیر پایش سالهاست نوید داده است. آدم نگران خود شده .

شعرت را بده تا به خط خوش نستعلیق بر دلم نقاشی خط کنم. و با گل بوته های نگاهم هر روزه تذهیبش کنم.

 


 

ادامه مطلب ...