سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

آلاشت(سفری متفاوت)

11782165974129349561.jpg

عکس گرفته با چشمانی پف کرده ساعت 5 صبح


مدتها بود که فکر این بودم ،از  همسنگران قدیمم یادی کنم .چرا که پس از پایان جنگ به علت مشغله های زندگی ونبودن تلفن و نعمت جدید  موبایل،از عزیزان بی خبر بودم فقط میدانستم  از

اهالی منطقه ی سواد کوه و زیراب در استان مازندران هستند. و ساکن یکی از روستاهای اطراف آلاشت.

وچون منطقه کوهستانی و دارای راه های خاص خود است ،این مسئله هر سال به سالی دیگر و تابستانی دیگر موکول میشد.

82423985966946050021.jpg

ابری زیبا،تو گویی به استقبالمان آمده بود

تا اینکه امسال این توفیق بیکاری پس از پیل تر شدن وبلاگ ،وهم برای تمدد اعصاب ، حاصل شد.

روستایی زیبا و تقریبا قدیمی . اگرچه برای من روستاهای کوهستانی زیبای استان گلستان را که پراز درختان سربه فلک کشیده را دیده بودم . جذابیتی را که برای ساکنین امثال شهرهای تهران و اصفهان و... نداشت.


ds9gpy9ieut479qo8le9.jpg

ولی زیبا بود و پر خاطره

در ابتدای ورود ما را به خانه ای بنام زادگاه .محل سکونت پدر رضا شاه راهنما شدند . که بسیار زیبا و دوست داشتنی ،که اکنون به موزه ای روستایی و شخصی تبدیل شده است،بود


2qidbcju6kten60t57d.jpg

اگرچه  چیزهایی در آن است که برای من زیاد ناآشنا نبود . و یاد آور دوران کودکیم شد


59090397017566653080.jpg

لحظه ای بر صندلی راحتی شبیه منبر قرار داده شده درتراس و مشرف بر منظره ای زیبا جلوس کرده و جوگیر شاهانه شدیم

و بعد موفق شدم شماره موبایل دوستم را که در منطقه ای دیگر زندگی می کند را پیدا کنم . و تماس تلفنی داشته باشم و صدای روستایی پراز مهرش را بعد از بیست و اندی بشنوم.

وسپس میان بر زده و شب و روزی را هم در کنار ساحل دریای مازندران بگذرانم.


89529595944850551885.jpg

جای همه شما عزیزان خالی چه صبح دل انگیزی بود

ناشتا و سیگار بر لب.البته از گذاشتن عکس هایی که از خود گرفتم معذورم

چرا که احتما تجربه دارید که عکاسی از خود چقدرنازیباست

بخصوص که صورت ناشسته هم باشی

Share

گزارش

 

سالهاپیش در زمانی که اودانشجو بود ،ممتاز خوشنویسی داشت. و بعدبه مسئولیت انجمن خوشنویسان شهرستانشان منتصب. چون گلی به گلستان ،به مهمانی آمد،ومارا به دوستی مفتخرکرد.بعد از سالها به همت پیس بوک یکدیگر را یافتیم  که این ،،حاصل اولین گفتگوی  مسقیم ِما ،پس از گذاردن چند بار پیام است. وعلت عنوان اسم این پست هم ان است که کپی گفتگو را  انجام دادم ، سیو آن عنوان ِگزارش گزفت...من به دلیل ثبت آن  و ماندگاریش برای خود،اینجا می آورم 



او:


سلام آشنارفیق

خوبی؟

I love you mr korosh

من:

فدات

او:

میبینم که شب و روز می سرچی داداش اینورا

 

من:

ما بی سرپناهیم

برای گریز از باران تنهائی

به پلاستیکی هم قانعیم

 او:

در شهر ما باران تنها نیست ،باران را پذیراست گلبرگ های سرخ ِشقایق های بی داغ ،شهر من گلبرگی سایبان تقدیم تو

 من:

این عزلت نشین اگرش نبود امید مهر  ِ این گلبرگها، که تا به حال سیلاب حادثه بی اثرش کرده بود

 او:

عزلت ترا تشنه ام ،عزلت نشین دمی هم با ما بنشین

 

من:

ما در آرزوی درگاه و آستان روفتن سرای بی الایشان هنریم

اگر بخت یار گردد

 او:

سرای بی رونق ما چشم در راه روشنی است ای نور بیا

 من:

ایرادی اگرم هست نه از کاخ مهر و وفا

که از بوم کنج نشین است

ورنه آنجا ست آتشگه دل

********

 او:

من که چیزی نخوردم ولی انگار تو خیلی روبراهی و شنگولت ،حسابی منگولست!!


 من:

آری من امشب به میهمانی مادر ،سرازپا نشناخته ،تازه برگشته ام

 

 

 او:

منظورم از خوردن ،شام نبود شاعر ،آن بود که ترا چنین آتش بردل زده و مدهوش کرده ارغوان جامی...........

من:

ارغوان جام عقیقی را به ثمن خواهد داد

که ما را در محفلشان راه نیست

او:

جامی که سمن می نوشد ثمن ندارد

من:

مارا روزگار بی سمن و صنم پسندیده تر داشته

و دانسته ایم

 او :

 

صنم را بی خیال .دوستی دیرین را عشق است و جرعه ای نوشیدن وچند گاهی آینه بودن

 من:

دماغ را انچه بر سرنوشت روزگار رنجور کرده نازنین

مارا امید وصال دوست

گاهی نفس یار می شود

می خوردن بی دوست مرا بی ادبی است

 او:

نفس گرمت را عاشقم ،دوست دریاب دمی که با طرب میگذرد که قافله عمر را عزم درنگ نیست

دوست با خیال ِنوش ِدوست ،نوش میکند .مست میشود....

من:

گرمای این نفس از دم به دم یاد اوری دوست است

او:

بنوش جانا که به مستی ات مستیم

من:

مارا زجرعه ی هرکلام دوست ،مستی است

در استغنای ِ می ِسرخ فامیم

 او:

مست صفایت .میدانم در این سرا ،بسی چشمان که انتظار صفایت را میکشند استاد،برو برو ودمی با آنها باش ،تا در سایه حضورت دمی بیاسایند .خوش باشی .سلام برسان .بدرود

 من:

زنده باشی و در شادی پاینده عزیز

تو هم سلام ،بویژه دل نشینان ،کوی زادگاه را.

یاد باد آن روزگان یاد باد(2)


روزگار غریبی است نازنین
از این به بعد تصمیم دارم که در کنار دل نوشته هام که گاه به علت فضای غمگین باعث شرمساری میشه تغییری ایجاد کنم و هم خودم یادی از گذشته ام کرده و هم عزیزانم را کمی تغییر ذائقه داده باشم. خلاصه هم فالی باشد و هم تماشا
تاکارهائی که در چند سال پیش انجام داده ام را ببینید .شاید لذتی هم حاصل شدو لی برای شناخت خودم عارضم که اینها برونیات من است و درونم همون اشعار یا دلنوشتهایم است
برای دیدن عکس واقعی بر روی آن کلیک کنید

یاد باد آن روزگان یاد باد(۱)


گفتم امروز یکی از کارهای سالهای گذشته  خودم را
دوستان همراه
ببینند
برای دیدن اندازه واقعی روی آن کلیک کنید