سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

مهر یار

چه زیباست بوسه ی

عاشقانه ی زنبور بر گلی

که پژمرده ی آفتاب سوزان است



ryzw012ujnghpitzf2yc.gif

تو را فریاد کرده ام

با تندیس واژه گانم

در میدان شهر تنهائی

چهارسوق بزرگ معجزه

در چها رراه  تردید.

 

من لمس احساس کرده ام

درآغاز یک عریانی

دراب تنی دل خواسته

ازلازمه ها ی حیا ت

 

 احساس خیال کرده ام

باروهای بلند فتح را

برستیغ اندامی شگرف

وبیرق خویش را نشانده ام

بر قله های وصال

 

شکفتن نیلوفر بود

 براندام  درخت صنوبر

افسانه ی پیوستن ما



8tnl95z84x68x0s9urke.gif

شب تا به صبح

از سرمای بیتو بودن

می لرزم.

 

 

 

از هر دری سخنی

با توجه به ازدیاد آمار دوستان ِپیوند شده یا تبادل لینک کرده .بنده شرمنده ی عزیزانی می شوم که لطف کرده و لااقل هراز گاهی حالی می پرسند . من نیز  ادای دین می کنم. و لی عده ای از این عزیزان فقط اسمی در کنار وبلاگ به عنوان پیونده ها یا لینک دوستان می خواهند.

لذا از همه ی هم پیوندیان عزیزم که تمایل به ادامه ی پیوند ندارند .و روزی آمدند و گفتیم تبادل لینک کنیم . کردیم و دیگر بهایی به این ارزشمند قائل نشدند عرض می کنم. حقیر یک هفته به خودم فرصت میدهم تادر صورت تمایل اعلام کنند می خواهند به دوستی ادامه دهند یا هنوز به همان اسم بسنده می کنند. در غیر اینصورت حتی اگر یک سویه  هم باشد. ویرایشی در لیست خواهم کرد . با پوزش ازعزیزان

پی نوشتی به ضرورت"

متن فوق ،یا بقول دوستی التیماتوم. به عزیزانی است که سال به سال یاد دوست نمی کنند ویار خاطر نیستند و شده اند بار قاطر.فقط لینگستانمان را شلوغ می کنند.وگرنه انان که چشم رنجه میدارند بر چشم ما هم جایشان است.

jb0hlcg0hvts5cqj7s13.jpg

هوا گرم بود و عرق از بند بند تن فرو می ریخت

و مرد میبایست  کاری می کرد.

یا در جوی وسوسه انگیز باغ ِهمسایه تنی را به آب  خنک وگوارا می سپرد

یا دل به دریای رنگ رنگ هوس می سپرد،و هردم امواج پست و بلندی را به قایق تن فرسوده ی خود هدیه می کرد .

اما

او مرد جنگل بود .آموخته ی سروهای قد برافراشته.آبشخورش بیشه های شیرپرور بودو مرام جنگلبان پیر را به تاج داری اندیشه رسانده بود

دریغش  آمد کار شغالان هرزه رو ومانده خوران کفتار صفت را پی بگیرد.

دراندوه .

ودر گرماگرم شتاب ناک ِ نیاز

مرد می بایست کاری می کرد

عده ای را جیره خوار خوان ِبه یغما رفته ی موطن کرده بود و ویار بهره از آن.

عده ای را نیز هوای خوک سیسرون *در سر

در هنگامه ای که تنها او بود واو . یاران را شولای وطن کرده بر دوش را میدید و او را خاک نداشته . زمین گیرمی کرد.

احساسی که کاش چون سیبی کرمو دور می انداخت

وناچار نبود اینهمه در زندگی اش درخت کاش ،بکارد.

وماند . با امید اینکه بشود زندان را به گلهای تزئینی  ِ مجازی آراید. و بر رف دل آئینه خوشبختی گذاشته و رقصی بی خیالانه ، در آتش نهانی خویش به نظاره نشیند.......


 

پانویس:سیسرون گوید در کشتی ای در نشسته بودیم که سوراخی در آن ایجادشده بود. ودر حال ِ  غرق شدن بود.همه را هراس مرگ در سر افتاده بود. دیدم خوکی را که

بی اندیشه ی مشغول نواله کشیدنت آلت خود است.

 بگذریم


2vx1flootcsu2ajmiucx.jpg

سنگدل

 

 

هر پای بلغزد ، زنگاهی که تو داری

هر دل چو غریقیست ، به چاهی که تو داری

 

ای سرو قد ،آن روی ِچو گل ، زلف سیاهت

ابروی ولب و ،روی چو ماهی که تو داری

 

هر مرد ِ یلی ،رأیت اسپید بگیرد

تسلیم شود ،پیش سپاهی که تو داری

 

ای سنگدل این شیشهء ،شکسته است،مبادا

پایت بخلد ،شیشه به راهی که تو داری

 

افسوس که تو ،صحبت ِ دل را نشنیدی

نشنیدی و دل،مات زآهی که تو داری

 

تو مهر پرستی ،چو منی ،پیرو ِ آئین

معبود تو ،عشق است،الهی که تو داری

 

محبوب رخی ،قامت مطلوب تو داری

تنها ،همکه خوبی است ،گناهی که توداری



 

 



گم شده


fql78kyhte1t09hrt833.jpg

آی ای رهگذران

کسی از گم شده ی من

خبری دارد هان؟

 

واپسین لحظه ی عمر

در زمین

من پی گوهر گم گشته خود

خم شده ام

 

پی بذر ی که در ان ریخته ام

انتظار ثمری داشته ام

توشه اندوخته ای

 

حاصلش  کو؟

 کجاست؟

 

 

 


زندگی


m0zsw3bosn788mqome4.jpg

زندگی آغاز یک درده

چه خوش  ،پایان آن  مرگه
تمام ِ باغ ِ این دنیا
ببینش رنگ ِ رخ زرده
وجنگل با همه سبزی
سکوتی سهمگین،
افتادن ِ مرگه


هرس ناکرده وپرخار .

به خواب خوش شده
این باغبان پیر
هوا بارانی ووقت ِ تگرگه
چودانی قصه را
افسانه، بیشی نیست
حکایت .قصه یا غصه است
همان افتادن برگه


qweno8swfr03css0n5w.jpg

گزارش

 

سالهاپیش در زمانی که اودانشجو بود ،ممتاز خوشنویسی داشت. و بعدبه مسئولیت انجمن خوشنویسان شهرستانشان منتصب. چون گلی به گلستان ،به مهمانی آمد،ومارا به دوستی مفتخرکرد.بعد از سالها به همت پیس بوک یکدیگر را یافتیم  که این ،،حاصل اولین گفتگوی  مسقیم ِما ،پس از گذاردن چند بار پیام است. وعلت عنوان اسم این پست هم ان است که کپی گفتگو را  انجام دادم ، سیو آن عنوان ِگزارش گزفت...من به دلیل ثبت آن  و ماندگاریش برای خود،اینجا می آورم 



او:


سلام آشنارفیق

خوبی؟

I love you mr korosh

من:

فدات

او:

میبینم که شب و روز می سرچی داداش اینورا

 

من:

ما بی سرپناهیم

برای گریز از باران تنهائی

به پلاستیکی هم قانعیم

 او:

در شهر ما باران تنها نیست ،باران را پذیراست گلبرگ های سرخ ِشقایق های بی داغ ،شهر من گلبرگی سایبان تقدیم تو

 من:

این عزلت نشین اگرش نبود امید مهر  ِ این گلبرگها، که تا به حال سیلاب حادثه بی اثرش کرده بود

 او:

عزلت ترا تشنه ام ،عزلت نشین دمی هم با ما بنشین

 

من:

ما در آرزوی درگاه و آستان روفتن سرای بی الایشان هنریم

اگر بخت یار گردد

 او:

سرای بی رونق ما چشم در راه روشنی است ای نور بیا

 من:

ایرادی اگرم هست نه از کاخ مهر و وفا

که از بوم کنج نشین است

ورنه آنجا ست آتشگه دل

********

 او:

من که چیزی نخوردم ولی انگار تو خیلی روبراهی و شنگولت ،حسابی منگولست!!


 من:

آری من امشب به میهمانی مادر ،سرازپا نشناخته ،تازه برگشته ام

 

 

 او:

منظورم از خوردن ،شام نبود شاعر ،آن بود که ترا چنین آتش بردل زده و مدهوش کرده ارغوان جامی...........

من:

ارغوان جام عقیقی را به ثمن خواهد داد

که ما را در محفلشان راه نیست

او:

جامی که سمن می نوشد ثمن ندارد

من:

مارا روزگار بی سمن و صنم پسندیده تر داشته

و دانسته ایم

 او :

 

صنم را بی خیال .دوستی دیرین را عشق است و جرعه ای نوشیدن وچند گاهی آینه بودن

 من:

دماغ را انچه بر سرنوشت روزگار رنجور کرده نازنین

مارا امید وصال دوست

گاهی نفس یار می شود

می خوردن بی دوست مرا بی ادبی است

 او:

نفس گرمت را عاشقم ،دوست دریاب دمی که با طرب میگذرد که قافله عمر را عزم درنگ نیست

دوست با خیال ِنوش ِدوست ،نوش میکند .مست میشود....

من:

گرمای این نفس از دم به دم یاد اوری دوست است

او:

بنوش جانا که به مستی ات مستیم

من:

مارا زجرعه ی هرکلام دوست ،مستی است

در استغنای ِ می ِسرخ فامیم

 او:

مست صفایت .میدانم در این سرا ،بسی چشمان که انتظار صفایت را میکشند استاد،برو برو ودمی با آنها باش ،تا در سایه حضورت دمی بیاسایند .خوش باشی .سلام برسان .بدرود

 من:

زنده باشی و در شادی پاینده عزیز

تو هم سلام ،بویژه دل نشینان ،کوی زادگاه را.