سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

دستت را به من بده


kgfjjfh97dczjt277qks.jpg

دستم را بگیر

دستم را بگیر

و مرا به رقصی هم آغوش

دعوت کن .

قرنهاست  ،

غزل رقص ِعاشقانه ای

نسروده ام .

و نبوده ترنم پای ِهیچ رقصنده ای

نوازشگر دل بی تابم .

دریاب  دل را

که تانگوی دلتنگی  دارد

واستخوان های تن از بی نوازشی ها

ترد است و شکننده  .

دستت را به من بده

دستت را به من بده

تا رقصی دونفره  را تجربه ای

دوباره کنیم

بی هیچ شرم نگاهی

در این میانه ی میدان

 

(کوروش نادرخانی)



من درخت و تو...

wkffpd92x8wymz8ajh.jpg

بگذار لحظه ای بپیچد
پیچک ِ احساس من
به دور ِ اندام ِ خیال
تا ازعطرِ ِ تن ِ نفس
به بار بنشیند
شکوفه های ِشادابی ِعرق

و مست شود
لذت از این آغوش

(کوروش نادرخانی)

؟؟؟


9omwej55jupk2s0v7law.jpg


گناه من چه بود!!؟

او رفت و من
باید
زندان تنهائی اش را می کشیدم.

(کوروش نادرخانی)

فاجعه ی رفتن یا ماندن؟

tb11vrj1bnmlbzxlp9ks.jpg

تکرار می شود

حکایت تکراری تنهایی

و باز

فاجعه ای در شرف است

اتفاق نیست

وقتی که شناختمت

حادثه ای آغاز شد

 بارفتن ِ تو

وماندن من


(کوروش نادرخانی)