چرخ دنده ی دلم زنگ زده کسی می تواند با چند قطره کلام مهر آمیز راهش بیاندازد؟
باغ خالی است . باغبان با دختر گل فروش نرد عشق می بازد
سالهاست دلم را جاسیگاری کرده ام و هر لحظه یکی یکی خاطراتت را در آن خاموش می کنم
ادامه مطلب ...
دمدمی مزاجی و مکان ناپذیریم ، تازه گی ها
مرا در نت
به
فیس book
رسانده که شاید تا مدتی در انجا گذران لحظات باقی داشته باشم.
و در صفحه ای با عنوان
عارفانه ها،عاشقانه ها
دعوت شده ام که باعزیزان همراه، با جملاتی
محیطی ادبی و صمیمی بسازیم .امروز تصمیم گرفتم که جملات
فی البداهه ام را در اینجا نیز بگذارم
شاید خالی از لطف نباشد.
ادامه مطلب ...از وقتی که آینه ی دلم را شکستی ،خاطراتم را باشانه ی احساس در ذلالی اشکهایم مرتب می کنم.
می خواستم مردم را کور کنم که تورا نبینند. ایکاش مردم چشم کور میشد و تورا نمی دید.
فکرمیکردم که من استکانم و تو نعلبکی.ولی تو چای داغ داغ بودی.لب سوز شده.
اشتباه کردی.من درختم نه پیچک که التماست کنم.
برو . دریغ که قطره ای آب را حرامت کنم .تو که مسافر نیستی!راهی به ناکجا آباد داری
شب و روزم شده یکی، روز آفتاب است و شب یاد تو.