در این کشاکشم کنون ، که شب چگونه سر کنم
چنین شب طویل را ، چگونه من سر کنم
تازه شبی دگر شده ، عنان ز کف به در شده
بر آن سرم ،ندا دهم ، مرغ سحر خبر کنم
رها شوم کنون زغم ، کنم من آرزو صنم
به سوی او ، به کوی او ،غم از دلم به درکنم
ز یاد رفته در فسانه ها ، چه گویمت که باز
به اشک خون نشان دهم سپس از آن گذر کنم
به یاس ِ خواب رفته در کمان ِ برگ گفته ام
به خواب ِخوش شدی ومن ، هوای بال وپر کنم
نشسته ام که شهد ِ جام ِ مهر ، نوش ِجان کنم
و رفع ِ تشنگی ِ خود ، دلا چرا دگر کنم
به چنگ ِ عاشقانه اش ، به نغمه ءشبانه اش
گریز کرد ه از غمی ، ختام ِ این سمر کنم
تو حجّتا ، چرا گرفته ای ، صحیفه محبتی؟
به دست من ،کتاب عشق ،قصه عشق زبر کنم
.......پائیز 62.......