سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

بهاریه




بهاریه

(تقدیم به همه دوستانی که این عید باستانی را به من و شما شادباش میگویند)


فصل گل آمد و گلگشت ،خزان بود و گذشت
باغبان از گل جان هم نگران بود و گذشت

دشت و صحرا ،همه در خواب زمستان شده بود
دشت در دست سپیدی کفنان بود و گذشت

رنگ رنگی که بهاران ،همه را داده نظر
بوم بکری به ره بی هنران بود و گذشت

جام ِ سرخی که توان زد بسلامت ره نوش
ایدریغا به کف اهریمان بود و گذشت

عمر برف است ،بیا تا دل ِ خود تازه کنیم
غم خورد آنکه جهانش گذران بود و گذشت

ما هم به زمین ، راه به خطر در ره جانان سپریم
خوش حضر عمر ،به شیرین دهنان بود و گذشت

نیک بنگر که خزان رفت ، بهار آمده خوش
در خروشی شده غم جامه دران بود وگذشت

عمر ما گر به سرود و می و ساغر بگذشت
خوش بود ،ورنه همان عمر خران بود و گذشت

حجت از مهر چو یاد آور آن چشم سیاه
فاش اسرار دلش ،این سخنان بود و گذشت

یاد عید آمده را، خوش بپذیر و چه غمی
شایگان نام ِ قوافی ، که در آن بود و گذشت
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد