سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

مثنوی

l1cqkmruurn92jyrqofu.jpg

مثنوی


.    شد نوای جان من این مثنوی
اهل دل باشی ،صدایم بشنوی

2.    بشنوی آواز پر سوز مرا
آنچه بنموده شبم این روز را

3.    عقل رادزدیده بینی در کلام
عشق را من جمله کردم در پیام

4.    جان من میسوزد ازهجران تو
رفته عمرم بر سر پیمان تو

5.    ای فدای تو همه عالم کنون
عالم کم از تو گردیده فزون

6.    ای دلیل نغمه های ساز من
پرشد این دنیا ازین آواز من

7.    ای توئی بودمن و نابود من
از تو باشد آه جان فرسود من

8.    ای تمام هستی ام در دست تو
جان خاموشم شده پابست تو

9.    شادی وحزن دل شیدا توئی
هم نهان جانی وپیدا توئی

10.    روز را خورشید نورافشان توئی
درشب من ماهتاب جان توئی

11.    مصر تن را یوسف کنعان توئی
خود عزیزی ،جانی و جانان توئی

12.    تن که بیجانست مردارش بدان
دل که بی عشق است بیمارش بدان

13.    هرچه گویم هوش دار ای مرد راه
رهرو عشقی بدان راهست وچاه

14.    چاره این ره رابه خود کن جستجو
دم به دم باشدبه این ره،چارسو

15.    برگزین بر چارسو راه درست
تا شوی در آزمون ره نخست

16.    عشق مارا خود حکایت دیگرست
هرچه عریان گوئیش پنهان تر است

17.    این حکایت ها که می آید کنون
کاغذش دل باشد و جوهرزخون

18.    درضمیر جان حکایتهای ماست
آن حکایتها یکایک هست راست

19.    اول این قصه باشد گفتگو
گفته آید مبهم اما مو به مو

20.    گفتگوی عاشقی زار و پریش
با نگار دلفریب و جفت خویش

21.    می گذارم آینه درپیش یار
تا ببیند حاصل رفتار و کار

22.    ابتدا او قصهء عشقش بگفت
در سخن گفتا همه راز نهفت

23.    تا مگراورا سخن باز آورد
بر سر راهی که باشد به خرد

24.    بشنوید ای دوستان این داستان
گفته ها بسیار دارد این زمان

vowfqfyteouc18kvmql0.jpg

25.    این حکایت را که آغازش کنم
نامهء پردرد را بازش کنم

26.    قصهء یک عاشق دیوانه است
خانهءعشقش کنون ویرانه است

27.    آورد او این سخن را بر زبان
کی فلانی یار من این را بدان

28.    قلب من تسخیر جادوی تو شد
آفت من تاب گیسوی توشد

29.    گفتمت بر دیده ام پائی گذار
تا بماند دل به عشقت پایدار

30.    چون گذاری پای خود دل می بری
دلبری فتان واز خوبان سری

31.    هرچه گویم وصف زیبائیت هست
وصف زیبائی ورعنائیت هست

32.    گفته و می گویمت من بارها
بی همانندی  کجایابم  ترا

33.    خنده ات خنیای بی همتابود
خشم تو ویرانی دلها بود

34.    غنچهء نشکفته ای ای مهربان
باغبانت خسته ای دربوستان

35.    عاشق زار و پریشانت صنم
یاد تو باشد زبانش دم به دم

36.    خستگی را کی شناسد کی بگو
تشنه باشد می دمادم ده به او

37.    چشم تو چون جامی از مینو بود
مستی اش زان بادهء جادو بود

38.    او بخواهد یک پیاله زان شراب
سائل عطشان توگیرد جواب

39.    ازلب لعل تو نوشد او خوش است
مستی لبهای تو او را هش است

40.    این منم در پای توافتاده ام
چشم  خود، در راه تو بنهاده ام

41.    دیده گانم دوختم برآستان
تا ببینم قامتت را در میان

42.    قامت موزون تو خوشتر بود
قامتت را چشم من بر در بود

43.    بارها گفتم دلا هشیار باش
فکر خود کن نه به فکر یار باش

44.    خوبروئی وز رقیبان چشم بد
در کمین خوبروئی می رسد

45.    گفته ام جانا ترا من بارها
کاین زمان شد خصم جان مبتلا

46.    من چه گویم این زبان مبتلا
بی خیال این زبان شو ای الا

47.    مبتلای خامشی بیگاه شد
گاه گفتن  خامشان همراه شد

48.    خامشی در گاه خود شیرینتر است
گاه گفتن در دهان چون آذر است

49.    بس کنم این گفتهء آتش زبان
قصهء خود را نهم اندر میان

50.    سرّ مارا شهر بیگانه شد
چارهء سرپوش آن یک خانه شد

51.    خانه ای فارغ ز غیره ای صنم
راه خانه کمتر از چندین قدم

52.    رنجه ء پای ترا مرهم نهم
نه دو چشم منتظر بر هم نهم

53.    عطر گیسوی ترا پنهان کنم
ماندگارش در نهان جان کنم

54.    نانوان گر دیده ای این گفته ام
روی ماهت دیده ام وآشفته ام

55.    وصف زیباروئیت راکی توان
قاصر از وصف تو باشداین زبان

56.    گفت ما از جهل باشد این زمان
گربگوئیم آنچه را باشد نهان

57.    رو عمارت کن نگارا دیده را
کُنج ویرانی بنه را نشنیده را

58.    گفتمت پائی بنه برچشم  من
ساز این ویران سرا را چون چمن

59.    گفته بودی مشکلی دارم مپرس
گرچه اکنون گشته ای یارم مپرس

60.    هرزمان مشتاق دیدار توام
عاشق دیدار ِبسیار توام

61.    گرچه هجران چشم ِ ما معیوب داشت
لیک باید طاقت یعقوب داشت

62.    عشق رابس تلخی هجران بود
عاشقان راوصل چون درمان بود

63.    قیس را مجنون چو لبلا می کند
سوز هجر او هویدا می کند

64.    تیشه ء فرهاد عاشق شهره شد
ورنه در عالم هزارن تیشه بُد

65.    بیژن و چاهش فسانه در جهان
خوانی اش امازعشق بی امان

66.    قصه ءعاشق چو بی پایان بود
وصل جانان بهتر از این جان بود

67.    گفتم از هجران خود دیگر مگو
غیر وصل روی او دیگر مپو

68.    عاشقت دانم ولی خامی چرا
عشق دیدار را دیدی  کجا

69.    ویس را دامان رامین پرورید
رمز و راز باغ آنها را که دید

70.    دایه داند قصهء شیرین شان
کی کجا فهمی چه بود اندر میان

71.    تا نپوئی خودره ِ باغ وصال
دائما باشی به زندان خیال

72.    من چه گویم  خود تو دانی این طریق
بوده ای چندی جوانان را رفیق

73.    پس بگویم من سخن را راز دار
از نشستن با جوان خود باز دار

74.    کوجوان است و گلی اما خس است
کی به فکر آبرو داری کس است

75.    عشق او چون یک گل یکروزه است
او نگاهش کی به آن فیروزه است

76.    اونگین را دام افسون می کند
ظاهرا خود را چو مجنون می کند

77.    عشق را بازیچه می داند جوان
می فروشد همچو قالیچه  بدان

78.    کی شناسد رنج آن نقش و نگار
یا چه آمد برسر ِ مردان کار

79.    نقشها از خونشان رنگین شده
دست وپائی زآن دُمل چرکین شده

80.    گرچه قالیچه بود بس رنگ رنگ
چشم نابینش نداند بی درنگ

81.    عشق او چون دام صیادان بود
عاشقی باشد ولی نادان بود

82.    آبروی عشق را پایش مریز
جهل و عشقی را نشاید در ستیز

83.    عقل و عشقی را گر شنیدی در تضاد
فرق باشد جنگشان ای بامداد

84.    عقل باشد چون فقیر و عشق شاه
فرق آنان فرق خورشید است و ماه

85.    با نگاهی پرتغیّر گفت او
کو کجا آن منطقت جانا بگو

86.    چون خریداری ندارد این سخن
یاوه ها گوئی که پر شد گوش من

87.    بس کن این پند ونمی خواهم شنید
با چنین وهمی کجا خواهی رسید

88.    ما جوانیم و جوانی می کنیم
در جوانی کامرانی می کنیم

89.    کام ما زشت است ،ناکامی چرا
پختگی ارزد بگو خامی چرا

90.    در جوانی لذت پیران چه سود
با جوانان پیر را کاری نبود

91.    پیر را باید که مقراض حیات
جان بریده داده او را هم نجات

92.    چونکه خام و جاهل ِ روی زمین
پیر هست و این بدانم من یقین

93.    گفتمش ای خوبروی نازنین
پیر ِ خامی،کی تو دیدی در زمین

94.    عالم از هشیار پیران،پابجاست
علم پیران ،خود دلیل ِ مدعاست

95.    چون قیاسی می کنی پیرو جوان
چون جوان خامست ونادان،این بدان

96.    اوزعشقش تلخیت آرد به کف
چون ز درّ باشد،تهی اورا صدف

97.    کی گهر بشناسد او خامست ،خام
کوس ِرسوائیش،بر بامست بام


98.    چون به بستانت رسد دست ِجوان
گل کند پژمرده همچون یک خزان

99.    پخته چون یک باغبان گل پرورست
او فروزانندهءآن آذرست

100.    چون چراغ عمر ِ او دردست تست
هم ز نیروی تو خواهد کرد چُست

101.    تا چراغ ِ عمر خود روشن کند
خانهءاندوه را گلشن کند


102.    گرچه می بینی که خواهان تو شد
جان او چون بستهء جان تو شد

103.    شوخی و فتانگی دل برد زو
عاشقی چون او کجا یابی بگو

104.    عشق او از مهر چون آئینه بود
در دل ِ او کی تو دیدی کینه بود

105.    او به رنج ِ بی شمارت ساخته
در قمار عاشقی ، اوباخته

106.    گوش کن آواز غمگین دارد او
قصه های عشق دارد مو به مو

107.    دل به یغما برده ای رحمی نما
کرده ای وامانده دل را مبتلا

108.    دل شکسته ،بال و پر شد مرهمی
نیست بر آئینه جز گرد غمی


109.    غم چه شیرین است ،اگر یارت بود
در کنارت ،یار ِ غمخوارت بود

110.    یار اگر یارست ،کی رنجد دلی
پیش عاشق ،غم نباشد مشکلی

111.    عشق آگر باری ترا غم می دهد
هر شکفته دل ز غمها می رهد

112.    همرهی با این دل سوزان بکن
خانهء اندوه را ویران بکن

113.    هجر را طاقت ندارم پیش ازین
پیش من باشی ولی دور اینچنین

114.    دوری دلبر که دل را برده است
این دل بشکسته را آزرده است

115.    دلبران را وصل جانان ،خوش بود
ناله ها شان این زمان خامش بود

116.    پس بگویم قصه را انجام چیست
گفته ء دل را بدان فرجام چیست

117.    کاشکی در آتشش ،سوزد زبان
تا نگوید حاصل این داستان

118.    لاجرم باید روایت سر رسد
تاگناه کرده را کیفر رسد

119.    گویم اینک کو چه شد ،باهوش باش
گر چه گویم بسته سر،خاموش باش

120.    رفت آن فتانه اندر وهم خویش
تا ستاند کام شیرین ،سهم ِخویش

121.    در خیالش کامرانی ها نمود
پاکی آئینه ء سیرت زدود

122.    حرف خود نشنید و در چاه اوفتاد
تاکه در راه بدی او پا نهاد

123.    با جوانی بس نکو روئی نشست
زان درخت پاکدامانی شکست

124.    آئینه دادم به دستش او ندید
نخل امید از چه رو او پرورید

125.    روزی ام گفتند :او ناکام رفت
زمزمه کرده که او بد نام رفت
dodmkmrtonc771iqjpz9.jpg
نظرات 6 + ارسال نظر
زینب بانو یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ق.ظ http://negarkhaneydel.blogfa.com/

خامشی در گاه خود شیرینتر است
..........


زیبا بود
ممنون که کلبه منو همیشه نورانی میکنی
موفق باشی

بانو
شما ها برای امثال من
ایده و انگیزه اید با محبت های فراوان

آذرباد یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:40 ب.ظ http://mazdasht.blogfa.com

درود
شاد و پیروز باشی

شاد زیوید

ممنون
هم بند

s@rv سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ق.ظ http://sarvenaz.blogsky.com/

سلام کورش جان
حالا دیگه یواش میای یواش میری دستت درد نکند.روی اون فروم که کسی مارو تحویل نمی گیره حداقل وقت ها را اینجا تلف کنیم
خیلی خوشحال شدم تا زمانی که وبت بازنکردم شک داشتم که خودت هستی ازآقا کریم نوشتنتان مشکوک شدم .چون تنهادرپرشین تودی دوستان لطف دارن اینطور صدا م میزنندباورکن این موقع شب شادم کردی داشتم سیستم را میبستم
آقا فرهاد بسیار بسیار عزیز را عرض سلام وادب کنید

کریم جان بزرگترا به ما یاد دادن
دنبال روی پیران کنیم
هرجا که باشیم ارادت رو باید برسونیم عزیز
پیروز باشی

رامین سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ق.ظ http://kanooneiranebozorg.blogsky.com

درود بر کورش گرامی.چندسال است که با دوستانم درباره شعرنو! گفتگو داریم.من به نوشته های گرامیانی چون: سهراب-اخوان-فروغ احترام میگذارم اما نمیتوانم آنها را شعر بنامم.آنها نثر هستند.همایشی را تحت فشار دوستان مخالف و موافق برگزار میکنیم.خیلیها در خواست داشتند و از استادان برجسته ادبیات هم دعوت میکنیم.شما به عنوان مهمان ویژه من تشریف بیاورید تا بیشتر و بهتر با ارایه کامل مستندات و اصولی که باورمندیم به بررسی بپردازیم.از حمایت کسانی که در ان دوران از شعر به اصطلاح نو انجام دادند براحتی نمیتوان گذشت...ادعای پوچی که قالبهای شعر ایرانی دیگر کارایی ندارند!!! در حالیکه همین اقایانی که آب به آسیاب دشمن میریزند تاثیر شعر ایرانی را در انقلاب مشروطه از یاد برده اند؟ شعر ایرانی همیشه زیبا و شیوا و قدرتمند است! شاید بعضیها بلد نیستند شعر بگویند و با گفتن جملاتی با احساس و تغییر صدایشان و خیره شدن به افق میخواهند بگویند که شعر میسرایند! درباره برخی از بزرگان! باید بیشتر مطالعه کرد.میتوان از سخنرانی احمدشاملو درباره بزرگترین شاعر و حماسه سرای جهان(فردوسی بزرگ) به سادگی گذشت؟! کسی که فردوسی بزرگ را و شاه نامه مقدس ایرانیان را درک نکرده نمیتواند و نباید آلگوی ادبیات برخی از جوانان ما باشد.اوج ادبیات ما و شکوه آن در شاه نامه فردوسی بزرگ است!!!درباره نیما در همایشی که برگزار کردیم صحبت خواهم کرد.از موسیقی گفتید.زمانی که نوجوان بودم(۱۳۷۶) به کلاس تار میرفتم.خیلی از دختر ها و پسرها شیفته موسیقی غربی بودند.و کسانی همانند من سنت گرای پیرمردی و قدیمی معرفی میشدیم...چرا؟ رسانه ای برای دفاع و معرفی درست از هنر ایرانی وجود داشت؟ در رادیو و تلویزیون تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم علیه موسیقی ایرانی برپا بود((برنامه های طنز خاطرتان هست؟ منقل و تریاک.....)) همه جا صحبت بود که موسیقی ایرانی خسته کننده و کسل کننده و غمگین است!و موسیقی پاپ مردمی! بهترین موسیقیست! و چه حمایتی شد از خوانندگانی که فقط تقلید کننده لس آنجلسیها بودند...نمیدانم کسانی که میخواهند توجیه بیاورند مانند دوستانمان در موزه ملی که روش نگهداری آثار را راهی برای اموزش میدانند(به شماره این هفته امرداد نگاه کنید) این دوستان چه در ادبیات چه در موسیقی چه در میراث فرهنگی مرا یاد دوستی خاله خرسه می اندازند که شاید دلسوز هستند و نیت خیر دارند اما نمیدانند که آب به آسیاب دشمن میریزند در جهت تخریب و تضعیف فرهنگ و هنر ایرانی.البته دشمنان ایران بزرگ بدانند که ایران بزرگ همیشه جاویدان است....(تحمیل نظر را قبول دارم! در برابر دشمنان آشکار و پنهان سرزمینم!)

ماندانا سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:24 ب.ظ http://aria20.blogsky.com

درودهای فراوان به مدیر مسئول محترم:
همکاران عزیز، شما را به وبلاگ جامعه ایران و جامعه شناسی آریائی http://aria20.blogsky.com با مقاله جدید دعوت می کنم از نقدهای خوبتان دریغ نورزید و در ضمن در نظر سنجی وبلاگ شرکت نمائید با تشکر همکار شما ماندانا

ممنونم ماندانا خانم
آمدم
یعنی زمانی که فی لتر هم شده بود هم آمدم
باز هم خواهم آمد
مرسی

رها دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ق.ظ http://www.ramsina22.blogfa.com

درود بر شما هم وطن
بسیار زیبا بود،میتوانم بگویم فوق العاده بود و پندهای خوبی به جوانان میداد.
من عاشق این جور شعرها هستم مثل،غزل،قصیده،مثنوی و بیشتر اشعاری که مانند اشعار پیشینیان باشد
امیدوارم باز هم مثنوی های زیبای شما را بخوانم
بدرود هم وطن

درود بر تو رهای عزیز
ممنون که وقت گذاشتی و به محبت
مثنوی هایی که کمتر این روزهافرصت خواندن هست را خواندی

سپاس از تو و درود برتو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد