مدرسه و یادش
در روزهای اول هفته دلتنگ دوستی های کودکانه ی
خود هستیم
گوئی از دنیای آزاد بیرونمان کرده اند
وبه زندانی ناشناس
وارد شده ایم
هرچه گوشمان می خواندند این بود که
این بکن و آن نکن
از زبان کسانی که نه بابا بودند و نه مامان
در همان سالها و با آن سن کم
می فهمیدیم
که تظاهر می کنند
و دیگر حق نداشتیم
نق بزنیم و غر غر کنیم.
ولی حق داشتیم فریاد بزنیم و..
بر سر کسانی که هیچ نمی شناختیم شان
سلام
مطلب آخرت مدرسه رو دیدم جالب بود
با شعر :
عبدالجبار کاکایی در حمایت از خانواده ی شهیدان همت و باکری به روز هستم
( حمله به خانواده شهیدان همت و باکری)
رادیـــــــــــــــــو بــــــــــــلاگــــــــــــــــــــفـــــــــــــــــــا
دوست عزیز
ممنون که امدی و امیدوارم باز هم بیائی و در مورد وب بیشتر توضیح دهی
شعر قشنگی بود
درود
دوست عزیز نمی دانم چه بگویم! خودم هم با شروع شدن دوباره مدرسه ها در همین افکار بودم.
تا درودی دیگر بدرود
ممنون که آمدی
ولی خیلی دوست داشتم دوستان فهیمی چون تو
به آخر این پست اشاره میداشتید
سلام
نگو که وقتی یاد اون روزا میفتم یه کم ناراحت میشم
استرس شدید واقعا زندانی ناشناس
.............
و دیگر هیچ
گاهی با خود فکر می کنم این نظام آموزشی چه برایم به ارمغان داشت
این را که از او دارم 5 سال برایش کافی بود
باقی را هدر دادند
مدرسه این روزها مثل جهنمه.من که ازش خیلی بیزارم.بیا
وای از دست شما معلمها
جهنم بان شمائید
تازه می گویند . اولین زندانی زندان بان است
خوب کوچک بودیم یه چیزهایى میگفتند ما هم
از رو عادت تکرار میکردیم، به قول معروف خام بودیم
ببین شست شو مغزى هرچه قدر هم بکنند تاثیر نداره٫
شاید این مرگ ها که میگفتیم تاثیر نداشت اما ...
دعا ها هم تاثیر نداشت عزیز
ما پاک بودیم
ولی پشت پرده ای نبود.
برای همین زنده باد و نگه دار و
مرگ گفتن هم بی تاثیر بود