سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

یک ایمیل!!!!!!!!!!!

عصر دلگیر جمعه است و دیوارهای خونه قلبم را فشار می دهد. می زنم تو خیابون واز سرازیری توی بلوار پیاده میرم سمت پله های پارک که بوق می زند، به روی خودم نمیارم و به سرعت قدمهام اضافه می کنم. کمی جلوتر ترمز می زند. حالیمه چی کار داره می کنه. به روی خودم نمیارم و از کنارش بی تفاوت رد می شوم.

سرعتش را هم قدم من می کند و شیشه ی سمت کمک را میدهد پایین و می گوید : خانوم محترم کجا تشریف می برید؟ جواب نمی دهم. نیشش را تا بناگوش باز می کند و باز می گوید: خانوم عزیز ، بنده همه جوره در خدمت شما هستم. با صدای سگی که اماده پاچه گرفتن است میگم که مزاحم نشه ، اما خوب حالیش نیست.لابد فکر می کند دارم "ناز" می کنم.

نیش ترمزی می زند و همانطور در حال رانندگی کیف پولش را از جیب شلوارش می کشد بیرون.: خانوم محترم ، بیا بابا ،هر چی تو بگی،قربونت برم، ضد حال نزن دیگه .لای کیف پولش را باز کرده و اسکناس وچک پول تعارف می کند و همزمان چشمک می زند که سخت نگیرم.

یک آن هوس می کنم که بپرم و در ماشینش را باز کنم و بکشمش پایین و با قوت هر چه تمام ترپس کله اش را بگیرم و صورتش را توی شیشه ی ماشینش خورد کنم اما چون با خشونت مخالفم منصرف می شوم.( دلیل اصلی اش اینه که زورم بهش نمی رسد) .دستهایم را می گذارم روی شیشه و تا سینه خم می شوم توی ماشین. .گل از گلش شکفته ، دور و برم را نگاه می کنم و فاصله ام را تا پارک می سنجم.

توی خیابون هیچ کس نیست. لبخند پهنی می زنم و می پرسم: حالا چی چی داری؟ کیفش را بالا می آورد و نگاه هرزه اش از روی لبهایم تا سینه ها پایین می آید، کیف پول را توی هوا می قاپم و با تمام قدرتم پرت می کنم آن طرف بلوار و مثل فشنگ به سمت پارک می دوم. پشت سرم صدای کشیده شدن ترمز دستی و باز شدن در ماشین می آید و مردک از ته جگرش فریاد می زند:
اووووووووووووووووووووووووووووووی، جنده !

و من همینطور که می دوم با خودم فکر می کنم که چفدر جالب است که در ایران تا وقتی فکر می کنند جنده ای ، خانوم محترم صدایت می کنند و وقتی مشخص می شود این کاره نیستی تبدیل به یک جنده می شوی .....

 

نظرات 2 + ارسال نظر
زادراکارتا(نسل اهورایی) پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 ق.ظ http://www.nasleahorai.blogfa.com

با درود بر شما دوست گرامی
شانزدهم مهر جشن بزرگ مهرگان بر شما فرخنده باد.
با مطلبی جدید و نو بروزیم
امیدوارم خوشتان بیاید و نقطه نظر خود را بدهید.
پیروز و سبز باشید.منتظر حضورتم
استاد بیرونی بازگو می کند (فصل یازدهم) : که برخی کسان جز واژگونه نمایی در دین خود ندارند و از حقیقت دین زرتشت غافلند و کسی یافت نمیشود که جشن ها را در جای حقیقی خود در ماه برگزار کند.

درود بر تو عزیز
حتما خواهم امد

ایدا شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ق.ظ

گناه داشت یه لبی یه حالی میدادی.من باچند نفرسکس داشتم.توچی

ایدا ی عزیز
اینکه سکس را همه به نوعی تجربه کرده اند.بی شک بعد از گذر سنی
طبیعی است
ولی از نوع پولی و عاری از عاطفه چیز دیگری است.
وقتی که با نگاهی از سر ترحم یا وظیفه بابت پول یافته باشد .چه؟
با دوستی به خانه ای ذفتیم که قرار بود دختری برایش بیاورد برای این کار
به محض ورود ان دوست با دیدن ان دختر بقول معروف جا خالی داد.
و به صاحب خانه معترض شد. منکه بهیچ وجه تمایلی نداشتم خیلی دلم سوخت.به صاحبخانه گفتم که از جوانمردی بدور است . پولی پرداختم و شرمسار حرکت ان دوست قصد خروجی کردیم
صاحبخانه داخل اتاق شد و گفت دختر می گوید می خواهم با او صحبت کنم
خیلی حرف برای گفتن داشت...و اخر با او نشستم و حاصلش لذتی شد که دیگر هیج وقت برایم تکرار نشد
ممنون حضورت نازنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد