سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی
سخن کوروش  نادرخانی

سخن کوروش نادرخانی

زمزمه های ادبی کوروش نادزخانی

اسب سفید

ybozecnhw695usd46qo.jpg


اسب سفید

شاگردی که شیفته ی استادش بود تصمیم گرفت تمام حرکات و سکنات استادش را زیر نظر بگیرد .فکر می کرد اگر کارهای او را بکند فرزانگی او را هم به دست خواهد آورد.

استاد فقط لباس سفید می پوشید ، شاگرد هم فقط لباس سفید پوشید ، استاد گیاهخوار بود شاگرد هم خوردن گوشت را کنار گذاشت و فقط گیاه خورد . استاد بسیار ریاضت می کشید شاگرد تصمیم گرفت ریاضت بکشد و برای همین هم روی بستری از کاه می خوابید .
مدتی گذشت . استاد متوجه تغییر رفتار شاگردش شد .به سراغ او رفت تا ببیند چه خبر است .شاگرد گفت : دارم مراحل تشرف را می گذرانم . شاگرد با افتخار گفت:"سفیدی لباسم نشانه ی سادگی و جستجو است . گیاهخواری جسمم را پاک می کند . ریاضت موجب می شود که فقط به معنویت فکر کنم ."
استاد خندید و او را به دشتی برد که اسبی سفید از آن می گذشت . بعد گفت : « تمام این مدت فقط به بیرون نگاه کرده ای در حالی که در دیار معرفت امور ظاهری هیچ اهمیتی ندارد . آن حیوان را آنجا می بینی ؟ او هم موی سفید دارد، فقط گیاه می خورد و در اصطبلی روی کاه می خوابد . فکر می کنی اهل معنویت است یا روزی استادی واقعی خواهد شد ؟"

 
       




نظرات 3 + ارسال نظر
فرخ یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ق.ظ http://chakhan.blogsky.com

سلام .. من دهها اسب سفید میشناسم که این روزها در هر چمنزاری جفتک میاندازند و ادای اسبهای اصیل را در میآورند...
یادم باشد این دفعه همین داستان را برایشان تعریف کنم تا قدری به خود بیایند... مرسی

فرخ عزیز
نه تنها هوش سرشار که طنازی زیبایت را پسندیدم و تقدیر کرده و می کنم

باران- یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:28 ب.ظ

سلام...متاسفانه توجه به ظواهر جامعه مارا از شناخت واقعی معرفت دور کرده..ومارا به سمت ریا کاری برده چون تنها از روی ظواهر قضاوت میکنیم وقضاوت می شویم.........وچه استاد زیرکانه شاگرد خودرا درس معرفت داد

درود بانو
آری انسان از ابزاردر دسترسش
گاه فقط از نزدیگی ترین انها بظاهر استفاد می کند.
دست . پا چشم و گوش و..
و فراموش می کند که اندیشه نزدیکتراز همه ودست یافته ترین است.
که گاه موجب خطا شده و گاه نیز غیر قابل جبران

میلاد یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:33 ب.ظ

جالب بود!

کاش این عمامه به سران مقدس ماب هم می توانستند معنای این جملات را بفهمند و دین را به پشیزی نفروشند!

این قصه
میتواند تمام ابناء بشر را مخاطب قرار دهد
و هر که به فرا خور نیاز و توان
چون دروگری در مزرعه میدرود
باز هم سپاس عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد